گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در ستایش میرمیران

بهار آمد و گشت عالم گلستان
خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان
زمرد لباسند یا لعل جامه
درختان که تا دوش بودند عریان
دگر باغ شد پر نثار شکوفه
که گل خواهد آمد خرامان خرامان
چه سر زد ز بلبل الا ای گل نو
که چون غنچه پیچیده‌ای پا به دامان
برون آکه صبح است وطرف چمن خوش
چمن خوش بود خاصه در بامدادان
نباشد چرا خاصه اینطور فصلی
دل گل شکفته، لب غنچه خندان
تو گویی که ایام شادی و عشرت
به هم صحبتی عهد بستند و پیمان
ببین صحبت عید با مدت گل
ببین ربط نوروز با عید قربان
ز هم نگسلد عهد شادی و عشرت
چو دوران اقبال دارای دوران
جهاندار صورت جانگیر معنی
شه کشور دل گل گلشن جان
بزرگ جهان و جهان بزرگی
سر سروران جهان میر میران
سرش سبز بادا که نخلی چو او نیست
ز گردی که آید از آن طرف دامان
به دامان یوسف نهفته است کحلی
که روشن کند دیدهٔ پیر کنعان
جهان چیست مهمانسرای سخایش
نمکدان مه و مهر نان و فلک خوان
ز درگاه احسان عاجز نوازش
که کار جهان می‌رسد زو به سامان
نشاط شب اول حجله در سر
رود پیرزن جانب بیت احزان
به دوران انصاف و ایام عدلش
به هم الفت گرگ و میش است چندان
که بر عادت مادران گرگ ماده
نخواهد جدا از لب بره پستان
اگر پایه عدل اینست و انصاف
وگر رتبهٔ جود اینست و احسان
عدالت به کسرا سخاوت به حاتم
بود محض تهمت بود عین بهتان
همیشه گشوده است بدخواه جاهش
خدنگی کش از پشت خود جسته پیکان
ز فعل بد خویش افکنده دایم
پی جان خود افعیی در گریبان
به دست خود آورده ماری و آنرا
نهاده سر انگشت خود زیر دندان
زهی عقرب بی بصارت که خواهد
که نیش آزمایی نماید به سندان
رو ای مور و انگار پامال گشتی
چه می‌جویی از پای پیل سلیمان
کم از قطره‌ای را به افزون ز دریا
چه امکان نسبت کجا این کجا آن
بجنبد از این بحر گر نیم قطره
به کشتی نوحت کند غرق توفان
چه کارت به سیمرغ و پروازگاهش
ترا گر پری باشد ای مور نادان
باین پر که باریست الحق نه بالی
نشاید پریدن ز پهنای عمان
به عهد تو ای از تو اطراف گیتی
پر از قصر ومنظر پر از کاخ و ایوان
بود جغد ممنون خصمت که او را
همه خانمان گشته با خاک یکسان
که گر خانه خصم جاهت نبودی
نمی‌بود در دهر یک خانه ویران
دل بد سگال تو و شادمانی
بود خانه مبخل و پای مهمان
اساس وجود وی و اشک حسرت
بود سقف فرسوده و روز باران
عدوی تو آن قابل طوق لعنت
به ابلیس آن راندهٔ قهر یزدان
فکنده‌ست طرح چنان اتحادی
که خواهند سر بر زد از یک گریبان
به جایی که می‌بخشد استاد فطرت
به هر صورتی معنیی در خور آن
چو نوبت به معنی خصم تو افتد
مقرر چنین کرده وینست فرمان
که کلک نگارنده بر جای نطفه
کشد صورتش را به دیوار زهدان
به امداد حفظ دل راز دارت
کزو راز گیتی‌ست در طی کتمان
در آیینهٔ صاف عکس مقابل
توان داشت از چشم بیننده پنهان
به یاقوت اگر موم را دعوی افتد
کز آتش نیاید در او کسر و نقصان
بر آید عرق بر جبین نانشسته
به نیروی حفظ تواز قعر نیران
بساط فرح بخش دولت سرایت
برابر به فردوس می‌کرد رضوان
یکی نکته گفتش صریر در تو
که رضوان شد از گفتهٔ خود پشیمان
که فردوس خوبست این هست اما
که در پیش ما نیست تشویش دربان
جوانبخت شاها غلام تو وحشی
غلام ثناگر غلام ثنا خوان
برای دعا و ثنای تو دارد
زبان سخن سنج و طبع سخندان
گرفتم که باشد دلم گنج گوهر
گرفتم بود خاطرم ابر نیسان
چه آید چه خیزد از این ابر و دریا
نباشد اگر بر درت گوهر افشان
لبم عاشق مدح خوانیست اما
دلیری از این بیش پیش تو نتوان
ز تصدیعت اندیشه دارم و گرنه
کجا می‌رسد حرف عاشق به پایان
الا تا به هر قرن یک بار باشد
ملاقات نوروز با عید قربان
همه روز تو عید و نوروز باد
وزان عید و نوروز عالم گلستان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهار آمد و گشت عالم گلستان
خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و دنیا مانند یک باغ سرسبز و پرگل شده است. چه زمانی خوشی برای بلبل و چه زمان خوبی برای باغ!
زمرد لباسند یا لعل جامه
درختان که تا دوش بودند عریان
هوش مصنوعی: سنگ‌های قیمتی مثل زمرد و لعل به زیبایی درختان طبیعی شباهت دارند، که همواره تا زمانی که عریان و بدون پوشش بودند، زینت‌بخش طبیعت هستند.
دگر باغ شد پر نثار شکوفه
که گل خواهد آمد خرامان خرامان
هوش مصنوعی: باغ پر شده از شکوفه‌های زیبا که نوید می‌دهد گل‌ها به زودی با ناز و عشوه خواهند آمد.
چه سر زد ز بلبل الا ای گل نو
که چون غنچه پیچیده‌ای پا به دامان
هوش مصنوعی: بلبل چه چیزی برای تو گفت، ای گل تازه که مانند غنچه در خود پیچیده‌ای و به دامان خود آمده‌ای؟
برون آکه صبح است وطرف چمن خوش
چمن خوش بود خاصه در بامدادان
هوش مصنوعی: صبح که می‌شود، هوا تازه و دل‌انگیز است و مخصوصاً در اوایل روز، هوای چمن‌زار بسیار خوشایند و لذت‌بخش می‌باشد.
نباشد چرا خاصه اینطور فصلی
دل گل شکفته، لب غنچه خندان
هوش مصنوعی: چرا قلب گل به این شکل شکفته و لب غنچه این‌قدر شاداب است؟
تو گویی که ایام شادی و عشرت
به هم صحبتی عهد بستند و پیمان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که روزهای خوشی و شادی با یکدیگر توافق کرده‌اند و عهد دوستی بسته‌اند.
ببین صحبت عید با مدت گل
ببین ربط نوروز با عید قربان
هوش مصنوعی: ببین چگونه صحبت جشن عید را با مدت زمان شکوفایی گل‌ها مقایسه می‌کنند و همچنین ارتباط بین نوروز و عید قربان را مشاهده کن.
ز هم نگسلد عهد شادی و عشرت
چو دوران اقبال دارای دوران
هوش مصنوعی: دوست داشتن و خوشی هرگز از هم جدا نمی‌شود، وقتی که زمان خوشبختی برقرار باشد.
جهاندار صورت جانگیر معنی
شه کشور دل گل گلشن جان
هوش مصنوعی: حاکم جهان، نماد زیبایی و معنی پادشاهی در سرزمین دل‌ها، گل‌های باغ جان را به نمایش می‌گذارد.
بزرگ جهان و جهان بزرگی
سر سروران جهان میر میران
هوش مصنوعی: این رباعی به بزرگی و عظمت دنیا و سروران آن اشاره دارد. نشان می‌دهد که دنیا وسیع و بزرگ است و افرادی که در آن حکمرانی می‌کنند، مقام و جایگاهی ویژه دارند. به نوعی، توانمندی و سروری آنان بر دیگران تاکید می‌شود.
سرش سبز بادا که نخلی چو او نیست
ز گردی که آید از آن طرف دامان
هوش مصنوعی: مبارک باشد بر کسی که مانند او درختی با طراوت و سرسبز وجود ندارد و او به خاطر زیبایی‌اش از غبار و آلودگی‌ها به دور است.
به دامان یوسف نهفته است کحلی
که روشن کند دیدهٔ پیر کنعان
هوش مصنوعی: کحلی که می‌تواند چشمان پیر کنعان را روشن کند، در دامن یوسف نهفته است.
جهان چیست مهمانسرای سخایش
نمکدان مه و مهر نان و فلک خوان
هوش مصنوعی: جهان مثل یک مهمانخانه است که در آن نعمت‌ها و زیبایی‌های طبیعت مثل ماه و خورشید و آسمان فراهم شده‌اند. اینجا جایی است که زندگی و روزی ما در آن قرار دارد.
ز درگاه احسان عاجز نوازش
که کار جهان می‌رسد زو به سامان
هوش مصنوعی: از درگاه کسی که همواره مهربانی و لطفش جاری است، درخواست کمک نمی‌توان کرد؛ زیرا همه‌چیز در جهان به یاری او سامان می‌گیرد.
نشاط شب اول حجله در سر
رود پیرزن جانب بیت احزان
هوش مصنوعی: شادی و سرور شب اول عروسی در دل پیرزنی که به سمت خانه‌ی غم می‌رود، می‌جوشد.
به دوران انصاف و ایام عدلش
به هم الفت گرگ و میش است چندان
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که عدالت و انصاف برقرار است، حتی دشمنان قدیمی مانند گرگ و میش نیز با هم دوست و مرتبط می‌شوند.
که بر عادت مادران گرگ ماده
نخواهد جدا از لب بره پستان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مادران، به ویژه در طبیعت، به شدت از فرزندان خود دفاع می‌کنند و هیچ‌گاه آن‌ها را تنها نمی‌گذارند یا از آن‌ها جدا نمی‌شوند. حتی در سخت‌ترین شرایط، محبت و مراقبت مادرانه همیشه در اولویت است.
اگر پایه عدل اینست و انصاف
وگر رتبهٔ جود اینست و احسان
هوش مصنوعی: اگر پایه و اساس عدالت و انصاف به چنین صورتی باشد و اگر مقام و مرتبه بخشش و نیکی این گونه باشد، پس باید نتیجه‌گیری کرد که وضعیت کنونی قابل قبول نیست.
عدالت به کسرا سخاوت به حاتم
بود محض تهمت بود عین بهتان
هوش مصنوعی: عدالت ویژگی کسری (پادشاهی ایرانی) و سخاوت ویژگی حاتم طایی (شخصیتی معروف در بخشندگی) بود، اما این صفات فقط به عنوان تهمت و دروغ مطرح شده است.
همیشه گشوده است بدخواه جاهش
خدنگی کش از پشت خود جسته پیکان
هوش مصنوعی: همواره بدخواه همیشه در حال آماده باش است و همچون تیراندازی که از پشت خود تیر را رها می‌کند، در کمین است.
ز فعل بد خویش افکنده دایم
پی جان خود افعیی در گریبان
هوش مصنوعی: انسان با اعمال ناپسند خودش، همواره در حال دامن زدن به درد و مشکلاتی است که برای خود ایجاد کرده، همچون مار زنگی که در گریبانش قرار دارد و او را می‌آزارد.
به دست خود آورده ماری و آنرا
نهاده سر انگشت خود زیر دندان
هوش مصنوعی: شخصی ماری را به دست خود گرفته و آن را زیر دندان خود گذاشته است.
زهی عقرب بی بصارت که خواهد
که نیش آزمایی نماید به سندان
هوش مصنوعی: این بیت به معنی این است که چه موجود نادانی است که می‌خواهد با بی‌تدبیری و نادانی خود، به چیزی یا کسی آسیب برساند و در عین حال نمی‌داند که خود به چه سرنوشتی دچار خواهد شد. در واقع، این فرد با نادانی خود در تلاش است تا قدرت خود را نشان دهد، غافل از اینکه عواقب کارش می‌تواند بسیار بدتر از آنچه تصور می‌کند باشد.
رو ای مور و انگار پامال گشتی
چه می‌جویی از پای پیل سلیمان
هوش مصنوعی: ای مور، انگار زیر پای سلیمان پایمال شده‌ای، پس چرا از او چیزی می‌خواهی؟
کم از قطره‌ای را به افزون ز دریا
چه امکان نسبت کجا این کجا آن
هوش مصنوعی: این بیت به نقش و نسبت اندک یک قطره به دریا اشاره دارد و نشان می‌دهد که تفاوت بسیار زیادی میان این دو وجود دارد. به بیان دیگر، امکان مقایسه یا ارتباط میان چیزی ناچیز با چیزی بزرگ و عظیم وجود ندارد. در واقع، هیچ نسبتی میان این دو دنیا نمی‌توان برقرار کرد.
بجنبد از این بحر گر نیم قطره
به کشتی نوحت کند غرق توفان
هوش مصنوعی: اگر در این دریا تکان بخوری، حتی اگر نیم قطره از آب به کشتی نوح بریزد، آن را در طوفان غرق خواهد کرد.
چه کارت به سیمرغ و پروازگاهش
ترا گر پری باشد ای مور نادان
هوش مصنوعی: ای مور نادان، چه کار و چه ارتباطی به سیمرغ و محل پروازش داری، وقتی که خودت هیچ پر و بالی نداری؟
باین پر که باریست الحق نه بالی
نشاید پریدن ز پهنای عمان
هوش مصنوعی: این پر، بار سنگینی دارد و نمی‌توان با آن پرواز کرد، حتی اگر در سرزمین وسیع عمان باشیم.
به عهد تو ای از تو اطراف گیتی
پر از قصر ومنظر پر از کاخ و ایوان
هوش مصنوعی: به خاطر وعده‌ای که به تو داده‌ایم، ای کسی که اطراف جهان را با قصرها و مناظر زیبا پر کرده‌ای، و ایوان‌های باشکوهی خلق کرده‌ای.
بود جغد ممنون خصمت که او را
همه خانمان گشته با خاک یکسان
هوش مصنوعی: جغدی که به خاطر تو شکرگزار است، حالا خانه‌هات را به طور کامل ویران کرده و با خاک یکسان کرده است.
که گر خانه خصم جاهت نبودی
نمی‌بود در دهر یک خانه ویران
هوش مصنوعی: اگر خانه دشمن تو وجود نداشت، در این دنیا هیچ خانه‌ای خراب و ویران نمی‌شد.
دل بد سگال تو و شادمانی
بود خانه مبخل و پای مهمان
هوش مصنوعی: دل به یاد تو غمگین بود و خوشحالی در خانه‌ای که پر از خالی و بی‌مهمان بود.
اساس وجود وی و اشک حسرت
بود سقف فرسوده و روز باران
هوش مصنوعی: حضور او به اشک‌های حسرت و خاطرات گذشته بستگی داشت و زندگی‌اش تحت تأثیر روزهای بارانی و سقف‌های فرسوده‌ای بود که نشان‌دهنده زوال و ناراحتی بودند.
عدوی تو آن قابل طوق لعنت
به ابلیس آن راندهٔ قهر یزدان
هوش مصنوعی: دشمن تو، شایسته‌ی لعنتی است که به ابلیس، آن طرد شده از رحمت خدا، تعلق دارد.
فکنده‌ست طرح چنان اتحادی
که خواهند سر بر زد از یک گریبان
هوش مصنوعی: دوستی و وحدتی بین افرادی به وجود آمده است که باعث شده آن‌ها با هم متحد شوند و از یک منبع یا زمینه مشترک، تلاش کنند تا خود را از قید و بندها رها کنند.
به جایی که می‌بخشد استاد فطرت
به هر صورتی معنیی در خور آن
هوش مصنوعی: در جایی که طبیعت به هر شکلی ارزشی می‌بخشد، استاد به ما می‌آموزد که چطور از آن معنا دریافت کنیم.
چو نوبت به معنی خصم تو افتد
مقرر چنین کرده وینست فرمان
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت به دشمنی تو برسد، اینگونه تصمیم‌گیری کرده و این است فرمانی که صادر شده است.
که کلک نگارنده بر جای نطفه
کشد صورتش را به دیوار زهدان
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن هنرمندی اشاره دارد که با نبوغ خود، شکل و فرم یک موجود تازه را در رحم مادر ایجاد می‌کند. او با قلمی جادویی، به نوعی جایگاهی برای شروع زندگی فراهم می‌آورد و این عمل را به شکل زیبا و هنرمندانه‌ای به نمایش می‌گذارد.
به امداد حفظ دل راز دارت
کزو راز گیتی‌ست در طی کتمان
هوش مصنوعی: برای محافظت از دل و رازی که داری، از آن کمک بگیر، زیرا این راز، کلید فهم جهان است که در پنهانی نگه‌ داشته‌ای.
در آیینهٔ صاف عکس مقابل
توان داشت از چشم بیننده پنهان
هوش مصنوعی: در آینهٔ شفاف، تصویر آنچه در مقابل است می‌تواند از دید بیننده پنهان بماند.
به یاقوت اگر موم را دعوی افتد
کز آتش نیاید در او کسر و نقصان
هوش مصنوعی: اگر یاقوت با موم مقایسه شود و بگوید که آتش نمی‌تواند در او نقص و آسیب ایجاد کند، در واقع به معنای این است که امور واقعی و ارزشمند هیچ‌گاه تحت تأثیر آسیب‌های سطحی و زودگذر قرار نمی‌گیرند.
بر آید عرق بر جبین نانشسته
به نیروی حفظ تواز قعر نیران
هوش مصنوعی: عرق بر پیشانی فردی که در تلاش برای حفظ تعادل و توازن است، می‌ریزد، به طوری که این تلاش او در عمق مشکلات و چالش‌ها هم ادامه دارد.
بساط فرح بخش دولت سرایت
برابر به فردوس می‌کرد رضوان
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی آنچنان گسترده و فراوان بود که سرای آن به بهشت می‌مانست و شادی و خوشحالی را به ارمغان می‌آورد.
یکی نکته گفتش صریر در تو
که رضوان شد از گفتهٔ خود پشیمان
هوش مصنوعی: یک نکته به او گفت که در وجودش زنده است و به خاطر آن، رضوان از گفته‌های خودش پشیمان شد.
که فردوس خوبست این هست اما
که در پیش ما نیست تشویش دربان
هوش مصنوعی: این جا بهشت زیباست، اما از آنجا که در دسترس ما نیست، دلواپسی دربان وجود دارد.
جوانبخت شاها غلام تو وحشی
غلام ثناگر غلام ثنا خوان
هوش مصنوعی: شخصی خوشبخت و جوان است که به عنوان خدمتکار و برده تو شناخته می‌شود، همچنان که غلامان دیگر نیز در ستایش تو به کار می‌پردازند.
برای دعا و ثنای تو دارد
زبان سخن سنج و طبع سخندان
هوش مصنوعی: زبان و ذوق من برای دعا و ستایش تو آماده است.
گرفتم که باشد دلم گنج گوهر
گرفتم بود خاطرم ابر نیسان
هوش مصنوعی: دلم را گنجی از گوهر یافتم و خاطرم مانند ابرهای بهاری پراکنده و ناپایدار است.
چه آید چه خیزد از این ابر و دریا
نباشد اگر بر درت گوهر افشان
هوش مصنوعی: هر چیزی که از این ابر و دریا بیفتد یا حرکت کند، اگر در درگاه تو جواهر نریزد، فایده‌ای نخواهد داشت.
لبم عاشق مدح خوانیست اما
دلیری از این بیش پیش تو نتوان
هوش مصنوعی: لبم دوست دارد درباره تو نیکو بگوید و مدح تو را بکند، اما جرات این کار را بیشتر از این ندارد.
ز تصدیعت اندیشه دارم و گرنه
کجا می‌رسد حرف عاشق به پایان
هوش مصنوعی: من به فکر تو هستم و اگر نه، صحبت‌های عاشق هرگز به پایان نمی‌رسد.
الا تا به هر قرن یک بار باشد
ملاقات نوروز با عید قربان
هوش مصنوعی: ملاقات نوروز با عید قربان تنها یک بار در هر قرن اتفاق می‌افتد.
همه روز تو عید و نوروز باد
وزان عید و نوروز عالم گلستان
هوش مصنوعی: هر روز تو برای من مانند عید و نوروز است و از این روزهای خوش، دنیای ما مانند یک گلستان است.