گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در ستایش میرمیران

بلبلی را که همین با گل بستان کار است
بی گلش دیدن گلزار عجب دشوار است
غرض از بودن باغ است همین دیدن گل
ورنه هر شوره زمینی که بود پر خار است
چمن و غیر چمن هر دو بر آن مرغ بلاست
که غم هجر گلی دارد و در آزار است
خود چه فرق است از آن خار که بر چوب گل است
تا از آن خار که پرچین سر دیوار است
زحمت خار بود راحت بلبل اما
نه بهر فصل در آن فصل که گل در بار است
هر چه جز گل همه خار است چو بلبل نگرد
اندکی غیرت اگر خود بودش مسمار است
گو خسک ریشه در آن دیده فرو بر که چو یار
پا از آنجا بکشد سیرگه اغیار است
دارم از شش جهت آوازه حرمان در گوش
همچنان در ره امید دو چشمم چار است
لن‌ترانی همه را دیدهٔ امید بدوخت
ارنی گوی همان منتظر دیدار است
پرده‌ای نیست ولی تا که شود محرم راز
کار موقوف به فرمان دل دلدار است
شرط عشق است که گر یار بگوید که مبین
چشم خود را نهی انگشت که امر از یار است
هر که را جان به رضای دل یاریست گرو
صبر بر ترک تمنای خودش ناچار است
آرزوها بزدا تا نگری جلوه حسن
که دل بیغرض آیینه بی‌زنگار است
هست موقوف غرض رد و قبول و بد و نیک
ورنه خوبست گر اقبال و گر ادبار است
جنس بازارچهٔ عشق نباشد مطلب
دو بضاعت که یکی فخر و دگر یک عار است
مشرک عشق بود بلهوس کام پرست
کمر دعوی عشقش به میان زنار است
هست در مذهب ما کافر از آن مرتد به
که گهی قول وی اقرار و گهی انکاراست
من یکی گویم و جاوید بدین اقرارم
مرتدی معنی انکار پس از اقرار است
اله اله چو یکی مظهر آثار دو کون
کش متاع دو جهان ریزش یک ایثار است
میرمیران که کمین رایتش از آیت شان
بهترین رکن فلک را پی استظهار است
در بنایی که کند جنبش از آن رای مصیب
راستی لازمهٔ ذات خط پرگار است
پیش دستش که همه افسر عزت بخشد
زر چه کرده‌ست ندانم که بدینسان خوار است
نقل حکمش نه همین مرکز کل دارد و بس
به امانت قدری نیز بر کهسار است
لامکان نیست به جز عرصه گه مضماری
گر همه جیش علو تو بدان مضمار است
کهکشان نیست به جز منتسخ تو ماری
که همه وصف ضمیر تو بر آن تومار است
خیمه جاه ترا در خور اجزای طناب
امتدادیست که آن لازمه مقدار است
قطره‌ای ریخت ز ابر اثر تربیتت
اصل آن نشو و نما گشت که در اشجار است
سینهٔ صاف تو و آن دل پوشندهٔ راز
طرفه جاییست که آیینه درو ستار است
قهرمانیست غضب پیشه جهان را سخطت
گرهٔ ابروی او های هوالقهار است
از نهیب تو نه تنها سر ظالم شده نرم
نرمی آنست که در گردن هر جبار است
چشمهٔ قهر تو را این یکی از بلعجبی است
که همه ماهی او افعی آتشخوار است
در تن آن که فلک زهر عناد تو نهاد
استخوان ریزه در او عقرب و شریان مار است
در کمانی که کشد تیر خلاف تو عدو
رخنهٔ جستن پیکان دهن سوفار است
باز را خون خورد از صولت انصاف تو کبک
رنگ خونش به همین واسطه در منقار است
بیخ آزار بدینگونه که انصاف تو کند
عنقریب است که هر گل که دمد بی‌خار است
شاخ گل لرزد از این بیم که عدلت گوید
غنچه از بهر چه مانند دل افکار است
چرخ گوید چه کشم پیش تو درهای نجوم
در زوایای ضمیر تو از این بسیار است
دهر گوید منم و بحر وجودی کان بحر
ابر احسان ترا مایه یک ادرار است
لامکان را پس ازین پرکند از منظر کاخ
دهر را همت عالی تو گر معمار است
یا مرنجان به رکاب زر خود کابلق چرخ
خوش بلند است ولیکن نه چنان رهوار است
خانه زادیست کهین قلزم احسان ترا
در یکتا که بهین زادهٔ دریا بار است
آرزوی دل کس را به زبان نیست رجوع
پیش رأی تو که مستغنی از استفسار است
در نظر حزم ترا آمده چون آتش طور
نور آن آتش موهوم که در احجار است
نسخه خواهش دلهاست برات کرمت
نقش انگشتر تو مهر لب اظهار است
داورا بلبل دستان زن معنی وحشی
که خوش آهنگ ترین طایر این گلزار است
در ازل جز به دعای تو صفیری نکشید
وین نوا تا ابدش تعبیه در منقار است
بود دایم به دعای تو و تا خواهد بود
کارش اینست و جز این هر چه کند بیکار است
تا چنین است که بی‌پاس نماند محفوظ
جنس آن خانه که همسایهٔ او طرار است
باد حزم تو نگهبان جهان کز پی ملک
پاسبانیست که تا صبح ابد بیدار است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بلبلی را که همین با گل بستان کار است
بی گلش دیدن گلزار عجب دشوار است
هوش مصنوعی: بلبل وقتی در گلستان زندگی می‌کند و با گل‌ها سر و کار دارد، دیدن مکانی بدون گل برایش بسیار سخت و غیرقابل تحمل است.
غرض از بودن باغ است همین دیدن گل
ورنه هر شوره زمینی که بود پر خار است
هوش مصنوعی: هدف از وجود باغ فقط تماشای گل‌هاست وگرنه هر زمینی که باشد پر از خار و دردسر خواهد بود.
چمن و غیر چمن هر دو بر آن مرغ بلاست
که غم هجر گلی دارد و در آزار است
هوش مصنوعی: هر دو چمن و غیر چمن، تحت تأثیر آن پرنده‌ی غمگین هستند که به خاطر دوری از گل، دلشکسته و رنجور است.
خود چه فرق است از آن خار که بر چوب گل است
تا از آن خار که پرچین سر دیوار است
هوش مصنوعی: چه تفاوتی بین خار روی چوب گل و خارهایی که دور دیوار پرچین هستند وجود دارد؟
زحمت خار بود راحت بلبل اما
نه بهر فصل در آن فصل که گل در بار است
هوش مصنوعی: زحمت و درد و رنج خار برای بلبل وجود دارد، اما این درد و رنج تنها برای فصلی است که گل در bloom است.
هر چه جز گل همه خار است چو بلبل نگرد
اندکی غیرت اگر خود بودش مسمار است
هوش مصنوعی: هر چه غیر از گل باشد، خار و ناگوار است. اگر بلبل لحظه‌ای غیرت به خرج دهد، برای او مثل میخ خواهد بود.
گو خسک ریشه در آن دیده فرو بر که چو یار
پا از آنجا بکشد سیرگه اغیار است
هوش مصنوعی: به او بگو که در آنجا نگاه نکند، زیرا اگر یارش از آن مکان دور شود، آنجا به سرزمین بیگانگان تبدیل خواهد شد.
دارم از شش جهت آوازه حرمان در گوش
همچنان در ره امید دو چشمم چار است
هوش مصنوعی: من از هر سو صدای ناکامی را می‌شنوم، اما هنوز در مسیر امید، دو چشمانم روشن و پر امید هستند.
لن‌ترانی همه را دیدهٔ امید بدوخت
ارنی گوی همان منتظر دیدار است
هوش مصنوعی: هرگز مرا نخواهی دید، زیرا همه چیز به دیدار امیدواران مربوط می‌شود. اگر مرا ببینی، همین انتظار دیدار را به زبان می‌آورم.
پرده‌ای نیست ولی تا که شود محرم راز
کار موقوف به فرمان دل دلدار است
هوش مصنوعی: هیچ مانعی وجود ندارد، اما تا زمانی که رازی فاش نشود، همه چیز به فرمان قلب محبوب بستگی دارد.
شرط عشق است که گر یار بگوید که مبین
چشم خود را نهی انگشت که امر از یار است
هوش مصنوعی: عشق نیاز دارد که اگر محبوب بگوید چشم‌هایت را ببند، باید به آن گوش فرا دهی، زیرا این یک خواسته از سوی محبوب است.
هر که را جان به رضای دل یاریست گرو
صبر بر ترک تمنای خودش ناچار است
هوش مصنوعی: هر کسی که با رضایت درونش زندگی می‌کند، ناچار است بر دشواری‌های خواسته‌های خود غلبه کند و صبور باشد.
آرزوها بزدا تا نگری جلوه حسن
که دل بیغرض آیینه بی‌زنگار است
هوش مصنوعی: آرزوهای خود را کنار بگذار تا زیبایی واقعی را ببینی، چرا که قلبی بی‌غرض مانند آینه‌ای است که هیچ لکه‌ای ندارد.
هست موقوف غرض رد و قبول و بد و نیک
ورنه خوبست گر اقبال و گر ادبار است
هوش مصنوعی: هدف از قبول یا رد چیزی به خوبی و بدی آن بستگی دارد، اما در حقیقت، خوب یا بد بودن آن موضوع قابل قبول است چه در زمان خوشبختی و چه در زمان نامیدی.
جنس بازارچهٔ عشق نباشد مطلب
دو بضاعت که یکی فخر و دگر یک عار است
هوش مصنوعی: در بازار عشق، ارزش‌ها و ویژگی‌ها نباید همچون کالاهای مبتذل باشد؛ زیرا در آنجا دو نوع دارایی وجود دارد: یکی اعتبار و ارزشمند بودن و دیگری خجالت و رسوایی است.
مشرک عشق بود بلهوس کام پرست
کمر دعوی عشقش به میان زنار است
هوش مصنوعی: عاشق‌های بی‌خبر از حقیقت، چون شخصی هستند که تنها به خواسته‌های خود توجه دارند. آن‌ها در ادعای عشق خود، از محدودیت‌ها و مرزهای واقعی عبور کرده و خود را به زنجیر می‌کشند.
هست در مذهب ما کافر از آن مرتد به
که گهی قول وی اقرار و گهی انکاراست
هوش مصنوعی: در دین ما کسی کافر به حساب می‌آید که در عین حال که گاهی نظر و اعتقادات خود را تایید می‌کند، گاهی هم آنها را انکار می‌کند. اظہار نااستواری و ناپایداری در ایمان از نظر ما بدتر است.
من یکی گویم و جاوید بدین اقرارم
مرتدی معنی انکار پس از اقرار است
هوش مصنوعی: من به تنهایی سخن می‌گویم و اقرار می‌کنم که جاوید، کسی که با این حقیقت به‌کلی آگاه است، برگردش به کفر معنی ندارد، چرا که انکار پس از اقرار نادرست است.
اله اله چو یکی مظهر آثار دو کون
کش متاع دو جهان ریزش یک ایثار است
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، چون یکی از تجلیات آثار دو عالم هستی، متاع و ارزشی که از دو جهان به دست آمده، به خاطر یک ایثار و فداکاری ریزش می‌کند.
میرمیران که کمین رایتش از آیت شان
بهترین رکن فلک را پی استظهار است
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های خاص و ممتازی از یک فرد یا یک قوم می‌پردازد. وجود چنین افرادی نه تنها در راستای پیروزی و موفقیت‌های بزرگ عمل می‌کند، بلکه به نوعی نشانه‌ای از قدرت و استواری در فضا و زمان است. این جایگاه و مقام، به وسیله نشانه‌ها و آثاری که از آنان باقی مانده، تأکید می‌شود و نشان می‌دهد که آن فرد یا قوم بر اساس اصول و ارزش‌های خود، در موقعیتی استراتژیک و ممتاز قرار دارد.
در بنایی که کند جنبش از آن رای مصیب
راستی لازمهٔ ذات خط پرگار است
هوش مصنوعی: در ساختاری که حرکت و تغییرات آن ناشی از یک طرح و اندیشه است، حقیقت و درستی جزء جدانشدنی و لازم آن است.
پیش دستش که همه افسر عزت بخشد
زر چه کرده‌ست ندانم که بدینسان خوار است
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه بر سر طلا آمده که در برابر دست او که به همه مقام و عزت می‌بخشد این‌چنین بی‌ارزش شده است.
نقل حکمش نه همین مرکز کل دارد و بس
به امانت قدری نیز بر کهسار است
هوش مصنوعی: حکمت و دانش تنها در یک نقطه متمرکز نیست، بلکه به صورت امانتی در مکان‌های مختلف نیز وجود دارد.
لامکان نیست به جز عرصه گه مضماری
گر همه جیش علو تو بدان مضمار است
هوش مصنوعی: هیچ مکان دیگری جز جایی که پر از معانی عمیق است وجود ندارد؛ حتی اگر همه چیز به نظر سطحی بیاید، عظمت تو در همین مکان نهفته است.
کهکشان نیست به جز منتسخ تو ماری
که همه وصف ضمیر تو بر آن تومار است
هوش مصنوعی: کهکشان جز تجلی وجود تو نیست، ماری که همه ویژگی‌ها و صفات دلت در آن ثبت شده است.
خیمه جاه ترا در خور اجزای طناب
امتدادیست که آن لازمه مقدار است
هوش مصنوعی: خیمه مقام و موقعیت تو وابسته به اجزای طنابی است که نشان‌دهنده مقدار و اندازه‌اش است.
قطره‌ای ریخت ز ابر اثر تربیتت
اصل آن نشو و نما گشت که در اشجار است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که یک قطره باران از ابر می‌افتد و به دلیل تربیتی که دیده‌است، آن قطره باعث رشد و نمو درختان می‌شود. در واقع، این تصویر نشان‌دهنده تأثیرات مثبت تربیت و آموزش بر روی نتیجه‌گیری و رشد است.
سینهٔ صاف تو و آن دل پوشندهٔ راز
طرفه جاییست که آیینه درو ستار است
هوش مصنوعی: سینه‌ای بی‌نقص و دل نورسته‌ات جای شگفت‌انگیزی است که در آن آینه‌ای وجود دارد که رازها را برملا می‌کند.
قهرمانیست غضب پیشه جهان را سخطت
گرهٔ ابروی او های هوالقهار است
هوش مصنوعی: غضب و خشم او کارهای جهان را تحت تأثیر قرار داده و چهره‌ی خشمگینش همچون بلایی غیر قابل کنترل است.
از نهیب تو نه تنها سر ظالم شده نرم
نرمی آنست که در گردن هر جبار است
هوش مصنوعی: از صدای تو، نه تنها ظالمین تسلیم می‌شوند، بلکه نرمی و لطافت در نفس خودشان را نیز تجربه می‌کنند، همان‌طور که هر ستمگری در وجودش احساس ضعف و نرمش دارد.
چشمهٔ قهر تو را این یکی از بلعجبی است
که همه ماهی او افعی آتشخوار است
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به دنیای عجیب و غریب و خطرناک اشاره دارد که در آن قهر و خشم تو باعث می‌شود همه چیز به شکل نامطلوبی تغییر کند. در واقع، زیبایی و شیرینی عشق و ارتباط به گونه‌ای است که ممکن است به ناگاه به گزنده‌ای تبدیل شود و به خطراتی مانند آتش و افعی مبدل گردد.
در تن آن که فلک زهر عناد تو نهاد
استخوان ریزه در او عقرب و شریان مار است
هوش مصنوعی: در وجود فردی که آسمان سرشار از کینه‌اش بوده، استخوان‌های کوچک و خطرناک وجود دارد و به جای خون، مارهایی در رگ‌هایش جریان دارند.
در کمانی که کشد تیر خلاف تو عدو
رخنهٔ جستن پیکان دهن سوفار است
هوش مصنوعی: در کمانی که تیر به سوی تو شلیک می‌شود، دشمن به دنبال ضربه زدن است. این تیر مانند پیکانی است که به راحتی از دهن کمان بیرون می‌آید.
باز را خون خورد از صولت انصاف تو کبک
رنگ خونش به همین واسطه در منقار است
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به شکار رفته، از شدت تندی و قاطعیت تو، خون تازه‌ای را خورده است و به همین دلیل، رنگ خون در منقار آن مشهود است.
بیخ آزار بدینگونه که انصاف تو کند
عنقریب است که هر گل که دمد بی‌خار است
هوش مصنوعی: آزار و رنجی که به من می‌رسد، به زودی با انصاف تو پایان می‌یابد. هر گلی که از خاک بیرون می‌آید، بدون خار است و زیبایی‌اش را به نمایش می‌گذارد.
شاخ گل لرزد از این بیم که عدلت گوید
غنچه از بهر چه مانند دل افکار است
هوش مصنوعی: شاخ گل از این نگرانی می‌لرزد که عدالت بگوید غنچه چرا مانند دل دارای افکار است.
چرخ گوید چه کشم پیش تو درهای نجوم
در زوایای ضمیر تو از این بسیار است
هوش مصنوعی: چرخ فلک چه می‌گوید که من در برابرت تحمل کنم؟ در ازای تفکرات عمیق تو، مسائل زیادی وجود دارد که می‌توان بررسی کرد.
دهر گوید منم و بحر وجودی کان بحر
ابر احسان ترا مایه یک ادرار است
هوش مصنوعی: دنیا می‌گوید من وجود دارم و این دریا، وجودی است، اما در حقیقت این دریا مانند باری از خوبی‌هاست که برای تو فقط به اندازه یک قطره‌ی ادرار ارزش دارد.
لامکان را پس ازین پرکند از منظر کاخ
دهر را همت عالی تو گر معمار است
هوش مصنوعی: اگر همت و اراده‌ی بلندی داشته باشی، می‌توانی جهان را پر از زیبایی‌ها و شگفتی‌ها کنی و زندگی را در اختیار خود بگیری.
یا مرنجان به رکاب زر خود کابلق چرخ
خوش بلند است ولیکن نه چنان رهوار است
هوش مصنوعی: ای شخصی که با زره طلایی‌ات می‌جنگی، به خودت زحمت نده، زیرا چرخ روزگار هر چند بلند و زیباست، اما همیشه این‌قدر هموار و همراستا نیست.
خانه زادیست کهین قلزم احسان ترا
در یکتا که بهین زادهٔ دریا بار است
هوش مصنوعی: در اینجا به یک مکان یا منبع اشاره شده که با بخشش و نیکوکاری پر شده است. از این مکان، وجودی خاص و ارزشمند به وجود آمده که با زیبایی و شکوه دریا مرتبط است و نشان‌دهندهٔ عظمت و بزرگی آن نیکوئی است.
آرزوی دل کس را به زبان نیست رجوع
پیش رأی تو که مستغنی از استفسار است
هوش مصنوعی: خواسته و آرزوهای دل دیگران را نمی‌توان به زبان آورد، پس به نظر تو که نیازی به پرسش و جواب نداری، مراجعه کن.
در نظر حزم ترا آمده چون آتش طور
نور آن آتش موهوم که در احجار است
هوش مصنوعی: در نگاه احتیاط و احتیاط تو، نور آتش، مانند آتش کوه طور، به نظر می‌رسد؛ نوری که از آتش واقعی نیست و در سنگ‌ها پنهان شده است.
نسخه خواهش دلهاست برات کرمت
نقش انگشتر تو مهر لب اظهار است
هوش مصنوعی: خواسته‌های دل‌ها در واقع نشانگر محبت و لطف تو هستند، مانند نقش انگشتری که بر لب‌های معشوق نشان‌دهنده عشق و احساسات است.
داورا بلبل دستان زن معنی وحشی
که خوش آهنگ ترین طایر این گلزار است
هوش مصنوعی: داور، بلبل دستان زن معنا و مفهوم سرکش و بی‌تابی را به زیبایی بیان می‌کند، چون او خوش‌نوای‌ترین پرنده‌ این گلزار است.
در ازل جز به دعای تو صفیری نکشید
وین نوا تا ابدش تعبیه در منقار است
هوش مصنوعی: از همان ابتدا، تنها به لطف دعای تو بوده که صوتی برخاسته و این نغمه تا پایان عمر در وجود من جاودانه خواهد بود.
بود دایم به دعای تو و تا خواهد بود
کارش اینست و جز این هر چه کند بیکار است
هوش مصنوعی: او همیشه به خاطر دعای تو به فعالیت خود ادامه می‌دهد و تا زمانی که این کار را می‌کند، مشغول است؛ ولی هر کاری جز این انجام دهد، بیهوده و بی‌فایده خواهد بود.
تا چنین است که بی‌پاس نماند محفوظ
جنس آن خانه که همسایهٔ او طرار است
هوش مصنوعی: تا زمانی که همسایه‌اش شرور باشد، نباید انتظار داشت که چیزی از آن خانه بی‌پاس بماند و محافظت نشود.
باد حزم تو نگهبان جهان کز پی ملک
پاسبانیست که تا صبح ابد بیدار است
هوش مصنوعی: باد حزم تو مانند یک نگهبان جهانی است که از ملک محافظت می‌کند و همیشه در حال بیداری است. تا صبح ابد همیشه حواسش به اوضاع است و از آن مراقبت می‌کند.

حاشیه ها

1389/12/27 14:02
پرین

خیلی روح نوازه شعرهای وحشی