شمارهٔ ۲۴۴
بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش
جذبهای خواهم که از هم بگسلانم بند خویش
عشق خونخوار است با بیگانه و خویشش چه کار
خورد کم خونی مگر یعقوب از فرزند خویش
ایستادن نیست بر یک مطلبم در هیچ حال
بر نمیآیم به میل طبع ناخرسند خویش
اینچنین مستغنی از حال تهی دستان مباش
آخر ای منعم نگاهی کن به حاجتمند خویش
وحشی آمد از خمار زهد خشکم جان به لب
کو صلای جرعهای تا بشکنم سوگند خویش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش
جذبهای خواهم که از هم بگسلانم بند خویش
هوش مصنوعی: من از عشق تو یک طناب دیگر دارم که به همه پیوندهایم ارتباطی جاذبهدار میبخشد و میخواهم این جاذبه به قدری قوی باشد که بتوانم از تمام بندهای زندگیام جدا شوم.
عشق خونخوار است با بیگانه و خویشش چه کار
خورد کم خونی مگر یعقوب از فرزند خویش
هوش مصنوعی: عشق قدرتی قوی و بیرحم است و هیچ فرقی میان نزدیکان و بیگانگان نمیگذارد. فقط کمبود عاطفه و شتابزدگی باعث میشود که انسان به کسی آسیب بزند، همانطور که یعقوب در داستانش به فرزند خود کممحلی کرد.
ایستادن نیست بر یک مطلبم در هیچ حال
بر نمیآیم به میل طبع ناخرسند خویش
هوش مصنوعی: من در هیچ شرایطی بر یک موضوع ثابت نمیمانم و نمیتوانم به خواستهها و خواستهای ناخوشایند طبیعت خود تن دهم.
اینچنین مستغنی از حال تهی دستان مباش
آخر ای منعم نگاهی کن به حاجتمند خویش
هوش مصنوعی: اینطور نباش که از وضعیت بیچاره و نیازمندان بیخبر باشی. ای بخشنده، کمی به حال کسانی که به کمک تو نیاز دارند توجه کن.
وحشی آمد از خمار زهد خشکم جان به لب
کو صلای جرعهای تا بشکنم سوگند خویش
هوش مصنوعی: وحشی از حالت نشئگی و خمار زهد بیرون آمده و حالش به حدی رسیده که جانش به لبش آمده است. او به دنبال جرعهای نوشیدنی میگردد تا بتواند قسم و عهدی که کرده را بشکند.