گنجور

شمارهٔ ۲۰۹

جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد
که دارد باطل السحری که بر بازوی جان بندم
که جادوی قدیمی بر سر سحر و فسون آمد
ندانم چون شود انجام مجلس کان حریف افکن
میی افکند در ساغر کزان می بوی خون آمد
سپر انداختیم اینست اگر چین خم ابرو
که زور این کمان از بازوی طاقت فزون آمد
مرا خوانی و من دوری کنم با یک جهان رغبت
چنین باشد بلی‌آن کس که بختش واژگون آمد
مگو وحشی چگونه آمدت این مهر در سینه
همی‌دانم که خوب آمد نمی‌دانم که چون آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد
هوش مصنوعی: من قبلاً جنون خاصی داشتم و حالا دوباره آن حال و هوا به سراغم آمده است. این احساس شدید درونم را به شدت تحت تأثیر قرار داده و مرا می‌خواهد به دنیایی پر از هیجان و شلوغی ببرد.
که دارد باطل السحری که بر بازوی جان بندم
که جادوی قدیمی بر سر سحر و فسون آمد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به قدرتی اشاره می‌کند که می‌تواند جادو و سحر را خنثی کند. او بیان می‌کند که این قدرت به اندازه‌ای قوی است که می‌تواند تاثیر جادوهای قدیمی را از بین ببرد و در واقع توانایی حل و فصل مسائل عمیق روحی و معنوی را دارد. به نوعی، این موضوع از پیروزی بر دشواری‌ها و چالش‌های زندگی حکایت می‌کند.
ندانم چون شود انجام مجلس کان حریف افکن
میی افکند در ساغر کزان می بوی خون آمد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چطور پایان مجلس خواهد بود، زیرا آن هم‌نشین (دوست) که شراب می‌ریزد، با شرابی چنین می‌ریزد که بوی خون از آن به مشام می‌رسد.
سپر انداختیم اینست اگر چین خم ابرو
که زور این کمان از بازوی طاقت فزون آمد
هوش مصنوعی: ما به خاطر زیبایی و جاذبه‌ای که از نظر تو می‌بینیم، از دفاع و مقاومت دست کشیدیم، زیرا قدرت این کمان به اندازه‌ای است که نمی‌توانیم در برابر آن مقاومت کنیم.
مرا خوانی و من دوری کنم با یک جهان رغبت
چنین باشد بلی‌آن کس که بختش واژگون آمد
هوش مصنوعی: تو مرا فرا می‌خوانی و من به دوری می‌گرایم، با اینکه در دل یک عالم اشتیاق دارم. اینگونه است که کسی که شانسش بر باد رفته، در چنین حالتی قرار می‌گیرد.
مگو وحشی چگونه آمدت این مهر در سینه
همی‌دانم که خوب آمد نمی‌دانم که چون آمد
هوش مصنوعی: نگو ای وحشی چطور این عشق در دل تو نشسته است، من می‌دانم که این عشق زیباست، اما نمی‌دانم که چگونه به دل تو راه یافته است.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۰۹ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۰۹ به خوانش عندلیب