گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - در ستایش میرمیران

عید خرم تر از این یاد ندارد ایام
غالبا روی تو این خرمیش داده به وام
به جمال تو گرین عید مجسم بودی
چون مه خویش خمیدی و دویدی به سلام
میرمیران که کشیده‌ست نگارنده غیب
نقش ابروی تو و کرده مه عیدش نام
غره و سلخ نیابند در آن دایره راه
که به پرگار ضمیر تو شود ماه تمام
راست چون عینک نگشاده نماید به محاق
کس نداند که کدام است مه ومهر کدام
هست رای تو که اسرار نهانخانه غیب
غایبانه کند ارباب دول را اعلام
بر نباتات اگر پرتو رایت افتد
چشم پر نور دهد بار درخت بادام
مهر یک روز اگر جا به ضمیر تو دهد
آخر پرسش محشر رسد آن روز به شام
ور شود روز بداندیش تو شب را نایب
همه در شب گذرد تا به گه روز قیام
تن خصم تو چه شهریست که شاهش بکشد
کوچه‌های پر از آشوب در او راه مسام
سر دشمن نکند روز جزا تیز سری
تیغ باطن چو کشد پنجه قهرت ز نیام
قهرت آن قلزم زهر است کزو مایه برد
چون به زهر آب دهد خنجر خود را بهرام
خشمت الماس فروشی‌ست که با آن چنگال
پیش او دست به دریوزه گشاید ضرغام
آسمان بر سر فتنه‌ست چه شرها بکند
گر گذاری که بگردد به سر خود یک گام
پیش دندانش سرخار و سر مرد یکیست
شتر مست کش از دست گذارند زمام
رایض امر ترا عاجز رانست و رکاب
رخش گردون که نه زین کرده کس او را نه لجام
رستمی باید و دستی که عنان آراید
رخش از آن نیست که او راهمه کس سازد رام
جنبش چرخ ارادیست چنین گفته حکیم
گر چنین است نگیرد ز چه هرگز آرام
بنده گویم نه چنین است و بگویم چونست
لرزه افتاده‌اش از خوف تو بر هفت اندام
مسند قدر تو جانیست که در نظم امور
به قضاو قدر آرند از آنجا پیغام
نرسد بادی ازین ره که به پیشش ندوند
کز خداوند خبر چیست در آن وز چه پیام
عقل کل را به در قصر جلالت دیدم
گفتمش هست از آنسوی فلک هیچ مقام
گفت ما محرم این پرده نه‌ایم از وی پرس
که فرو می‌نگرد گاهی ازین گوشهٔ بام
کثرت مایه اجلال تو می‌آرد روز
کسوت حد و نهایت بدر بر اجسام
دورت از گرد مناهی‌ست به حدی رفته
که چو بزم ملک آنجا نه نشانست و نه نام
ز آنچه از زخمه به تار آید و از تار به گوش
وانچه از خم شده در شیشه و از شیشه به جام
در زمان توکه از تقویت قاضی عدل
کشتگان رادیت از گرگ گرفتند اغنام
مادهٔ شیر و نر باز ز بس الفت طبع
شوهر از آهوی نر کرد و زن از ماده حمام
هر که بگذشت به خاک در دولت اثرت
یافت بر وفق ارادت همه کار و همه کام
نامدندی به زمین بی زر و خلعت اطفال
بودی از خاصیت خاک درت با ارحام
مکث زر پیش تو چون مکث جنب در مسجد
هست در مذهب مفتی سخای تو حرام
بسکه سرمایهٔ شادی و فراغت بخشید
دلت از نعمت خاص و کفت از نعمت عام
نیم قطرهٔ نتوان یافت ، خرند ار به مثل
قطره اشک به سد در یتیم ار ایتام
بحر غافل که ز تو کوه چه معدنها یافت
از زر و سیم و ز یاقوت و ز دیگر اقسام
خواست بر کوه کند عرض سخا یافت روان
مایه خویش چو بر دامنش افشاند غمام
سیل را گفت که اینها همه جمع آر ببر
سوی دریا و بگو کوه رسانید سلام
که تو این مایه نگه دار برای خود و ابر
کان دل و دست من و سد چو مرا هست تمام
ای همه وضع زمان را ز تو قانون و نسق
وی همه کار جهان را ز تو ترتیب و نظام
ای همه ناصیه آرا ز سجود در تو
چو خواقین معظم چه سلاطین عظام
شهرت ذره به جایی رسد از تربیتت
که به پیشانی خورشید نویسندش نام
منم امروز که از فیض قبول نظرت
هر چه گویم همه مقبول خواص است و عوام
نه از این لفظ تراشان عبارت سازم
لفظهاشان همگی خاص و معانی همه عام
جگر سوخته در نیفه که این نافهٔ مشک
سرب در گوشهٔ رو مال که این نقرهٔ خام
معنیی نیست به زندان عبارت در بند
که نجسته‌ست دو سه مرتبه از قید کلام
هست از گفته این طایفه ناگفته من
آنقدر راه که از بتکده تا بیت حرام
روش کلک من از خامه ایشان مطلب
که کلاغ ار چه بکوشد نشود کبک خرام
فیض روح اللهی و پای فلک پیما کو
گرچه بر صورت عیسا بنگارند اصنام
معنی خاص نه گنجیست که باید همه کس
نیست سیمرغ شکاری که فتد در همه دام
گر به قدر سخن مرد بود پایه مرد
چیست قدر دگران پیش من و پایه کدام
به ز اقرانم و خواهم که اگر نبود بیش
نبود کمتر از اقران خودم قدر و مقام
شاه داند که غرض چیست از اینها وحشی
به دعا رو که بود رسم گدایان ابرام
وهم را تا نبود هیچ به پرگار رجوع
چون بود دایره ساز فلک مینا فام
عمر بدخواه ترا در خم پرگار فنا
باد چون دایره آغاز یکی با انجام

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید خرم تر از این یاد ندارد ایام
غالبا روی تو این خرمیش داده به وام
هوش مصنوعی: این عید هیچ وقت به این خوشحالی نبوده است، زیرا معمولاً شادی و خوشی من فقط به خاطر توست.
به جمال تو گرین عید مجسم بودی
چون مه خویش خمیدی و دویدی به سلام
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو به شکل یک عید بیکران باشد، وقتی که تو مانند ماه به کما رفته‌ای و برای سلام به سوی ما آمده‌ای، معجزه‌ای رخ داده است.
میرمیران که کشیده‌ست نگارنده غیب
نقش ابروی تو و کرده مه عیدش نام
هوش مصنوعی: چشم‌نوازان که خود را در غیبت معشوق گم کرده‌اند، نقش ابروی تو را به تصویر کشیده‌اند و ماه را نیز به مناسبت عید تو نامگذاری کرده‌اند.
غره و سلخ نیابند در آن دایره راه
که به پرگار ضمیر تو شود ماه تمام
هوش مصنوعی: کسانی که به خودشان و توانایی‌هایشان مغرور شده‌اند، هرگز نمی‌توانند در آن دایره از شناخت وارد شوند. تنها کسی می‌تواند به آن درجه از درک برسد که افکار و اندیشه‌هایش مانند ماه کامل روشن باشد.
راست چون عینک نگشاده نماید به محاق
کس نداند که کدام است مه ومهر کدام
هوش مصنوعی: چشمی که به درستی باز نشده باشد، نمی‌تواند به خوبی ببیند و در نتیجه کسی نمی‌تواند تشخیص دهد که کدام یک از ماه و خورشید است.
هست رای تو که اسرار نهانخانه غیب
غایبانه کند ارباب دول را اعلام
هوش مصنوعی: رای تو می‌تواند رازهای پنهانی را به کسانی که در قدرت هستند، نشان دهد و آنها را به اطلاع برساند.
بر نباتات اگر پرتو رایت افتد
چشم پر نور دهد بار درخت بادام
هوش مصنوعی: اگر نور پرچم به گیاهان برسد، درخت بادام میوه‌های پرنور و خوبی خواهد داد.
مهر یک روز اگر جا به ضمیر تو دهد
آخر پرسش محشر رسد آن روز به شام
هوش مصنوعی: اگر عشق و محبت یک روز در قلبت جا بگیرد، پس در روز قیامت همان عشق می‌تواند باعث شود که سوالات بزرگی برایت مطرح شود.
ور شود روز بداندیش تو شب را نایب
همه در شب گذرد تا به گه روز قیام
هوش مصنوعی: اگر روزی افکار منفی تو به سراغت بیاید، شب را به عنوان نماینده‌ای از همه شب‌ها سپری کن تا به زمان روز قیامت برسد.
تن خصم تو چه شهریست که شاهش بکشد
کوچه‌های پر از آشوب در او راه مسام
هوش مصنوعی: بدن دشمن تو چه شهری است که پادشاهش در آن، خیابان‌های پر از هرج و مرج را به سرپرستی می‌گیرد و در آن‌ها قدم می‌زند؟
سر دشمن نکند روز جزا تیز سری
تیغ باطن چو کشد پنجه قهرت ز نیام
هوش مصنوعی: در روز قیامت، دشمن نمی‌تواند به خوبی از خود دفاع کند. زمانی که قهر و خشم تو از چنگال بیرون می‌آید، با قدرت و تأثیر عمیق خود، مانند تیغی تیز و برنده عمل می‌کند.
قهرت آن قلزم زهر است کزو مایه برد
چون به زهر آب دهد خنجر خود را بهرام
هوش مصنوعی: خشم تو مانند دریا است که زهرآگین است و هر کس از آن بهره‌برداری کند، به آسیب دچار می‌شود. همچنین مانند خنجر بهرام است که زمانی که به زهر آغشته شود، می‌تواند خطرناک باشد.
خشمت الماس فروشی‌ست که با آن چنگال
پیش او دست به دریوزه گشاید ضرغام
هوش مصنوعی: خشم تو مانند مروارید با ارزشی است که کسی با دستانی خالی و خواهش‌مند به سمت آن نزدیک می‌شود.
آسمان بر سر فتنه‌ست چه شرها بکند
گر گذاری که بگردد به سر خود یک گام
هوش مصنوعی: آسمان در حال ایجاد مشکلاتی است و اگر کسی به خود اجازه دهد که یک قدم بی‌احتیاط بردارد، ممکن است عواقب وخیم‌تری به بار آورد.
پیش دندانش سرخار و سر مرد یکیست
شتر مست کش از دست گذارند زمام
هوش مصنوعی: این بیت به دو ماجرای متفاوت اشاره دارد. در ابتدا، به قدرت و تسلط دندان شتر اشاره می‌کند که می‌تواند بر سر تھران و مردان تأثیر بگذارد و این نشان‌دهنده‌ی قوت و شدت آن است. در ادامه، به حالتی می‌پردازد که شتر مست و ناتوان از کنترل باعث می‌شود که زمام آن به آسانی از دست برود. به طور کلی، این ابیات به مقایسه و تضاد بین قدرت و ضعف اشاره کرده و نشان‌دهنده‌ی واقعیت‌های زندگی و شرایط مختلف است.
رایض امر ترا عاجز رانست و رکاب
رخش گردون که نه زین کرده کس او را نه لجام
هوش مصنوعی: اینجا به وضوح نشان داده می‌شود که امور تو از دست تو خارج شده و به شدت ناتوانی. همچنین، اسب آسمان، از آنجا که هیچ‌کس او را سوار نکرده و مهار نکرده، به حال خود رها شده است.
رستمی باید و دستی که عنان آراید
رخش از آن نیست که او راهمه کس سازد رام
هوش مصنوعی: کسی باید وجود داشته باشد که بتواند از پس رخش برآید و آن را به خوبی هدایت کند، زیرا این کار به سادگی برای هر کسی میسر نیست.
جنبش چرخ ارادیست چنین گفته حکیم
گر چنین است نگیرد ز چه هرگز آرام
هوش مصنوعی: حرکت چرخ دنیا تحت اراده و تصمیم ماست. حکیم می‌گوید اگر واقعا این‌طور باشد، پس هیچ‌گاه آرامش نخواهیم داشت.
بنده گویم نه چنین است و بگویم چونست
لرزه افتاده‌اش از خوف تو بر هفت اندام
هوش مصنوعی: من می‌گویم که این‌گونه نیست و توضیح می‌دهم که چرا او به خاطر ترس از تو، در هفت جسمش به لرزه افتاده است.
مسند قدر تو جانیست که در نظم امور
به قضاو قدر آرند از آنجا پیغام
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مقام و ارزش تو به عنوان یک فرد، در نظم و ترتیب کارها و رخدادها، به تأثیر سرنوشت و قضا بستگی دارد که از آنجا خبر و پیغامی به ما می‌رسد. به عبارت دیگر، آنچه که برای تو ارزشمند است، تحت تأثیر نیروهای بالاتر است و از آنها دستوراتی می‌گیرید.
نرسد بادی ازین ره که به پیشش ندوند
کز خداوند خبر چیست در آن وز چه پیام
هوش مصنوعی: هیچ بادی از این مسیر نمی‌رسد که عقیده‌ای در پیشش وجود نداشته باشد؛ زیرا در این مسیر نشانه‌ای از حقیقت و خبر الهی نهفته است.
عقل کل را به در قصر جلالت دیدم
گفتمش هست از آنسوی فلک هیچ مقام
هوش مصنوعی: در کاخ عظمت تو، عقل کامل را دیدم و از او پرسیدم آیا در آن طرف آسمان‌ها، هیچ مقام و جایگاهی وجود دارد؟
گفت ما محرم این پرده نه‌ایم از وی پرس
که فرو می‌نگرد گاهی ازین گوشهٔ بام
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که ما به این راز و پرده پی نمی‌بریم، پس از او بپرس که گاهی از این گوشه بام نگاهی می‌اندازد.
کثرت مایه اجلال تو می‌آرد روز
کسوت حد و نهایت بدر بر اجسام
هوش مصنوعی: تعداد زیاد ویژگی‌ها و صفات بزرگوارانه‌ات باعث می‌شود که هر روز تو را در لباس عزت و احترام درخشانی نماید که بر تن انسان‌ها نمایان است.
دورت از گرد مناهی‌ست به حدی رفته
که چو بزم ملک آنجا نه نشانست و نه نام
هوش مصنوعی: اینجا به وضوح مشخص است که دوری تو از گناه به حدی است که در آنجا نه اثری از نشانه‌های بزم و شادی سلطنتی وجود دارد و نه نام و یاد آن.
ز آنچه از زخمه به تار آید و از تار به گوش
وانچه از خم شده در شیشه و از شیشه به جام
هوش مصنوعی: در اینجا به ارتباطات واسط میان صدا، موسیقی و نوشیدنی‌ها اشاره شده است. از آنچه که با ضربه به ساز ایجاد می‌شود و به گوش می‌رسد، تا آنچه که در نتیجه خم شدن مایعات در شیشه و انتقال آن به جام حاصل می‌شود، همه نشان‌دهندهٔ تجربه‌های حسی و احساساتی هستند که در زندگی ما از طریق هنر و طبیعت به وجود می‌آیند. این ارتباطات نشان‌دهندهٔ زیبایی و پیچیدگی دنیا و تأثیر آن بر روح و ذوق ماست.
در زمان توکه از تقویت قاضی عدل
کشتگان رادیت از گرگ گرفتند اغنام
هوش مصنوعی: در زمان تو، با قدرتی که قاضی در انصاف دارد، کشتگان را از دستان گرگ‌ها نجات داده‌اند و میش‌ها را حفظ کرده‌اند.
مادهٔ شیر و نر باز ز بس الفت طبع
شوهر از آهوی نر کرد و زن از ماده حمام
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و پیوند میان مخلوقات اشاره دارد. در آن به همجواری و نزدیکی محبت‌آمیز بین جنس‌های مختلف اشاره شده است. ماده شیر و نر با هم پیوندی دارند و به همین ترتیب، نر آهو نیز به ماده خود علاقه‌مند است. همچنین ارتباطی بین ماده حمام و نر آن نیز وجود دارد. در واقع، این بیت نشان‌دهندهٔ روابط عاطفی و محبت میان جانداران است.
هر که بگذشت به خاک در دولت اثرت
یافت بر وفق ارادت همه کار و همه کام
هوش مصنوعی: هر کس که از کنار خاکت عبور کند، در دوران شگفتی‌ات به خواسته‌هایش خواهد رسید و تمامی کارها و آرزوهایش بر طبق میلش خواهد بود.
نامدندی به زمین بی زر و خلعت اطفال
بودی از خاصیت خاک درت با ارحام
هوش مصنوعی: هیچ کس به زمین نیامده است مگر اینکه با خود ثروت و نعمت آورده باشد. فرزندان نیز نتیجه‌ی خاصیت خاک و پیوندهای خانوادگی هستند.
مکث زر پیش تو چون مکث جنب در مسجد
هست در مذهب مفتی سخای تو حرام
هوش مصنوعی: مکس زر به معنای درنگ و توقف طلاست که در پیش تو مانند توقف حرکت یک جنبنده در مسجد به شمار می‌آید. در مذهب تو، سخاوتی که می‌کنی غیرقابل قبول و ناپسند است.
بسکه سرمایهٔ شادی و فراغت بخشید
دلت از نعمت خاص و کفت از نعمت عام
هوش مصنوعی: دل تو چنان سرشار از شادی و راحتی شده که از نعمت‌های خاص و اختصاصی، بهره‌مند شده‌ای و از نعمت‌های عمومی و عمومی‌تر هم برخوردار گشتی.
نیم قطرهٔ نتوان یافت ، خرند ار به مثل
قطره اشک به سد در یتیم ار ایتام
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند حتی نیم قطره‌ای از محبت و دلسوزی را پیدا کند، چنانچه اگر در دریا، قطره‌ای از اشک یتیمی وجود داشته باشد.
بحر غافل که ز تو کوه چه معدنها یافت
از زر و سیم و ز یاقوت و ز دیگر اقسام
هوش مصنوعی: دریای غفلت تو، چه معادن باارزشی پیدا کرده است؛ از طلا و نقره و یاقوت و دیگر جنس‌های گرانبها.
خواست بر کوه کند عرض سخا یافت روان
مایه خویش چو بر دامنش افشاند غمام
هوش مصنوعی: می‌خواست که بر فراز کوه بزرگی سخاوت خود را به نمایش بگذارد. وقتی روح و ذات خود را به دیگران بخشید، مانند دامی بود که باران بر آن می‌بارید.
سیل را گفت که اینها همه جمع آر ببر
سوی دریا و بگو کوه رسانید سلام
هوش مصنوعی: سیل به خود گفت که همه این چیزها را جمع کن و به سمت دریا ببر و به کوه بگو که سلامش را رسانده‌ای.
که تو این مایه نگه دار برای خود و ابر
کان دل و دست من و سد چو مرا هست تمام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو این ارزش و اهمیت را برای خود نگه‌دار و اگر دل و دست من به اندازه تو باشد، پس من تمام وجودم را دارم.
ای همه وضع زمان را ز تو قانون و نسق
وی همه کار جهان را ز تو ترتیب و نظام
هوش مصنوعی: ای تو که هر چیزی در زمان را به نظم و قانون می‌کشی، و تمام امور دنیا را به ترتیب و ساختار می‌آوری.
ای همه ناصیه آرا ز سجود در تو
چو خواقین معظم چه سلاطین عظام
هوش مصنوعی: ای کسانی که سر خود را به زیبایی می‌آرایید، در مقابل پرستش و سجود به تو، چون بزرگ‌ترین و قدرتمندترین سلاطین جهان، چه زیبا و باعظمت شده‌ای.
شهرت ذره به جایی رسد از تربیتت
که به پیشانی خورشید نویسندش نام
هوش مصنوعی: افراد به قدری در تربیت و پرورش خود موفق می‌شوند که نامشان به اندازه‌ای مشهور خواهد شد که حتی بر روی پیشانی خورشید نیز نوشته می‌شود.
منم امروز که از فیض قبول نظرت
هر چه گویم همه مقبول خواص است و عوام
هوش مصنوعی: من امروز با لطف و نگاه تو، هر چه بگویم، هم برای مردم خاص و هم برای مردم عادی مورد قبول است.
نه از این لفظ تراشان عبارت سازم
لفظهاشان همگی خاص و معانی همه عام
هوش مصنوعی: من از این سخن‌سازان، کلمات مخصوصی نمی‌آورم؛ زیرا کلمات آن‌ها همگی خاص و معانی‌شان عمومی هستند.
جگر سوخته در نیفه که این نافهٔ مشک
سرب در گوشهٔ رو مال که این نقرهٔ خام
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن احساساتی عمیق و غمناک از دل‌سوختگی و درد دل است. مشکی که در گوشه‌ای از دنیا قرار دارد، نمایان‌گر عواطف و تردیدهای انسان است. نقرهٔ خام نیز به معنای خوبی و زیبایی‌های نهفته در خود است که هنوز به شکل کامل درآمده و شفاف نشده‌اند. این تصویر به نوعی به جستجوی زیبایی و آرامش در میان غم و اندوه اشاره دارد.
معنیی نیست به زندان عبارت در بند
که نجسته‌ست دو سه مرتبه از قید کلام
هوش مصنوعی: معنی کلمات و واژه‌ها در زندان نیستند و نمی‌توانند به راحتی آزاد شوند. این امر اشاره به این دارد که مفهوم واقعی کلمات ممکن است بیشتر از آنچه در یک جمله یا عبارت بیان شده، باشد و گاهی اوقات نیاز به بررسی و تفسیر عمیق‌تری دارند.
هست از گفته این طایفه ناگفته من
آنقدر راه که از بتکده تا بیت حرام
هوش مصنوعی: این گروه از مردم چیزهایی را می‌گویند که من نمی‌گویم. من تجربه و دانش فراوانی دارم، به اندازه‌ای که فاصله‌ای که از مکان‌های باطل تا خانه‌های مقدس وجود دارد را می‌توانم طی کنم.
روش کلک من از خامه ایشان مطلب
که کلاغ ار چه بکوشد نشود کبک خرام
هوش مصنوعی: من به شیوه خاص خودم از آن‌ها چیزی نمی‌نویسم، زیرا حتی اگر کلاغ هم تلاش کند، نمی‌تواند به زیبایی کبک راه برود.
فیض روح اللهی و پای فلک پیما کو
گرچه بر صورت عیسا بنگارند اصنام
هوش مصنوعی: فیض الهی و نیروی روحانی کجاست؟ هرچند بر چهره‌ی عیسی، بت‌ها را ترسیم کنند.
معنی خاص نه گنجیست که باید همه کس
نیست سیمرغ شکاری که فتد در همه دام
هوش مصنوعی: معنی ویژه‌ای وجود ندارد که همه از آن آگاه باشند. مانند سیمرغ، پرنده‌ای افسانه‌ای که در همه دام‌ها گرفتار نمی‌شود و تنها افراد خاصی می‌توانند به آن دست یابند.
گر به قدر سخن مرد بود پایه مرد
چیست قدر دگران پیش من و پایه کدام
هوش مصنوعی: اگر ارزش و مقام انسان به اندازه‌ی سخنش باشد، پس ارزش دیگران در مقابل من و جایگاه آنها چیست؟
به ز اقرانم و خواهم که اگر نبود بیش
نبود کمتر از اقران خودم قدر و مقام
هوش مصنوعی: من از همپایان خود برترم و دوست دارم اگر بیشتر نیستم، دست‌کم از آن‌ها کمتر نباشم از نظر اهمیت و جایگاه.
شاه داند که غرض چیست از اینها وحشی
به دعا رو که بود رسم گدایان ابرام
هوش مصنوعی: سلطان می‌داند که هدف از این رفتارها چیست. ای وحشی، به دعا روی بیاور، چون این رفتار از رسوم درویشان و گدایان است.
وهم را تا نبود هیچ به پرگار رجوع
چون بود دایره ساز فلک مینا فام
هوش مصنوعی: تا وقتی که هیچ تصوری وجود نداشت، به پرگار برنگرد. همان‌طور که دایره‌ساز آسمان با رنگ آبی‌اش تشکیل می‌شود.
عمر بدخواه ترا در خم پرگار فنا
باد چون دایره آغاز یکی با انجام
هوش مصنوعی: تقدیر بد و نامساعد تو مانند دایره‌ای است که هیچ‌گاه از آغازش جدا نمی‌شود و همیشه به دور خود می‌چرخد. عمر تو نیز در این مسیر به همانند آن دایره، در گردابی از فنا و زوال می‌گذرد.