گنجور

شمارهٔ ۲۵۲

بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش
عذر عتاب گفتن و وعدهٔ وصل دادنش
بود جهان جهان فریب از پی جان مضطرب
آمدن و گذشتن و رفتن و ایستادنش
ناز دماند از زمین، فتنه فشاند از هوا
طرز خرام کردن و پا به زمین نهادنش
جذب محبتش کشد، هست بهانه‌ای و بس
اینهمه تند گشتن و در پی من فتادنش
وحشی اگر چنین بود وضع زمانه بعد ازین
وای بر آن که باید از مادر دهر زادنش

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش
عذر عتاب گفتن و وعدهٔ وصل دادنش
هوش مصنوعی: زبانم بسته از درد، وقتی که شروع به صحبت می‌کنم، بهانه‌ام برای شکایت و نوید رسیدن به وصال عشق است.
بود جهان جهان فریب از پی جان مضطرب
آمدن و گذشتن و رفتن و ایستادنش
هوش مصنوعی: جهان، عالمی فریبنده است که مردم به دنبال جان و زندگی خود در آن می‌چرخند و در حال آمدن، رفتن و ایستادن هستند.
ناز دماند از زمین، فتنه فشاند از هوا
طرز خرام کردن و پا به زمین نهادنش
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی شخصیت و رفتار کسی اشاره شده که با ناز و کمال خاصی بر روی زمین گام برمی‌دارد. حرکت او به گونه‌ای است که توجه‌ها را به خود جلب می‌کند و از هر سو احساس هیجان و زیبایی را ایجاد می‌نماید. در حقیقت، این فرد به طور خاصی خود را به نمایش می‌گذارد و یکی از مظاهر جاذبه و دلربایی است.
جذب محبتش کشد، هست بهانه‌ای و بس
اینهمه تند گشتن و در پی من فتادنش
هوش مصنوعی: محبت او من را به خود جذب می‌کند و دلیل دیگری وجود ندارد. همین بس که این همه با سرعت در پی من می‌دود.
وحشی اگر چنین بود وضع زمانه بعد ازین
وای بر آن که باید از مادر دهر زادنش
هوش مصنوعی: اگر حال و روز زمانه چنین باشد، وحشی، وای به حال آن کسی که باید از دامن زمانه به دنیا بیاید.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۵۲ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۵۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/12/06 23:03
حمیدرضا

خیلی شعر قشنگی بود.واقعا افتخار میکنم که چنین شاعرانی داشتیم.