گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - قصیده

چه در گوش گل گفت باد خزانی
که انداخت از سر کلاه کیانی
ز بالای اشجار از باد دستی
نسیم خزان می‌کند زر فشانی
به تاراج برگ درختان ز هر سو
کند موذی باد موشک دوانی
شده برف ظاهر به فرق صنوبر
چو دستار بر تارک مولتانی
از آن چهره شد سرخ برگ رزانرا
که خوردند سیی ز باد خزانی
ز یخ آب را لوح سیمین به دامن
چو طفلی که دارد سر درس خوانی
چو بلبل نظر کرد کز لشکری دی
گل افتاد از مسند کامرانی
کفن کرد از برف بر خود مهیا
که بی او نمی‌خواهم این زندگانی
ببین گردش دور و طور زمان را
به گردش درآور می ارغوانی
می کهنه و نو خطی را طلب کن
که حظ یابی از نوبهار جوانی
سبک باش و بردار رطل گران را
که از دل برد بار محنت گرانی
به دست آر تا می‌توان جام باده
مده عشرت از دست تا می‌توانی
به یاران جانی دمی خو بر آور
که عیشی‌ست خوش بزم یاران جانی
خوش آن شیشه کز وی درخشان شود می
چو مینای چرخ و سهیل یمانی
که در بزم عشرت به گردش درآری
به کامت شود گردش آسمانی
چه شادی ازین به که در بزم عشرت
نشینی و ساقی برابر نشانی
رسانی دماغ از شراب دمادم
سرود پیاپی به گردون رسانی
قدح چون حریفان می‌کش به مجلس
نبندد لب از خنده کامرانی
چو مستان ز تأثیر آهنگ مطرب
کند چشم مینای می خونچکانی
به سازنده دف آورد روی در روی
نوازنده با نی کند همزبانی
مقارن به فریاد گردد کمانچه
چو از تیر غم خصم صاحبقرانی
چه صاحبقرانی که او را قرینه
نگردیده موجود را دار فانی
علی ولی والی ملک هستی
که دانش بنای جهان راست بانی
زحل گر به درگاه قصر رفیعش
نورزد نکو شیوه پاسبانی
فلک از شهاب و هلالش کند غل
به شکل غلامان هندوستانی
به گلخن وزد گر نسیمی ز لطفش
ز لطف نسیمش کند گلستانی
و گر باد قهرش وزد سوی گلشن
درخت گل آید به آتش فشانی
گر از عرش اعلا شود زاغ کیوان
ز سد پایه برتر ز عالی مکانی
کجا با همای سر بارگاهش
تواند زدن لاف هم آشیانی
پر فرق گردنکشان سپاهش
کند خسرو مهر را سایبانی
اگر زاغ بر بام قصرش نشیند
کند با زحل دعوی توأمانی
عجب نبود از بارگاه رفیعش
اگر کهکشانش کند پاسبانی
تویی آن گرانمایه در گرامی
که چون جوهر اولت نیست ثانی
سمند بلندت به قطع مراحل
کند با کمیت فلک همعنانی
در آن دم که گلگون چو برق جهنده
به خون ریز دشمن به میدان جهانی
همای ظفر بر سرت گسترد پر
به روی زمین فرش خون گسترانی
غراب از سر شوق گوید به کرکس
که ای بیخبر خیز و ده مژدگانی
که روزی شد از دولت دست و تیغش
ترا و مرا نعمت جاودانی
در این دشت از جور گرگ حوادث
مطیعش اگر شیوه سازد شبانی
اسد را ز گردون مرس کرده چون سگ
شهاب آورد از پی پاسبانی
وگر چرخ زنجیر عدل از مجرد
نبندد به آیین نوشیروانی
ز میل شهابش برای سیاست
ببینی کنی تیر و هر سو دوانی
به کف تیغ رخشنده رخش سبک پی
به میدان کین بر سر خصم رانی
نهد از سرای جهان بار بر خر
به آهنگ سر منزل آن جهانی
به هر سو نشان ماند از خون ایشان
چو آتش به منزل پس از کاروانی
ثریاست یا از شفق مهر گردون
چو آلوده لب از می ارغوانی
چنان سیلیی زد بر او دست پهنت
که از ضرب آن ماند بر وی نشانی
زمین گر به پای سمندت نیفتد
به دستت عدم چون غبارش نشانی
وگر چرخ اطلس رود بر خلافت
روانی چه کرباسش از هم درانی
شها داد از ناکسان زمانه
فغان از خسیسان آخر زمانی
به صوف و سقرلاتشان پشت گرمی
به مردم ز دستارشان سر گرانی
خری چند مایل به جلهای رنگین
ددی چند راغب به آفت رسانی
همه صاحب اسب و استر ولیکن
ز نا قابلی قابل خر چرانی
سزاوار آن جمله کز اسب و استر
کشی زیر و بمشان زنی تا توانی
پس آنگه شترها کنی پیش هر یک
به صحرا فرستی پی ساربانی
بود خوبتر وصف صوف مرقع
به گوش خردشان ز سبع المثانی
ز بازار آیند چون شب به خانه
به پرسند هر یک ز نوکر نهانی
که دیروز چون از فلان جا گذشتم
نمی‌کرد تعریف صوفم فلانی
ز پی‌شان غلامان ز کرس شبانه
زمین‌گیر چون سایه از ناتوانی
چو وحشی وطن کن به دشت خموشی
مکن ناله از درد بی‌خانمانی
همان گیر کز تست این دیر ششدر
پر از زر در او نه خم خسروانی
مخور غم گرت نیست اسب رونده
چو بر توسن طبع داری روانی
سخن گستری بر دعا ختم سازم
که سر می‌کشد خامه از هم زبانی
الا تا مه نو در این کهنه میدان
کند گوی خورشید را صولجانی
به چوگانی عیش بادا سواره
مطیعت به میدان گه کامرانی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه در گوش گل گفت باد خزانی
که انداخت از سر کلاه کیانی
هوش مصنوعی: باد خزانی به گل گفت چه شگفت که کلاهی که بر سر کیانی بود، اکنون به زمین افتاده است.
ز بالای اشجار از باد دستی
نسیم خزان می‌کند زر فشانی
هوش مصنوعی: از بالای درختان، با وزش نسیم خزان، برگ‌های زرین به زمین می‌افتند.
به تاراج برگ درختان ز هر سو
کند موذی باد موشک دوانی
هوش مصنوعی: باد به هر سمتی می‌وزد و با خود برگ‌های درختان را به باد می‌برد و مانند موشکی در حال دویدن است.
شده برف ظاهر به فرق صنوبر
چو دستار بر تارک مولتانی
هوش مصنوعی: برف بر روی سر درختان صنوبر نشسته، مانند دستاری بر سر یک شخص مولتانی (از منطقه‌ای در هند) است.
از آن چهره شد سرخ برگ رزانرا
که خوردند سیی ز باد خزانی
هوش مصنوعی: چهره آن برگ‌های زیبای پاییزی به خاطر وزش باد سرد و خزان به رنگ سرخ درآمد.
ز یخ آب را لوح سیمین به دامن
چو طفلی که دارد سر درس خوانی
هوش مصنوعی: از یخ، آب به شکل لوحی نقره‌ای بر روی دامن می‌ریزد، مانند کودکی که مشغول یادگیری درس خود است.
چو بلبل نظر کرد کز لشکری دی
گل افتاد از مسند کامرانی
هوش مصنوعی: وقتی بلبل دید که از گروهی از گل‌ها از مقام خوشبختی کم شده، ناگهان حزن و اندوه بر دلش چیره شد.
کفن کرد از برف بر خود مهیا
که بی او نمی‌خواهم این زندگانی
هوش مصنوعی: در انتظار برف، خود را به گونه‌ای آماده کردم که بدون او هیچ علاقه‌ای به زندگی ندارم.
ببین گردش دور و طور زمان را
به گردش درآور می ارغوانی
هوش مصنوعی: به تغییر و تحول زمان توجه کن و آن را مانند می ارغوانی زیبا، به حرکت درآور.
می کهنه و نو خطی را طلب کن
که حظ یابی از نوبهار جوانی
هوش مصنوعی: میوه‌های تازه و کهنه را جستجو کن تا از لذت طراوت و شگفتی جوانی بهره‌مند شوی.
سبک باش و بردار رطل گران را
که از دل برد بار محنت گرانی
هوش مصنوعی: سبکبار باش و بار سنگین را برکن، چرا که از دل برمی‌دارد بار غم و مشکلات.
به دست آر تا می‌توان جام باده
مده عشرت از دست تا می‌توانی
هوش مصنوعی: تا می‌توانی از فرصتی که داری بهره ببر و لذت ببر، چون ممکن است این فرصت دیگر به دست نیاید.
به یاران جانی دمی خو بر آور
که عیشی‌ست خوش بزم یاران جانی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای برای دوستانت وقت بگذار و با آنان خوش بگذران، زیرا این لحظات شاد با همراهی دوستان بهترین است.
خوش آن شیشه کز وی درخشان شود می
چو مینای چرخ و سهیل یمانی
هوش مصنوعی: شیشه‌ای که از آن نورانی و درخشان می‌شود، همانند مینا (گلابی) آسمان و ستاره سهیل یمانی است.
که در بزم عشرت به گردش درآری
به کامت شود گردش آسمانی
هوش مصنوعی: در جمع شادمانی، وقتی به شادی و لذت مشغول هستی، کار دنیا به نفع تو و به کام تو پیش می‌رود.
چه شادی ازین به که در بزم عشرت
نشینی و ساقی برابر نشانی
هوش مصنوعی: چه فرحی از این بالاتر که در جشن شادی بنشینی و نوشیدنی‌ات را در برابر خود ببینی.
رسانی دماغ از شراب دمادم
سرود پیاپی به گردون رسانی
هوش مصنوعی: به خاطر تکرار مستی و شوق، همواره با سر و صدا و آواز، خاطرات و احساساتی را به آسمان می‌فرستم.
قدح چون حریفان می‌کش به مجلس
نبندد لب از خنده کامرانی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در جمع دوستان خوش بگذرانی، باید از نوشیدن شراب لذت ببری و بر لبخند و شادی خود ادامه دهی.
چو مستان ز تأثیر آهنگ مطرب
کند چشم مینای می خونچکانی
هوش مصنوعی: وقتی که مست‌ها تحت تأثیر موسیقی نوازنده قرار می‌گیرند، چشم‌هایشان مانند جام می پر از خون و شور و حال می‌شود.
به سازنده دف آورد روی در روی
نوازنده با نی کند همزبانی
هوش مصنوعی: سازنده‌ی دف، در مقابل نوازنده، با نی هم صدا و هم زبان می‌شود.
مقارن به فریاد گردد کمانچه
چو از تیر غم خصم صاحبقرانی
هوش مصنوعی: وقتی که کمانچه به فریاد درآید، مانند تیری است که از دل غم دشمنی می‌آید که در جایگاه سلطنت نشسته است.
چه صاحبقرانی که او را قرینه
نگردیده موجود را دار فانی
هوش مصنوعی: چه کسی از قدرت صاحب‌قرانی او می‌تواند بی‌نظیر باشد در حالی که موجودات زنده به فساد و فنا دچار می‌شوند؟
علی ولی والی ملک هستی
که دانش بنای جهان راست بانی
هوش مصنوعی: علی نگهبان و سرپرست سرزمین وجود است که علم و دانش، اساس و پایه‌ی جهان را برپا کرده است.
زحل گر به درگاه قصر رفیعش
نورزد نکو شیوه پاسبانی
هوش مصنوعی: اگر سیاره زحل هم نتواند در درگاه قصر بلندش به خوبی حراست کند، به خاطر ویژگی‌های خوب آن قصر است که پاسبانیش شایسته است.
فلک از شهاب و هلالش کند غل
به شکل غلامان هندوستانی
هوش مصنوعی: آسمان با ستاره‌ها و ماهش به شکل غلامان هندی در آمده است.
به گلخن وزد گر نسیمی ز لطفش
ز لطف نسیمش کند گلستانی
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از لطافت او به گلخن بوزد، با مهربانی‌اش آنجا را به گلستان تبدیل می‌کند.
و گر باد قهرش وزد سوی گلشن
درخت گل آید به آتش فشانی
هوش مصنوعی: اگر خشم او (باد قهر) به سمت باغ و گلستان بوزد، درخت گل به مانند آتش‌فشانی شعله‌ور خواهد شد.
گر از عرش اعلا شود زاغ کیوان
ز سد پایه برتر ز عالی مکانی
هوش مصنوعی: اگر زاغی از آسمان بلند برود، هیچ‌گاه نمی‌تواند از زباله‌خیز پایین‌تر به جایی بالا و عالی‌تر برود.
کجا با همای سر بارگاهش
تواند زدن لاف هم آشیانی
هوش مصنوعی: کجا می‌توان با پرنده‌ای مانند همای سرشناس دربار، ادعای هم‌نشینی و برابری کرد؟
پر فرق گردنکشان سپاهش
کند خسرو مهر را سایبانی
هوش مصنوعی: خسرو، با سپاه خود بر روی سر گردنکشان سایه‌افکن می‌شود و مانند سایبانی برای مهر (آفتاب) عمل می‌کند.
اگر زاغ بر بام قصرش نشیند
کند با زحل دعوی توأمانی
هوش مصنوعی: اگر زاغی بر بام قصر او بنشیند، می‌تواند با سیاره زحل، که تجسمی از عظمت و دوری است، ادعای هم‌تایی کند.
عجب نبود از بارگاه رفیعش
اگر کهکشانش کند پاسبانی
هوش مصنوعی: جالب نیست که از جایگاه بلند و والا او، کهکشان وظیفه حفاظتی‌اش را به عهده داشته باشد.
تویی آن گرانمایه در گرامی
که چون جوهر اولت نیست ثانی
هوش مصنوعی: تو آن فرد با ارزش و با عظمت هستی که هیچ چیز دیگری به پای ارزش و greatness تو نمی‌رسد.
سمند بلندت به قطع مراحل
کند با کمیت فلک همعنانی
هوش مصنوعی: اسب سریع تو، مراحل را به راحتی پشت سر می‌گذارد و با قامت بلندش، هم‌ردیف و هم‌پایه‌ی آسمان می‌شود.
در آن دم که گلگون چو برق جهنده
به خون ریز دشمن به میدان جهانی
هوش مصنوعی: در زمانی که میدان جنگ مانند آسمان روشن و پر از شگفتی است و دشمنان در حال ریزش خون هستند.
همای ظفر بر سرت گسترد پر
به روی زمین فرش خون گسترانی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که نشان پیروزی است، بال‌هایش را بر سر تو خواهد گستراند و بر روی زمین، خون و پیروزی را پخش خواهد کرد.
غراب از سر شوق گوید به کرکس
که ای بیخبر خیز و ده مژدگانی
هوش مصنوعی: کلاغ از شادی و خوشحالی به عقاب می‌گوید: ای بی‌خبر، بلند شو و خبر خوش را بشنوی.
که روزی شد از دولت دست و تیغش
ترا و مرا نعمت جاودانی
هوش مصنوعی: روزی فرا خواهد رسید که از قدرت و توانایی‌اش، هم تو و هم من به برکت و پاداشی ماندگار خواهیم رسید.
در این دشت از جور گرگ حوادث
مطیعش اگر شیوه سازد شبانی
هوش مصنوعی: در این دشت، اگر شبانی بخواهد، تحت فشار و ظلم حوادث، می‌تواند به شکلی آنها را کنترل کند.
اسد را ز گردون مرس کرده چون سگ
شهاب آورد از پی پاسبانی
هوش مصنوعی: شیری که از آسمان به زمین آمده است، به خاطر مقامی که دارد، خود را همچون سگی درآورده و مراقب است.
وگر چرخ زنجیر عدل از مجرد
نبندد به آیین نوشیروانی
هوش مصنوعی: اگر چرخ گردون به عدالت از عشق و صفا و خلوص نچرخد و به روش پادشاهی همچون نوشیروان حرکت نکند، هرگز روال زندگی به سامان نخواهد رسید.
ز میل شهابش برای سیاست
ببینی کنی تیر و هر سو دوانی
هوش مصنوعی: اگر از اشتیاق تأثیرگذار او برای حکمرانی باخبر باشی، می‌بینی که چطور به روش‌های مختلف در هر جایی نفوذ می‌کند و تأثیر می‌گذارد.
به کف تیغ رخشنده رخش سبک پی
به میدان کین بر سر خصم رانی
هوش مصنوعی: با شمشیر براق خود به میدان جنگ برو و بر دشمن حمله کن.
نهد از سرای جهان بار بر خر
به آهنگ سر منزل آن جهانی
هوش مصنوعی: از خانه این دنیا بار خود را بر روی الاغ بگذار و به سمت مقصد آن جهان حرکت کن.
به هر سو نشان ماند از خون ایشان
چو آتش به منزل پس از کاروانی
هوش مصنوعی: خون آن‌ها مثل نشانی باقی مانده، مانند آتش که پس از یک کاروان در خانه به جا می‌ماند.
ثریاست یا از شفق مهر گردون
چو آلوده لب از می ارغوانی
هوش مصنوعی: آیا تو مانند ستاره ثریا هستی یا به خاطر غروب خورشید، شبیه به گلی که لب‌هایی رنگین از شراب قرمز دارد؟
چنان سیلیی زد بر او دست پهنت
که از ضرب آن ماند بر وی نشانی
هوش مصنوعی: او به شدت ضربه‌ای به او زد که آن را بر رویش نشانه‌ای از خود باقی گذاشت.
زمین گر به پای سمندت نیفتد
به دستت عدم چون غبارش نشانی
هوش مصنوعی: اگر زمین به زیر پای اسب تو نرود، در دستت چیزی جز عدم و بی‌ارزشی نخواهد بود. مانند غباری که نشانی از خود ندارد.
وگر چرخ اطلس رود بر خلافت
روانی چه کرباسش از هم درانی
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان بر سر حکومت تو بچرخد، چه فرقی می‌کند که پارچه‌ای از آنجا پاره کنی؟
شها داد از ناکسان زمانه
فغان از خسیسان آخر زمانی
هوش مصنوعی: شخصی از افراد بی‌ارزش و ناتوان در این دوره زمانی، به شدت ناله می‌کند و از وضعیت بد زندگی در آخرالزمان شکایت دارد.
به صوف و سقرلاتشان پشت گرمی
به مردم ز دستارشان سر گرانی
هوش مصنوعی: برخی افراد با لباس و ظاهر خاص خود سعی دارند مردم را تحت تأثیر قرار دهند و به آنها القا کنند که از آنها بالاتر هستند. اما در واقع، این ظاهر و شیوه‌ی زندگی آنها نمی‌تواند پایدار باشد و تنها به‌دلیل ظواهر، نمی‌توان به آنها اعتماد کرد.
خری چند مایل به جلهای رنگین
ددی چند راغب به آفت رسانی
هوش مصنوعی: چند خر به سمت سرزمین‌های رنگین می‌روند، و چند نفر هم به آسیب زدن به دیگران تمایل دارند.
همه صاحب اسب و استر ولیکن
ز نا قابلی قابل خر چرانی
هوش مصنوعی: همه دارای اسب و الاغ هستند، اما به خاطر ناتوانی خود، نمی‌توانند به خوبی آن‌ها را پرورش دهند.
سزاوار آن جمله کز اسب و استر
کشی زیر و بمشان زنی تا توانی
هوش مصنوعی: هرچند که پیوند و اتحاد میان انسان‌ها باید محکم باشد، اگر لازم باشد باید آن‌ها را با دقت و توجه مدیریت کرد و با هوشیاری به درستی رفتار کرد تا بتوانی به خواسته‌های خود دست یابی.
پس آنگه شترها کنی پیش هر یک
به صحرا فرستی پی ساربانی
هوش مصنوعی: سپس شترها را در صحرا به سمت هر یک می‌فرستی تا وظیفه‌دار آنها باشند.
بود خوبتر وصف صوف مرقع
به گوش خردشان ز سبع المثانی
هوش مصنوعی: خوب است که توصیف صوفی در نظر خردمندان به مانند موسیقی دلنواز و زیبا باشد.
ز بازار آیند چون شب به خانه
به پرسند هر یک ز نوکر نهانی
هوش مصنوعی: وقتی شب به خانه برمی‌گردند، هر کدام از آنها به طور مخفیانه از نوکر می‌پرسند.
که دیروز چون از فلان جا گذشتم
نمی‌کرد تعریف صوفم فلانی
هوش مصنوعی: دیروز وقتی از آن محل عبور کردم، کسی درباره حال و هوای صوفی‌ام چیزی نمی‌گفت.
ز پی‌شان غلامان ز کرس شبانه
زمین‌گیر چون سایه از ناتوانی
هوش مصنوعی: به دنبال آنها، غلامانی هستند که در شب مانند سایه‌ها بر زمین می‌افتند، به خاطر ناتوانی‌شان.
چو وحشی وطن کن به دشت خموشی
مکن ناله از درد بی‌خانمانی
هوش مصنوعی: مثل وحشی‌ها در دشت بی‌صدا زندگی کن و از درد بی‌سرپرستی و بی‌خانمانی ناله نکن.
همان گیر کز تست این دیر ششدر
پر از زر در او نه خم خسروانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در جایی که حالا حضور داریم، با وجود تنگناها و مشقتها، درون آن جا ارزش‌های بسیار قیمتی نهفته است، که تنها باید به آن توجه کرد و از آن بهره گرفت. به همین ترتیب، در زندگی گاهی باید به درون مسائل نگاه کنیم تا از زیبایی‌ها و ثروت‌های واقعی آن‌ها آگاه شویم.
مخور غم گرت نیست اسب رونده
چو بر توسن طبع داری روانی
هوش مصنوعی: غم مخور اگر در زندگی‌ات مشکلاتی هست، چون تو قدرت و استعدادی داری که می‌توانی با آن بر موانع غلبه کنی و پیش بروی.
سخن گستری بر دعا ختم سازم
که سر می‌کشد خامه از هم زبانی
هوش مصنوعی: من کلام خود را با دعا پایان می‌بخشید، چرا که قلمم از هماهنگی و ارتباط بهتر بیرون می‌جهد.
الا تا مه نو در این کهنه میدان
کند گوی خورشید را صولجانی
هوش مصنوعی: اینجا به ستاره پنهان و جدیدی اشاره شده که با ورودش، می‌تواند نور خورشید را تحت تأثیر قرار دهد و او را به چالش بکشد. این به معنای ظهور یک نیروی تازه و قوی است که می‌تواند تحولی بزرگ در این مکان قدیمی ایجاد کند.
به چوگانی عیش بادا سواره
مطیعت به میدان گه کامرانی
هوش مصنوعی: خوشی و لذت مانند یک چوگان به تو هدیه می‌شود، در حالی که تو با آرامش و اطاعت در میدان زندگی از آن بهره‌مند می‌شوی.