گنجور

شمارهٔ ۲۳۷

ای دل به بند دوری او جاودانه باش
ای صبر پاسبان در بند خانه باش
ای سر به خاک تنگ فرو رو ، ترا که گفت
در بند کسر حرمت این آستانه باش
هرگز میان عاشق و معشوق بعد نیست
سد ساله راه فاصله گو در میانه باش
صد دوزخم زبانه کشد عشق خود یکیست
گو یک زبانه بر سر آن صد زبانه باش
وحشی نگفتمت که کمانش نمی‌کشی
حالا بیا خدنگ بلا را نشانه باش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل به بند دوری او جاودانه باش
ای صبر پاسبان در بند خانه باش
هوش مصنوعی: ای دل، همواره در اسارت دوری او باش و ای صبر، همچون نگهبانی در این زندان باقی بمان.
ای سر به خاک تنگ فرو رو ، ترا که گفت
در بند کسر حرمت این آستانه باش
هوش مصنوعی: ای کسی که سر خود را به خاک بگذاری، بدان که کسی که در این درگاه حرمت تو را می‌شکند، چه کسی است.
هرگز میان عاشق و معشوق بعد نیست
سد ساله راه فاصله گو در میانه باش
هوش مصنوعی: هیچ فاصله‌ای بین عاشق و معشوق وجود ندارد، حتی اگر مسیر طولانی باشد. بگذار در این میان، تو باشی و عشق در وجودت جاری شود.
صد دوزخم زبانه کشد عشق خود یکیست
گو یک زبانه بر سر آن صد زبانه باش
هوش مصنوعی: عشق مانند آتشی است که اگر شعله‌ور شود، همه موانع را از بین می‌برد. حتی اگر موانع زیاد باشند، عشق با قدرت و یکپارچگی خود، قابل غلبه بر آن‌هاست. وقتی عشق در دل فردی شعله می‌کشد، قدرتش به قدری است که می‌تواند بر همه چیز فائق آید.
وحشی نگفتمت که کمانش نمی‌کشی
حالا بیا خدنگ بلا را نشانه باش
هوش مصنوعی: به تو نگفته بودم که تیر و کمان را به دست نمی‌گیری؟ حالا بیا و خودت را آماده کن تا با مشکل و بلا مواجه شوی.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۳۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/09/18 14:12
ندا

بیت چهارم اشتباه نوشته شده.
‏‎گو یک زبانه بر سرِ آن صد زبانه باش
(دیوان وحشی، به تصحیح سعید نفیسی، ص 116)