شمارهٔ ۲۴۲
کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش
گشتیم هیچکارهٔ ملک وجود خویش
غماز در کمین گهرهای راز بود
قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش
من بودم و نمودی و باقی خیال تو
رفتم که پردهای بکشم بر نمود خویش
یک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
از چشم من به خود نگر و منع کن مرا
بی اختیار اگر نشوی در سجود خویش
گو جان و سر برو، غرض ما رضای تست
حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش
بزم نشاط یار کجا وین فغان زار
وحشی نوای مجلس غم کن سرود خویش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش
گشتیم هیچکارهٔ ملک وجود خویش
هوش مصنوعی: ما به عشق تو خود را نابود کردیم و از هستی خود رها شدیم و اکنون هیچکاره در این جهان هستیم.
غماز در کمین گهرهای راز بود
قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش
هوش مصنوعی: ما دشمنان را در حال تعقیب رازهای گرانبها دیدیم و بر گفتوگوی خود قفلی زدیم تا هیچ کس از آن باخبر نشود.
من بودم و نمودی و باقی خیال تو
رفتم که پردهای بکشم بر نمود خویش
هوش مصنوعی: من در کنار تو بودم و تو را به وضوح دیدم، ولی اکنون که میروم، تصمیم دارم که پردهای بر روی خودم بکشم تا دیگر به خاطر تو فکر نکنم.
یک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
هوش مصنوعی: از تو خواهش میکنم که یک وعده به من بدهی تا بتوانم به انتظار تو بمانم، تویی که حاکمی و زمان آمدنت هر چند که دیر یا زود باشد.
از چشم من به خود نگر و منع کن مرا
بی اختیار اگر نشوی در سجود خویش
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن تا ببینی چطور بر من تأثیر میگذاری و با وجودی که نمیتوانم خودم را کنترل کنم، مانع از کارهای ناخواستهام شو اگر در عبادت و فروتنیات در کنار من نگذاری.
گو جان و سر برو، غرض ما رضای تست
حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش
هوش مصنوعی: ای جان و سر، برو که هدف ما خوشنودی توست، هرگز نمیخواهیم به تو زیان برسد و به خود سود ببریم.
بزم نشاط یار کجا وین فغان زار
وحشی نوای مجلس غم کن سرود خویش
هوش مصنوعی: محل شادمانی و خوشگذرانی یار کجا و این نالهی زار و غمانگیز کجا؟ اینجا تنها صدای غم و اندوه به گوش میرسد.
حاشیه ها
1388/08/13 21:11
نگین شکروی
چندین سال قبل سنگ مرمر بزرگی راازمیان خاکسترهای گلخن یزد بیرون آوردند که این غزل زیبا برآن نقش شده بودوبنایی آنجا به یادگار این شاعر بزرگ ساخته شد