گنجور

شمارهٔ ۱۹۹

ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید
که سازد این کلید و قفل این زندان که بگشاید
به گلخن گر روم از رشک گلخن تاب در بندند
به روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید
چنین کز دیدن هر ناپسندم خون بجوش آمد
اگر نه سیل خون زور آورد مژگان که بگشاید
جگر تا لب گره از غصه و سد عقده در خاطر
کجا ظاهر کنم وین عقدهٔ پنهان که بگشاید
طلسم دوستی پرخوف و گنج وصل پردشمن
عجب گنجی‌ست اما تا طلسم آن که بگشاید
مگو وحشی که بگشاید در امید ما آخر
خدا بگشاید این در، آخر ای نادان که بگشاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید
که سازد این کلید و قفل این زندان که بگشاید
هوش مصنوعی: در از کار بسته ما، عقدهٔ ناراحتی و محرومیت وجود دارد که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را باز کند. تنها کلید و قفلی که می‌تواند این زندان را بگشاید، خود ما هستیم.
به گلخن گر روم از رشک گلخن تاب در بندند
به روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید
هوش مصنوعی: اگر به جایی بروم که در آن گلهای زیبا و خوشبو وجود داشته باشد، غم و حسادت در دل من می‌افتد. در بین این زیبایی‌ها، شخصی بی‌ارزش و کم‌مقدار مانند من چه جایگاهی دارد؟ در چنین فضایی، کسی باید پیدا شود که بتواند روی من را ببیند.
چنین کز دیدن هر ناپسندم خون بجوش آمد
اگر نه سیل خون زور آورد مژگان که بگشاید
هوش مصنوعی: هرگاه چیزی را ببینم که برایم خوشایند نیست، چنان احساساتی در من ایجاد می‌شود که اگر اشک‌هایم سرازیر نشوند، نمی‌توانم آن را تحمل کنم.
جگر تا لب گره از غصه و سد عقده در خاطر
کجا ظاهر کنم وین عقدهٔ پنهان که بگشاید
هوش مصنوعی: دل من پر از غم و فشار است و نمی‌دانم این درد و اندوهی که در ذهنم دارم را چگونه بروز دهم و این گره‌های پنهان را چه کسی می‌تواند باز کند؟
طلسم دوستی پرخوف و گنج وصل پردشمن
عجب گنجی‌ست اما تا طلسم آن که بگشاید
هوش مصنوعی: دوستی که به شدت ترسناک است و ارتباطی که پر از دلهره و دشمنی است، واقعاً گنجی باارزش است. ولی این گنج تنها زمانی به دست می‌آید که کسی بتواند این رمز و راز را بشکند.
مگو وحشی که بگشاید در امید ما آخر
خدا بگشاید این در، آخر ای نادان که بگشاید
هوش مصنوعی: نگو ای وحشی که در امید ما باز خواهد شد، زیرا در نهایت خداست که این در را خواهد گشود. ای نادان، در واقع خودت نمی‌دانی که چه کسی در را خواهد گشود.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۹۹ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۱۹۹ به خوانش عندلیب