گنجور

شمارهٔ ۲۱۴

سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید
سر این غرور کردم که کمی درو نیاید
بحلی ز من اگر چه همه باد برد نامم
که کسی به کوی خوبان پی آبرو نیاید
دل رشک پرور من همه سوخت چون نسوزد
که بغیر داغ کاری ز تو تند خو نیاید
ز بلای چشم شوخت نگریختم ز خود هم
به نگاه کن سفارش که به جستجو نیاید
تو بگوی مردی است این به کجا رود اسیری
سر راه تو نگیرد به طواف کو نیاید
تو به من گذار وحشی که غم تو من بگویم
که تو در حجاب عشقی ز تو گفتگو نیاید

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید
سر این غرور کردم که کمی درو نیاید
هوش مصنوعی: سرت به خاطر خوبی و افتخارت پایین نمی‌آید؛ این افتخار برای من است که به این خودبزرگ‌بینی کشیده نشوم.
بحلی ز من اگر چه همه باد برد نامم
که کسی به کوی خوبان پی آبرو نیاید
هوش مصنوعی: اگر چه من را باد ببرد و نامم را فراموش کند، اما هیچ کس به جایی که خوبان زندگی می کنند نمی آید که آبرو داشته باشد.
دل رشک پرور من همه سوخت چون نسوزد
که بغیر داغ کاری ز تو تند خو نیاید
هوش مصنوعی: دل حسود من به خاطر تو همچون آتش سوخته است؛ چگونه نخواهد سوخت وقتی که جز سرخی داغی از تو به او نمی‌رسد؟
ز بلای چشم شوخت نگریختم ز خود هم
به نگاه کن سفارش که به جستجو نیاید
هوش مصنوعی: از آسیب نگاه زیبای تو، از خودم هم فاصله گرفتم. حتی به کسی سفارش کردم که به دنبالم نیاید.
تو بگوی مردی است این به کجا رود اسیری
سر راه تو نگیرد به طواف کو نیاید
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که آیا مردی هست که با اراده و جسارت به جلو حرکت کند و از خطرات و مشکلاتی که در مسیرش قرار دارد، هراسی نداشته باشد؟ آیا کسی هست که دچار اسارت و محدودیت نشود و در برابر چالش‌ها خود را فرود نیاورد؟
تو به من گذار وحشی که غم تو من بگویم
که تو در حجاب عشقی ز تو گفتگو نیاید
هوش مصنوعی: تو به من اجازه بده تا از غم تو بگویم، زیرا تو در پس پرده عشق قرار داری و در مورد خودت نمی‌توانی صحبت کنی.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۱۴ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۱۴ به خوانش عندلیب