گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در ستاش میرمیران

تفت رشک ریاض رضوان است
که در او جای میرمیران است
غیرت باغ جنت است آری
هر کجا فیض عام ایشان است
حبذا این رخ بهشت آرا
که بهار حدیقهٔ جان است
مرحبا این بهار جان پرور
که ازو عالمی گلستان است
با کف او که معدن کرم است
با دل او که بحر احسان است
کیسه و کاسه‌ای که مانده تهی
کاسهٔ بحر و کیسه کان است
مسند عز ذات کامل او
ز آنسوی شهر بند امکان است
حضرتش را ز اختلاف زمان
چه کمال است یا که نقصان است
بحث سود و زیان و کون و فساد
بر سر چار سوی ارکان است
از ره بول چون رود به رحم
بدسگالش که خصم یزدان است
بر زمین زنده آمدن او را
به یکی از دو راه فرمان است
زان دو ره می‌رود یکی سوی دار
وان یکی راست تا به زندان است
دل خصمش کز آرزوی خطا
پر متاع خلاف رحمان است
حقهٔ سر به مهر اهرمن است
خانهٔ در به قفل شیطان است
پیش خصمش که می‌رود به مغاک
وز پر آبی چو بحر عمان است
آن تنور جهان به سیل ده است
که محل خروج توفان است
به چرا گله را دگر چه رجوع
به هیاهوی پاس چوپان است
زانکه از سنگ راعی عدلش
ظلم گرگ شکسته دندان است
شعله ماند چو عکس خویش در آب
هر کجا حفظ او نگهبان است
رخش مرگ آورند در میدان
قهرش آنجا که مرد میدان است
زیر نخل بلند همت او
که ثمربخش رفعت و شان است
به تمنای میوه‌ای کافتد
آسمان پهن کرده دامان است
بحر از رشک دست او گه جود
غیرت ابر گوهر افشان است
بسکه بر سر زند شکسته سرش
پینهٔ کف علامت آن است
ور دلیلی دگر بر این باید
پنجهٔ پر ز خون مرجان است
گرد خوانی‌ست روز جشن تو چرخ
اسدش گربهٔ سر خوان است
با تو خصمی‌ست جامه‌ای کان را
طوق لعنت ره گریبان است
دیده‌ای را که در تو کج نگرد
زخم عقرب ز نیش مژگان است
دهن خصم زادگان ترا
سر افعی به چاه پستان است
آنچه از حسرتش سکندر مرد
در یم خانهٔ تو پنهان است
هست ایما به آن ترشح و بس
اینکه در ظلمت آب حیوان است
خانه‌زادان بحر جود تواند
وین عیان نزد عین اعیان است
مادر در که نام او صدف است
پدرش نیز کابر نیسان است
پاسبانان بام آن منظر
کش زمین سقف آن نه ایوان است
سایه افکنده‌اند بر سر چرخ
چرخ اندر پناه ایشان است
کیست آن کس که گفت یک کیوان
بر سر هفت کاخ گردان است
تا ببیند که بر سپهر نهم
چند هندوی همچو کیوان است
ای به سوی در تو روی همه
با همه لطف تو فراوان است
کرده‌اند از برای عزت و قدر
این سفر کش در تو پایان است
چه گنه کرده‌اند کایشان را
سر عزت به خاک یکسان است
لطف کن هر دو را به وحشی بخش
بر تو این قسم بخشش آسان است
گر باو سد هزار از این بخشی
بخششت سد هزار چندان است
تا به زعم بلا کشان فراق
بدترین درد ، درد هجران است
دشمنت مبتلای دردی باد
کش اجل بهترین درمان است

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تفت رشک ریاض رضوان است
که در او جای میرمیران است
هوش مصنوعی: تفت به اندازه‌ای زیبا و دلربا است که می‌تواند حسادت به باغ‌های بهشت را برانگیزد، چرا که در اینجا محل زندگی افراد عالی‌قدر و نیکوکار است.
غیرت باغ جنت است آری
هر کجا فیض عام ایشان است
هوش مصنوعی: غیرت مانند باغی از بهشت است و هر کجا که نعمت و برکت عمومی وجود داشته باشد، آنجا هم غیرت و احترام احساس می‌شود.
حبذا این رخ بهشت آرا
که بهار حدیقهٔ جان است
هوش مصنوعی: این چهره زیبا که به مانند بهشتی آراسته است، بهار زندگی و روح را نمایان می‌سازد.
مرحبا این بهار جان پرور
که ازو عالمی گلستان است
هوش مصنوعی: سلام به این بهار زیبا و جان‌بخش که دنیایی از گل‌ها را به ارمغان آورده است.
با کف او که معدن کرم است
با دل او که بحر احسان است
هوش مصنوعی: دست او که پر از مهربانی و لطف است و قلب او که مانند دریا از خوبی‌ها و محبت‌ها سرشار است.
کیسه و کاسه‌ای که مانده تهی
کاسهٔ بحر و کیسه کان است
هوش مصنوعی: کیسه و کاسه‌ای که خالی مانده‌اند، نشانه‌ای از عمق دریا و منبع بی‌پایانی هستند.
مسند عز ذات کامل او
ز آنسوی شهر بند امکان است
هوش مصنوعی: عزت و مقام ذات بی‌نظیر او فراتر از تمامی مرزهای ممکن و محدوده‌های شناخته شده است.
حضرتش را ز اختلاف زمان
چه کمال است یا که نقصان است
هوش مصنوعی: اختلاف زمانی که در وجود او وجود دارد، آیا به کمال و زیبایی او می‌افزاید یا اینکه موجب نقصان و وابستگی است؟
بحث سود و زیان و کون و فساد
بر سر چار سوی ارکان است
هوش مصنوعی: بحث و گفتگو درباره سود و زیان و وجود و عدم، به مسائل بنیادی و اصلی جهان مربوط می‌شود.
از ره بول چون رود به رحم
بدسگالش که خصم یزدان است
هوش مصنوعی: وقتی جریان خیانت و بدی به وجود آید، باید متوجه شد که این رفتارها در برابر نیروی نیکی و الهی قرار دارند و طبیعت انسان به سمت پلیدی می‌گراید.
بر زمین زنده آمدن او را
به یکی از دو راه فرمان است
هوش مصنوعی: آشکار شدن او بر روی زمین به یکی از دو روشی که تعیین شده است بستگی دارد.
زان دو ره می‌رود یکی سوی دار
وان یکی راست تا به زندان است
هوش مصنوعی: از آن دو مسیر، یکی به سمت اعدام می‌رود و دیگری مستقیم به سوی زندان می‌رود.
دل خصمش کز آرزوی خطا
پر متاع خلاف رحمان است
هوش مصنوعی: دل دشمنش به خاطر آرزوهای نادرست، پر از کالاهایی است که با رحمت خدا منافات دارند.
حقهٔ سر به مهر اهرمن است
خانهٔ در به قفل شیطان است
هوش مصنوعی: دروغ و فریبی که در ظاهر زیبا و فریبنده به نظر می‌آید، در واقع به سادگی به دام افتادن در چنگال شیطان است.
پیش خصمش که می‌رود به مغاک
وز پر آبی چو بحر عمان است
هوش مصنوعی: او در برابر دشمنش در حال رفتن به یک سرنوشت خطرناک است، و در این وضعیت، او به اندازه دریای عمان قوی و عمیق است.
آن تنور جهان به سیل ده است
که محل خروج توفان است
هوش مصنوعی: این دنیا مانند تنوری است که در آن tumult و آشوب وجود دارد و محلی است که طغیان‌ها و ناآرامی‌ها از آنجا آغاز می‌شود.
به چرا گله را دگر چه رجوع
به هیاهوی پاس چوپان است
هوش مصنوعی: گله چرا به سمت صدا و شلوغی‌های چوپان برمی‌گردد؟
زانکه از سنگ راعی عدلش
ظلم گرگ شکسته دندان است
هوش مصنوعی: چرا که وقتی عادلانه رفتار نشود، ظلم و ستم به وجود می‌آید و حتی موجودات ضعیف‌تر نیز دچار آسیب می‌شوند.
شعله ماند چو عکس خویش در آب
هر کجا حفظ او نگهبان است
هوش مصنوعی: شعله به مانند تصویری که در آب دیده می‌شود، در هر جا که نگهدارنده‌اش وجود داشته باشد، باقی می‌ماند.
رخش مرگ آورند در میدان
قهرش آنجا که مرد میدان است
هوش مصنوعی: اسب مرگ، در میدان نبرد، به قهر و قدرت سر انجام می‌آید، جایی که مردان واقعی در آنجا حاضرند.
زیر نخل بلند همت او
که ثمربخش رفعت و شان است
هوش مصنوعی: زیر درخت بلند و با عظمت او که ثمربخش و با مقام و منزلت است.
به تمنای میوه‌ای کافتد
آسمان پهن کرده دامان است
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی میوه‌ای که آسمان به خاطر آن دامن خود را باز کرده است.
بحر از رشک دست او گه جود
غیرت ابر گوهر افشان است
هوش مصنوعی: دریا به خاطر زیبایی دست او به حسادت می‌آید و از قساوت ابر، به مانند جواهر درخشان التماس می‌کند.
بسکه بر سر زند شکسته سرش
پینهٔ کف علامت آن است
هوش مصنوعی: بسیار بر سرش زده‌اند و سرش زخمی شده است، به طوری که در آنجا بالای سرش نشانه‌ای از زخم دیده می‌شود.
ور دلیلی دگر بر این باید
پنجهٔ پر ز خون مرجان است
هوش مصنوعی: اگر نیاز به دلیلی دیگری باشد، می‌توان به پنجه‌ای اشاره کرد که همچون مرجان پر از خون است.
گرد خوانی‌ست روز جشن تو چرخ
اسدش گربهٔ سر خوان است
هوش مصنوعی: امروز روز جشن توست و در این روز، چرخ فلک به دور تو می‌چرخد و همانند گربه‌ای در کنار سفره، به تو نگاه می‌کند.
با تو خصمی‌ست جامه‌ای کان را
طوق لعنت ره گریبان است
هوش مصنوعی: بین من و تو خصومتی وجود دارد که این دشمنی مانند لباسی است که دامنش به لعنت و نفرین آویزان شده است.
دیده‌ای را که در تو کج نگرد
زخم عقرب ز نیش مژگان است
هوش مصنوعی: چشمانت به خاطر زخم‌هایی که از نیش مژه‌هایت به آن برخورد کرده، به سمت تو نمی‌چرخد.
دهن خصم زادگان ترا
سر افعی به چاه پستان است
هوش مصنوعی: دهن دشمنان تو مانند سر افعی است که از چاه پستان بیرون آمده.
آنچه از حسرتش سکندر مرد
در یم خانهٔ تو پنهان است
هوش مصنوعی: آنچه که سکندر به خاطر حسرتش جان داد، در خانهٔ تو پنهان است.
هست ایما به آن ترشح و بس
اینکه در ظلمت آب حیوان است
هوش مصنوعی: گویی نشانه‌ای از آن وجود دارد که در تاریکی، آب حیات‌بخش برای موجودات زنده وجود دارد.
خانه‌زادان بحر جود تواند
وین عیان نزد عین اعیان است
هوش مصنوعی: از دارایی‌های نیک و فراوان در دریا می‌توان به چیزهایی دست یافت که حقیقتاً در زندگی برجسته و آشکارند.
مادر در که نام او صدف است
پدرش نیز کابر نیسان است
هوش مصنوعی: مادرش که نامش صدف است و پدرش هم به نام کابر نیسان شناخته می‌شود.
پاسبانان بام آن منظر
کش زمین سقف آن نه ایوان است
هوش مصنوعی: نگهبانان در بام آنجا، به تماشای چشم‌انداز ایستاده‌اند و زمین، سقف آن مکان نیست بلکه آنجا، فضای والای دیگری است.
سایه افکنده‌اند بر سر چرخ
چرخ اندر پناه ایشان است
هوش مصنوعی: سایه‌بان‌هایی بر بالای آسمان قرار دارد و این آسمان تحت حمایت آن‌ها است.
کیست آن کس که گفت یک کیوان
بر سر هفت کاخ گردان است
هوش مصنوعی: کیست آن کس که گفته یک ستاره بزرگ بر روی هفت قصر در حال چرخش است؟
تا ببیند که بر سپهر نهم
چند هندوی همچو کیوان است
هوش مصنوعی: به تماشا می‌نشینم تا ببینم در آسمان چند نفر مانند کیوان وجود دارند.
ای به سوی در تو روی همه
با همه لطف تو فراوان است
هوش مصنوعی: ای که همه به سمت تو می‌آیند و مهربانی‌ات بی‌پایان است.
کرده‌اند از برای عزت و قدر
این سفر کش در تو پایان است
هوش مصنوعی: این سفر به منظور افزایش احترام و ارزش دیتری دارد که در تو به پایان می‌رسد.
چه گنه کرده‌اند کایشان را
سر عزت به خاک یکسان است
هوش مصنوعی: چه گناهی کرده‌اند که سرانجامشان به خاک و زمین مرزهای عزت را از دست داده است؟
لطف کن هر دو را به وحشی بخش
بر تو این قسم بخشش آسان است
هوش مصنوعی: لطفاً هر دو را به وحشی بده، زیرا این نوع بخشش برای تو ساده است.
گر باو سد هزار از این بخشی
بخششت سد هزار چندان است
هوش مصنوعی: اگر صد هزار قسمت از خوبی‌های تو را به او بدهی، بخشش تو به او صد هزار برابر بیشتر خواهد بود.
تا به زعم بلا کشان فراق
بدترین درد ، درد هجران است
هوش مصنوعی: به نظر کسانی که در رنج و بلا هستند، جدایی از محبوب بدترین نوع دردهاست.
دشمنت مبتلای دردی باد
کش اجل بهترین درمان است
هوش مصنوعی: شاید برای دشمن تو درد و مشکل ایجاد شود، اما مرگ می‌تواند بهترین راه حل برای آن درد باشد.