قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در ستایش علی«ع»
زلف پیش پای او بر خاک میساید جبین
همچو هندویی که پیش بت نهد سر بر زمین
زین خطایش بر سر بازار باید کند پوست
گر کند دعوی به زلفت نافهٔ آهوی چین
ای شب خورشید پوشت سنبل باغ بهشت
وی لب شکر فروشت چشمهٔ ماء معین
عاجز از موی میانت مردمان موشکاف
مضطر از درک دهانت مردمان خرده بین
گرمی مهر تو هردم میشود در دل ز یاد
تا ز ماه عارضت بنمود خط عنبرین
بهر دلگرمی طلسمی ماند بر آتش مگر
غمزهٔ افسونگرت چون غمزهٔ سحر آفرین
مردمان دیده از موج سرشکم بد برند
آب چون در کشتی افتد بد برد کشتی نشین
شد بهار اما چه خوشحالی مرا چون بی قدش
شاخ گل در دیده میآید چو میل آتشین
بگذر از بیت الحزن اکنون که در اطراف باغ
میکند بلبل غزلخوانی به آواز حزین
بلبل از گل در شکایت غنچه خندان از نشاط
گل پریشان زین حکایت بر جبین افکنده چین
تاکند در کار بلبل چون رسد هنگام کار
شاهد گل زهر پنهان کرده در زیر نگین
غنچه و گل اشک بلبل گر نمیکردند پاک
آستین آن چرا خونین شد و دامان این
آب جو بهر چه رو در هم کشد چون در چمن
کرده همیان پر درم از عکس برگ یاسمین
غنچه گو دلتنگ شو کو خردهای دارد به کف
کز نسیمش کیسه پردازیست هر سو در کمین
روح در تن میدمد باد بهاری غنچه را
میرسد گویا ز طرف روضه خلدبرین
یعنی از خاک حریم روضهٔ شاه نجف
گلبن باغ حقیقت سرو بستان یقین
حیدر صفدر، شه عنترکش خیبر گشای
سرور غالب، سر مردان امیر المؤمنین
تا چرا خود را نمیبیند ز نامش سر فراز
رخنهها در سینه کرد از رشک عینش حرف سین
کیست کو سر کرده سر باشد بدور عدل او
کش ز سر نگذشت حرف ناامیدی همچو شین
گر نیارد سر فرو با پاسبان درگهت
هندوی گردنکش کیوان درین حصن حصین
از طناب کهکشان جلاد خونریز فلک
برکشد او را به حلق از پیش طاق هفتمین
چرخ چوگانی که گوی خاک در چوگان اوست
رخش قدر عالیش را چیست داغی بر سرین
ذات پاکش گر نبودی بانی ملک وجود
حاش لله گر بدی الفت میان ماه وطین
شرح احوال حجیم و صورت حال جنان
سر به سر گوید، اشارت گر کند سوی جنین
ای حریم بوستان مرقدت دارالسلام
وی ز خیل خاک بوسان درت روح الامین
درگه قدر ترا ارواح علوی پاسبان
خرمن فضل ترا مرغان قدسی خوشه چین
سرکشان بردند سرها در گریبان عدم
هر کجا تیغت برون آورد سر از آستین
وقت خونریزی که سوی پیشهٔ ناوردگاه
پر دلان از هر طرف آیند چون شیر عرین
از نفیر جنگ گردد قصر گردون پر صدا
وز غریو کوس باشد گوش گردون پر طنین
جنگجویان نیزه بازند از یمین و از یسار
تندخویان رخش تازند از یسار و از یمین
گردد از برق سنان هر سو تنور کینه گرم
باشد از خون سران خاک سم اسبان عجین
بر سمند کوه پیکر تند خویان گرم جنگ
همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین
بر کشی تیغ درخشان روبروی خیل خصم
و ز پی آهنگ میدان جاکنی بر پشت زین
آن زمان مشکل که گردد در حریم کارزار
آن نفس حاشا که ماند در فضای دشت کین
نیزه داری غیر مهر آن نیز لرزان بر سپر
تیغ داری جز جبل افتاده او هم بر زمین
در دهن تیغ و کفن در گردن از دیبای چرخ
موکشان آرند زیرش از حصار چارمین
طبع معنی آفرینت در فشانی میکند
آفرین وحشی به طبع در فشانت آفرین
تا برون آرد ز تأثیر بهاران شخص خاک
لعل و یاقوتی که در زیرزمین دارد دفین
بسکه بر روی ز می بر قهر بارد آسمان
باد همچون مار بدخواه تودر زیرزمین
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در ستایش میرمیران: ساقیا روز نشاط آمد و شد دور به کامقصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در ستایش میرمیران: بهار آمد و گشت عالم گلستان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زلف پیش پای او بر خاک میساید جبین
همچو هندویی که پیش بت نهد سر بر زمین
هوش مصنوعی: زلف او به زمین ساییده میشود، مانند هندی که در مقابل بت، سرش را بر خاک میگذارد.
زین خطایش بر سر بازار باید کند پوست
گر کند دعوی به زلفت نافهٔ آهوی چین
هوش مصنوعی: به خاطر این اشتباهش، باید در بازار مجازات شود. اگر بخواهد به خاطر موهایش که شبیه به سر این آهوست، ادعایی کند.
ای شب خورشید پوشت سنبل باغ بهشت
وی لب شکر فروشت چشمهٔ ماء معین
هوش مصنوعی: ای شب، تو مانند خورشید بر درختان باغ بهشت میدرخشی و مانند سنبل در آن جا زیبایی میافزایی. لبهای تو چون شکر شیرین است و چشمههای آب زلال را به یاد میآورد.
عاجز از موی میانت مردمان موشکاف
مضطر از درک دهانت مردمان خرده بین
هوش مصنوعی: شخصی که از زیبایی و جذابیت تو ناتوان است، با دقت نمیتواند رازها و ویژگیهای تو را درک کند و کسانی که به جزئیات کوچک توجه میکنند، از فهم عمیق حرفها و کلام تو ناتوانند.
گرمی مهر تو هردم میشود در دل ز یاد
تا ز ماه عارضت بنمود خط عنبرین
هوش مصنوعی: محبت و گرمی چهرهات همواره در دل من زنده است و این احساس، از زمانی که خطوط زیبای چهرهات را دیدم، در وجودم رخنه کرده است.
بهر دلگرمی طلسمی ماند بر آتش مگر
غمزهٔ افسونگرت چون غمزهٔ سحر آفرین
هوش مصنوعی: برای دلگرمی، طلسمی مانند آتش وجود دارد، اما نگاه فریبنده و جذاب تو، مانند نگاه سحرآمیز و دلربا است.
مردمان دیده از موج سرشکم بد برند
آب چون در کشتی افتد بد برد کشتی نشین
هوش مصنوعی: مردم وقتی بر اثر غم و اندوه، اشکهایشان به صورت موجهای دریا درمیآید، تصور میکنند که آب آنقدر بد است که اگر کسی در کشتی بیفتد، او هم دچار مشکل میشود. این در حالی است که واقعیت کشتینشینها نشان میدهد که برادران و خواهران آنها ممکن است از این وضعیت آسیب نبینند و اوضاع برای آنها به طور دیگری پیش رود.
شد بهار اما چه خوشحالی مرا چون بی قدش
شاخ گل در دیده میآید چو میل آتشین
هوش مصنوعی: بهار آمده اما من خوشحال نیستم، چون در غیاب او شاخ گل برایم تنها یادآور اوست و مانند آتش سوزان در دل من میسوزد.
بگذر از بیت الحزن اکنون که در اطراف باغ
میکند بلبل غزلخوانی به آواز حزین
هوش مصنوعی: اکنون که بلبل در باغ به آواز حزین و غزلخوانی مشغول است، از محلی که پر از اندوه است بگذر.
بلبل از گل در شکایت غنچه خندان از نشاط
گل پریشان زین حکایت بر جبین افکنده چین
هوش مصنوعی: بلبل از گل به خاطر غنچهای که خندان است و نشاط گل را به نمایش میگذارد، شکایت میکند. گل هم بر اثر این داستان، حالت پریشانی به چهرهاش میزند و چین و چروکی پیدا میکند.
تاکند در کار بلبل چون رسد هنگام کار
شاهد گل زهر پنهان کرده در زیر نگین
هوش مصنوعی: بلبل در زمان کار خود به جایی میرسد که باید تلاش کند، اما گلی که میبیند، زهر پنهانی در دل خود دارد که زیر زیباییاش مخفی است.
غنچه و گل اشک بلبل گر نمیکردند پاک
آستین آن چرا خونین شد و دامان این
هوش مصنوعی: اگر غنچه و گل نتوانند اشک بلبل را پاک کنند، پس چرا آستین آن خونین شده و دامان این آلوده است؟
آب جو بهر چه رو در هم کشد چون در چمن
کرده همیان پر درم از عکس برگ یاسمین
هوش مصنوعی: آب جو به هر سو میخروشد، مانند این که کیسهام را پر از سکههای درخشان یاسمن کردهام.
غنچه گو دلتنگ شو کو خردهای دارد به کف
کز نسیمش کیسه پردازیست هر سو در کمین
هوش مصنوعی: غنچه، بگو که دلتنگی کن، چرا که به خاطر کوچکترین چیزی احساس ناراحتی و غم داری. مثل اینکه نسیم، همیشه در حال آماده شدن است تا تو را از این حال بیرون بیاورد و فرصتی برای شادابی فراهم کند.
روح در تن میدمد باد بهاری غنچه را
میرسد گویا ز طرف روضه خلدبرین
هوش مصنوعی: روح به تن جان میدهد و باد بهاری به غنچه میرسد، به نظر میرسد که این نعمتها از سوی باغ بهشت آمدهاند.
یعنی از خاک حریم روضهٔ شاه نجف
گلبن باغ حقیقت سرو بستان یقین
هوش مصنوعی: از خاک حریم امام علی (ع) در نجف، باغ حقیقت و درخت یقین شکوفه میزند.
حیدر صفدر، شه عنترکش خیبر گشای
سرور غالب، سر مردان امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: حیدر صفدر، پیشوای بزرگ و پیروز، سربازان خود را به سوی نبرد سوق میدهد و در میان مردانِ با ایمان، مقام و منزلت بالایی دارد.
تا چرا خود را نمیبیند ز نامش سر فراز
رخنهها در سینه کرد از رشک عینش حرف سین
هوش مصنوعی: چرا او خود را نمیبیند؟ از نامش که در دلها نفوذ کرده، به خاطر حسادت به چشمانش، حرفی از سین میزند.
کیست کو سر کرده سر باشد بدور عدل او
کش ز سر نگذشت حرف ناامیدی همچو شین
هوش مصنوعی: کیست که بتواند در برابر عدالت او سرکشی کند؟ کسی که ناامیدی را کنار بگذارد و از حقیقت فاصله نگیرد، هرگز تحت تأثیر ناامیدی نخواهد بود.
گر نیارد سر فرو با پاسبان درگهت
هندوی گردنکش کیوان درین حصن حصین
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند سرش را در برابر نگهبان درگاه تو خم کند، پس آن هندو گردنکش و قدرتمند هم نمیتواند در این قلعه مستحکم نفوذ کند.
از طناب کهکشان جلاد خونریز فلک
برکشد او را به حلق از پیش طاق هفتمین
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که چگونه کهکشان به عنوان یک ابزار مدنظر قرار میگیرد، به طوری که با قدرتی هولناک، انسان را از بالای آسمانها، یعنی از دنیایی بلند و فراتر از زمین، به سمت خطر و نابودی میکشاند. این تصویر نمایانگر زوال و قدرتی است که میتواند زندگی را تحت تاثیر خود قرار دهد.
چرخ چوگانی که گوی خاک در چوگان اوست
رخش قدر عالیش را چیست داغی بر سرین
هوش مصنوعی: چرخ به همان اندازه که در بازی چوگان نقشی دارد، گوی خاکی هم در آن بازی وجود دارد. در این لباس بازی، چه ارزشی دارد که اسب او بر سرش داغی داشته باشد.
ذات پاکش گر نبودی بانی ملک وجود
حاش لله گر بدی الفت میان ماه وطین
هوش مصنوعی: اگر وجود مقدس او نبود، آسمان و زمین به وجود نمیآمدند. حاشا که در این میان، دو مخلوقی مانند ماه و زمین به هم پیوند میخوردند و الفتی پیدا میکردند.
شرح احوال حجیم و صورت حال جنان
سر به سر گوید، اشارت گر کند سوی جنین
هوش مصنوعی: شرح حال و زندگی پررمز و راز انسان و زیباییهای بهشت را به طور کامل بازگو میکند، و اگر به سمت دنیای نطفه اشاره کند، مفهومی عمیق از آغاز حیات را در بر دارد.
ای حریم بوستان مرقدت دارالسلام
وی ز خیل خاک بوسان درت روح الامین
هوش مصنوعی: ای محوطه ی زیبای گلستان حرم تو، جایی آرام و امن، و ای روح الامین، از گروه خاکیانی که به دور درخت تو سجده میکنند.
درگه قدر ترا ارواح علوی پاسبان
خرمن فضل ترا مرغان قدسی خوشه چین
هوش مصنوعی: درگاه تو با ارزش است و روحهای بلندمرتبه از تو محافظت میکنند، و فرشتگان هم به جمعآوری نعمتهای تو مشغولند.
سرکشان بردند سرها در گریبان عدم
هر کجا تیغت برون آورد سر از آستین
هوش مصنوعی: سرکشان با جسارت و قدرت خود، در تلاش بودند که از محدودیتهای وجود خارج شوند. هرجا که تیغ مضایقه و مشکلات به میدان آمد، به نوعی سر از آستین مشکلات بیرون آوردند.
وقت خونریزی که سوی پیشهٔ ناوردگاه
پر دلان از هر طرف آیند چون شیر عرین
هوش مصنوعی: زمانی که در نبرد و جنگ خونریزی به راه میافتد، دلاوران شجاع از همه سو مانند شیرانی که در دل جنگ حاضرند، به میدان میآیند.
از نفیر جنگ گردد قصر گردون پر صدا
وز غریو کوس باشد گوش گردون پر طنین
هوش مصنوعی: صدای جنگ باعث میشود که آسمان و زمین پر از نغمه و صدا شود و صدای طبلها همچون طنین دلنواز در اطراف پخش میشود.
جنگجویان نیزه بازند از یمین و از یسار
تندخویان رخش تازند از یسار و از یمین
هوش مصنوعی: جنگجویان با نیزههای خود از دو طرف به میدان میآیند و همزمان، سواران تند و تیزپا نیز از دو سو حمله میکنند.
گردد از برق سنان هر سو تنور کینه گرم
باشد از خون سران خاک سم اسبان عجین
هوش مصنوعی: از درخشش نیزهها در هر طرف، کینهها شعلهور میشود و زمین با خون بزرگان، گرم و پر از آتشفشان میشود. خاکی که به سمهای اسبها آغشته است.
بر سمند کوه پیکر تند خویان گرم جنگ
همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین
هوش مصنوعی: بر اسب کوهستانی که سرشار از قدرت و سرعت است، جنگجویان شجاع و دلیر مانند آتش در درون خود، اما پوشیده در زره و لباس آهنی، آمادهی نبرد هستند.
بر کشی تیغ درخشان روبروی خیل خصم
و ز پی آهنگ میدان جاکنی بر پشت زین
هوش مصنوعی: اگر در برابر دشمنان با شمشیر درخشان خود بایستی و به سوی میدان جنگ آماده شوی، باید بر زین اسب سوار شوی.
آن زمان مشکل که گردد در حریم کارزار
آن نفس حاشا که ماند در فضای دشت کین
هوش مصنوعی: زمانی دشوار خواهد بود که در میدان نبرد، آن نفس (شخصیت یا روح انسان) به هیچ وجه نمیتواند در فضای تیره و تار جنگ باقی بماند.
نیزه داری غیر مهر آن نیز لرزان بر سپر
تیغ داری جز جبل افتاده او هم بر زمین
هوش مصنوعی: تو فقط یک احساس محبت داری و در کنار آن، دیگر چیزهایت، مثل نیزه، بر کفش جنگیات لرزاناند. حتی سلاحهایت هم که روزی همچون کوه بر زمین استوار بودند، حالا به زمین افتادهاند.
در دهن تیغ و کفن در گردن از دیبای چرخ
موکشان آرند زیرش از حصار چارمین
هوش مصنوعی: در دهن تیغ، یعنی به خطر افتادن، و کفن در گردن، به معنای نزدیک شدن به مرگ است. اشاره به این دارد که زندگی و مرگ در دست تقدیر و روزگار است. "موکشان آرند" به خدمتگزاران یا کسانی که درگیر امور هستند اشاره میکند و نشاندهنده تلاش و زحمت در زندگی است. "زیرش از حصار چارمین" به محدودیتها و چالشهایی که در راه زندگی وجود دارند اشاره دارد. به طور کلی، این جمله میگوید که زندگی پر از خطرات و چالشهاست، اما انسانها همچنان در تلاشند و در عین حال باید با مرگ و محدودیتها روبرو شوند.
طبع معنی آفرینت در فشانی میکند
آفرین وحشی به طبع در فشانت آفرین
هوش مصنوعی: ذهن و خلاقیت تو به قدری پربار و زاینده است که همواره نتایج زیبایی به وجود میآورد. من به این استعداد تو در خلق معانی و افکار نو، تحسین فراوان میکنم.
تا برون آرد ز تأثیر بهاران شخص خاک
لعل و یاقوتی که در زیرزمین دارد دفین
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی به پدیده بهار اشاره دارد که موجب میشود مواد خام و پنهان مانند سنگهای قیمتی نظیر لعل و یاقوت از دل خاک خارج شوند. بهار به عنوان نماد زندگی و شکوفایی، باعث میشود گنجینههای پنهان زمین نمایان شوند و زیباییهای نهفته به نمایش درآید.
بسکه بر روی ز می بر قهر بارد آسمان
باد همچون مار بدخواه تودر زیرزمین
هوش مصنوعی: باران به قدری از آسمان میبارد که زمین را خیس کرده و باد مانند ماری بدخواه در زیر زمین به حرکت درآمده است.
حاشیه ها
1396/07/18 16:10
المذنب
حاش لله گر بدی الفت میان ماه وطین
باید اصلاح شود ( ماء و طین )