گنجور

شمارهٔ ۲۳۸

عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش
چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش
شوق می‌گوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر می‌گوید که باکی نیست گو دشوار باش
وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست
گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش
وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم
گر ز حرمانت بسوزد هجر منت دار باش
صبر خواهم کرد وحشی از غم نادیدنش
من چو خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش
چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش
هوش مصنوعی: عشق به من می‌آموزد که لازم نیست همیشه در کنار محبوب باشم؛ گاهی می‌توان در کنار او بود و زمانی دیگر دور از او.
شوق می‌گوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر می‌گوید که باکی نیست گو دشوار باش
هوش مصنوعی: میل و اشتیاق می‌گوید که زندگی بدون او آسان نیست، اما صبر به من می‌گوید که نگران نباش، حتی اگر زندگی سخت باشد.
وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست
گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در زیبایی و خوشی زندگی کنی و از گلستان لذت ببری، باید از قفس و محدودیت‌های دنیا بپرهیزی و به آزادی و استقلال دست یابی. در غیر این صورت، زندگی تو به خواری و ذلت می‌انجامد.
وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم
گر ز حرمانت بسوزد هجر منت دار باش
هوش مصنوعی: اگر وصال و نزدیکی به معشوق به این شکل است و لذتش همینطور که من فهمیدم، پس اگر از داغ دوری تو سوزی، باید برای این جداشدگی انتظار بکشید و صبر داشته باشی.
صبر خواهم کرد وحشی از غم نادیدنش
من چو خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش
هوش مصنوعی: من برای دیدنش صبر می‌کنم، حتی اگر به خاطر دوری‌اش غمگین باشم. اگر لازم باشد، از حسرت دیدار او می‌میرم.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۳۸ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۳۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1390/08/08 18:11
محمد

لطف کنید واسه معانی لغات کاری کنین جون فیلتره ممنوم

1396/08/10 18:11
هرکه هر چه خواندم مرا خوش است

بیت آخر غزل بیت آخر غزل 240 نیز میباشد