گنجور

شمارهٔ ۲۴۱

روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خویش
آشنای ما شود مارا بخواند سوی خویش
هم رسد روزی که در کار بد آموز افکند
این گره کامروز افکنده‌ست بر ابروی خویش
لازم ناکامی عشق است استغنای حسن
نیست جای شکوه گر میراندم از کوی خویش
چون پسندم باز فتراک تو ، زیر پا فکن
این سری کز بار او فرسوده‌ام زانوی خویش
سود وحشی چهره بر خاک درش چندان که شد
هم خجل از راه او هم منفعل از روی خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خویش
آشنای ما شود مارا بخواند سوی خویش
هوش مصنوعی: روزی این احساس بیگانگی از وجود ما دور خواهد شد و با این حال، به ما پیوند خواهد خورد و دعوت‌مان خواهد کرد که به سمت او برویم و او را بشناسیم.
هم رسد روزی که در کار بد آموز افکند
این گره کامروز افکنده‌ست بر ابروی خویش
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که همان مشکلی که امروز بر چهره‌اش سایه افکنده، به خود او بازخواهد گشت و دچار عواقبش خواهد شد.
لازم ناکامی عشق است استغنای حسن
نیست جای شکوه گر میراندم از کوی خویش
هوش مصنوعی: برای عشق لازم است که گاهی با ناکامی روبرو شویم. در عشق، زیبایی به تنهایی کافی نیست و نمی‌توان همیشه از آن شکایت کرد. اگر از مسیر خود بروم و به جایی دیگر برسم، از آنجا نمی‌توانم به زیبایی‌های خودم برگردم.
چون پسندم باز فتراک تو ، زیر پا فکن
این سری کز بار او فرسوده‌ام زانوی خویش
هوش مصنوعی: هرگاه که از تو خوشم بیاید، آن را کنار می‌گذارم و این بار سنگین را که بر دوشم است، فراموش می‌کنم.
سود وحشی چهره بر خاک درش چندان که شد
هم خجل از راه او هم منفعل از روی خویش
هوش مصنوعی: سود وحشی هنگام تماشای چهره‌اش بر زمین، به‌قدری خجالت‌زده می‌شود که نه تنها از مسیر خود شرم دارد، بلکه از سر خود نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۴۱ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۴۱ به خوانش عندلیب