شمارهٔ ۱۶
بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا
جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا
من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر
این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا
روزی که میرم از غم محمل نشین خود
بهر عزا بس است فغان جرس مرا
زین چاکهای سینه که کردند ره به هم
ترسم که مرغ روح پرد از قفس مرا
وحشی نمیزدم چو مگس دست غم به سر
بودی اگر به خوان طرب دسترس مرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا
جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که در دنیای پر از غم و اندوه، هیچکس نمیتواند به او کمک کند یا او را از دردش رها کند، جز احساس عمیق ناراحتی و درد در دلش که به شدت او را تحت فشار قرار داده و نفسش را به تنگی آورده است.
من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر
این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا
هوش مصنوعی: من برای عشق خود به سختی و رنج میافتم و تو در میگساری و خوشگذرانی مشغولی. این انتقادها و سرزنشها در میان عاشقان برای من کافی است.
روزی که میرم از غم محمل نشین خود
بهر عزا بس است فغان جرس مرا
هوش مصنوعی: روزی که از این دنیا میروم، دیگر نیازی به سوگواری و جشنهای عزا نیست؛ زیرا صدای ناقوس غم من کافی است.
زین چاکهای سینه که کردند ره به هم
ترسم که مرغ روح پرد از قفس مرا
هوش مصنوعی: از زخمهای قلبم که به هم متصل شدهاند، میترسم که روح من مانند پرندهای از قفسش آزاد شود.
وحشی نمیزدم چو مگس دست غم به سر
بودی اگر به خوان طرب دسترس مرا
هوش مصنوعی: اگر غم به سر نداشتم، مثل مگس هم اطراف خوشیها نمیچرخیدم و به مهمانی شادابی دسترسی نداشتم.
حاشیه ها
1397/08/15 21:11
مفقودالاثر
من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر ...
آه آه