شمارهٔ ۱۱
بار فراق بستم و ، جز پای خویش را
کردم وداع جملهٔ اعضای خویش را
گویی هزار بند گران پاره میکنم
هر گام پای بادیه پیمای خویش را
در زیر پای رفتنم الماس پاره ساخت
هجر تو سنگریزهٔ صحرای خویش را
هر جا روم ز کوی تو سر بر زمین زنم
نفرین کنم ارادهٔ بیجای خویش را
عمر ابد ز عهده نمیآیدش برون
نازم عقوبت شب یلدای خویش را
وحشی مجال نطق تو در بزم وصل نیست
طی کن بساط عرض تمنای خویش را
شمارهٔ ۱۰: نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز راشمارهٔ ۱۲: عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بار فراق بستم و ، جز پای خویش را
کردم وداع جملهٔ اعضای خویش را
هوش مصنوعی: من بار فراق را به دوش گرفتم و تنها پای خود را وداع کردم؛ سایر اعضای بدنم را از وداع بازداشتم.
گویی هزار بند گران پاره میکنم
هر گام پای بادیه پیمای خویش را
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که با هر قدمی که در مسیر خود برمیدارم، بارهای سنگینی را که بر دوش دارم، از بین میبرم و احساس آزادی بیشتری میکنم.
در زیر پای رفتنم الماس پاره ساخت
هجر تو سنگریزهٔ صحرای خویش را
هوش مصنوعی: در پی دوری تو، لحظات و یادهایم به اندازهٔ الماس گرانقدر ارزش یافتهاند، در حالی که دردها و تنهاییهایم مانند سنگریزههایی در بیابان زندگیام فقط به چشم میآیند.
هر جا روم ز کوی تو سر بر زمین زنم
نفرین کنم ارادهٔ بیجای خویش را
هوش مصنوعی: هر کجا که بروم، به یاد تو سرم را به زمین میزنم و از ارادهی نادرست خودم نفرین میکنم.
عمر ابد ز عهده نمیآیدش برون
نازم عقوبت شب یلدای خویش را
هوش مصنوعی: مدت زمان زیادی از عمرم نمیگذرد، اما بر من مبارک است که عذاب شب یلدا را تجربه کردهام.
وحشی مجال نطق تو در بزم وصل نیست
طی کن بساط عرض تمنای خویش را
هوش مصنوعی: در محفل وصال، فرصتی برای بیان احساسات و کلماتت وجود ندارد؛ بنابراین، تلاش کن تا خواستهها و آرزوهایت را بهدرستی نشان دهی و بسط دهی.
خوانش ها
غزل ۱۱ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1391/10/07 06:01
جعفر مصباح
در بیت اول "و،" صحیح به نظر نمی رسد. یا باید "و" برداشته شود یا "،".