گنجور

شمارهٔ ۱۹۵

دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند
چراغی را که این آتش بود مردن نمی‌داند
دلی دارم که هر چندش بیازاری نیازارد
نه دل سنگست پنداری که آزردن نمی‌داند
خسک در زیر پا دارد مقیم کوی مشتاقی
عجب نبود که پای صبر افشردن نمی‌داند
عنان کمتر کش اینجا چون رسی کز ما وفاکیشان
کسی دست تظلم بر عنان بردن نمی‌داند
مِیی در کاسه دارم مایهٔ سد گونه بد مستی
هنوز او مستی خون جگر خوردن نمی‌داند
بخند ای گل، کز آب چشم وحشی پرورش داری
که هر گل کو به بار آورد پژمردن نمی‌داند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند
چراغی را که این آتش بود مردن نمی‌داند
هوش مصنوعی: دل آدمی که از عشق پرشور و گرم است، نمی‌تواند خاموش شدن را بفهمد. همان‌طور که چراغی که شعله‌اش آتش است، نمی‌تواند بمیرد.
دلی دارم که هر چندش بیازاری نیازارد
نه دل سنگست پنداری که آزردن نمی‌داند
هوش مصنوعی: من دلی دارم که هرچقدر هم به آن آسیب برسانی، باز هم ناراحت نمی‌شود. این دل، مانند دل سنگ نیست که نگران آزردن آن باشی، بلکه به راحتی می‌تواند تحمل کند و کسی را نمی‌آزارد.
خسک در زیر پا دارد مقیم کوی مشتاقی
عجب نبود که پای صبر افشردن نمی‌داند
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره شده که در مکانی پر از عشق و اشتیاق قرار دارد، و نشان می‌دهد که برای او نادیده گرفتن نشان‌های صبر و شکیبایی کار راحتی نیست. او در میان این اشتیاق و خواسته‌ها، به سختی می‌تواند احساسات خودش را کنترل کند و از زیر پا گذاشتن نشانه‌های ناامیدی و صبرش ناتوان است.
عنان کمتر کش اینجا چون رسی کز ما وفاکیشان
کسی دست تظلم بر عنان بردن نمی‌داند
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی که به ما وفادار نیست، به کمتر از حد انسانیت متمسک نشو. زیرا وقتی به اینجا می‌رسی، هیچ‌کس نمی‌داند چگونه از تو شکایت کند.
مِیی در کاسه دارم مایهٔ سد گونه بد مستی
هنوز او مستی خون جگر خوردن نمی‌داند
هوش مصنوعی: در کاسه‌ام شرابی دارم که نشانهٔ خمار و دل‌تنگی است. هنوز این شراب به او طعم مستی و لذت را نمی‌شناساند و او از درد دل و غم جدایی بی‌خبر است.
بخند ای گل، کز آب چشم وحشی پرورش داری
که هر گل کو به بار آورد پژمردن نمی‌داند
هوش مصنوعی: ای گل، بخند! زیرا تو از اشک‌های وحشت‌زده‌ای پرورش گرفته‌ای که هر گلی که به شکوفایی برسد، نمی‌داند چه معنایی دارد پژمرده شدن.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/09/25 14:11
ناشناس

نپنداری که دل سنگست آزردن نمی داند (من این بیت شعرو انطوری شنیدم )