گنجور

شمارهٔ ۲۴۳

در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش
و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش
مهر خزانه یافت دل و جان و هر چه بود
جوید هنوز ازین ده ویران خراج خویش
جان را مگر به مشعلهٔ دل برون برم
زین روزهای تیره و شبهای داج خویش
فرهاد را که بگذرد از سر چه نسبت است
با آنکه مشکل است بر او ترک تاج خویش
عذب فرات گو دگری خور که ما خوشیم
با آب شور دیده و تلخ اجاج خویش
ای صاحب متاع صباحت تلطفی
کاورده عاجزی به درت احتیاج خویش
وحشی رواج نیست سخن را، زبان ببند
تا چند دعوی از سخن بی رواج خویش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش
و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش
هوش مصنوعی: من در رنج و درد دل خود مانده‌ام، در حالی که این درد هیچ درمانی ندارد. همچنین به خاطر رفتار بد و زود رنجی خود، دلم مانند یک کودک آسیب‌پذیر شده است.
مهر خزانه یافت دل و جان و هر چه بود
جوید هنوز ازین ده ویران خراج خویش
هوش مصنوعی: دل و جان خود را به عشق گرانبهایی سپرده و هنوز در تلاش است تا از این جهان ویران، آنچه را که متعلق به خود است به دست آورد.
جان را مگر به مشعلهٔ دل برون برم
زین روزهای تیره و شبهای داج خویش
هوش مصنوعی: من تنها می‌توانم جانم را مانند شعله‌ای از دل خود بیرون بکشم و از این روزهای تیره و شب‌های تاریک و دردآور نجات پیدا کنم.
فرهاد را که بگذرد از سر چه نسبت است
با آنکه مشکل است بر او ترک تاج خویش
هوش مصنوعی: فرهاد، که از تمامی سختی‌ها گذشته و از عشق و درد بسیار رنج برده، چه ارتباطی با کسی دارد که هنوز برای او کنار گذاشتن مقام و قدرت خود کار دشواری است؟
عذب فرات گو دگری خور که ما خوشیم
با آب شور دیده و تلخ اجاج خویش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی در زندگی خود با شرایط سخت و دردناک دست و پنجه نرم می‌کند، اما به هیچ وجه از آن شادابی و خوشحالی خود کم نمی‌کند. او با وجود چشیدن تلخی‌ها و دیدن دشواری‌ها، همچنان به دنبال خوشی و لذت‌های زندگی است و به دریاچه‌ای شیرین و دلپذیر نگاه نمی‌کند. در واقع، او به جای اینکه به دیگران یا نعمت‌های زندگی در جایی دیگر توجه کند، به خود و شادی‌های درونش اهمیت می‌دهد.
ای صاحب متاع صباحت تلطفی
کاورده عاجزی به درت احتیاج خویش
هوش مصنوعی: ای صاحب زیبایی، با نرمی و مهربانی به من کمک کن؛ من در انتظار درگاه تو هستم و به یاری‌ات نیاز دارم.
وحشی رواج نیست سخن را، زبان ببند
تا چند دعوی از سخن بی رواج خویش
هوش مصنوعی: سخن بی‌فایده و بی‌ارزش را در میان نیاور، زبانت را ببند و از دستاوردهای غیرقابل‌قبول خود دفاع نکن.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۴۳ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۴۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1400/01/24 18:03
محسن

با دورود
در بیت آخر "زبان ببند" درست می‌نماید تا "زبان به بند"