گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - در ستایش خان‌احمد

نماز شام که سیمین همای زرین بال
به بام به اختر انداخت سایه اقبال
پدید گشت مه نو ز طرف چشمه مهر
به سان خشک لبی برکنار آب زلال
نموده هیأت پروین به عینه چون گویی
که کرد از اثر آبله بسی تبخال
ز فرط ظلمت شب تنگنای عالم خاک
سیاه شد چو شبستان خاطر جهال
سیاهی شب دیجور تا بدان غایت
که بعد حرق هوا التیام بود محال
به سد چراغ نبردند از سیاهی شب
به سوی مقصد خود را شبروان خیال
شبی چنانکه تو گویی نمونه ایست مگر
ز روز خصم جهان داور ستوده خصال
ملک سپاه فلک بارگاه ، خان احمد
سپهر شوکت و حشمت جهان جاه و جلال
به غایتی‌ست عطایش که خواهد از اشجار
به جای برگ زبان بردهد به گاه سؤال
کمینه زله خور خوان او تواند شد
ضمان روزی اهل جهان به استقلال
ز شوق رایت احسان بی‌کرانه او
چه خون که در رحم مادران خورند اطفال
شد از مهابت او زهرهٔ نهنگان آب
بس است تلخی آب بحار شاهد حال
به روز حمله کمین خیل او به زور کمند
کشند ماضی ایام را به عرصهٔ حال
زهی کمند تو آن اژدها به روز وغا
که جذب ثقل جبلی کند ز طبع جبال
چنان به عهد تو دست ضعیف گشته قوی
که چشم کرده سیه بر هلاک شیر غزال
هزار دوره به یک دم کند گر آموزد
فلک ز عمر حسود تو رسم استعجال
فزوده شاهد حسن تو چتر شاهد گل
چنانکه حسن بتان را سواد نقطه خال
هزار بار فزون از پی تکاور تو
تمام کرد و شکست آفتاب نعل هلال
کزین وسیله خدمت اگر دهد دستش
که رایضان ترا پا نهد به صف نعال
سپهر منزلتا، عرضه‌ایست وحشی را
به حضرت تو بیان می‌کند علی الاجمال
نهفته نیست که طوف جناب عالی شاه
که هست کعبهٔ آمال قبله آمال
اگر چه بر همه چون طوف خانهٔ کعبه
نموده فرض خداوند کعبه جل جلال
در این فرضیه بود فرض استطاعت و بس
و گرنه هیچ مسلمان نمی‌کند اهمال
همیشه تا بود این حال دور گردون را
که نیست ماضی و مستقبلش به یک منوال
به هر طرف که تو آیی زمان مستقبل
معاونی رسدت هر زمان به استقبال

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نماز شام که سیمین همای زرین بال
به بام به اختر انداخت سایه اقبال
هوش مصنوعی: نماز شام وقتی برگزار می‌شود که دختر زیبایی به نام سیمین، از بالای خانه به سوی ستاره‌ای درخشان نگاهی می‌اندازد و با این کار، شانس و سعادت خود را جلب می‌کند.
پدید گشت مه نو ز طرف چشمه مهر
به سان خشک لبی برکنار آب زلال
هوش مصنوعی: هلال ماه تازه از جانب خورشید نمایان شد، درست مانند لب خشکیده‌ای که کنار آب زلال قرار دارد.
نموده هیأت پروین به عینه چون گویی
که کرد از اثر آبله بسی تبخال
هوش مصنوعی: پروین به زیبایی خاصی جلوه‌گری می‌کند که گویا آسیب‌هایی که به پوست او وارد شده، باعث نازک‌تر و زیباتر شدنش شده است.
ز فرط ظلمت شب تنگنای عالم خاک
سیاه شد چو شبستان خاطر جهال
هوش مصنوعی: به خاطر تاریکی شدید شب، فضای دنیا مانند جای تاریک و تنگی شده است که ذهن نادانان نیز در آن مانند شبستانی تاریک قرار دارد.
سیاهی شب دیجور تا بدان غایت
که بعد حرق هوا التیام بود محال
هوش مصنوعی: شب بسیار تاریک و سختی وجود دارد که تا آن حد با دشواری‌ها و مشکلاتی همراه است که حتی بعد از آتش گرفتن و نابودی آن، بهبودی و به حال آمدن دوباره غیرممکن به نظر می‌رسد.
به سد چراغ نبردند از سیاهی شب
به سوی مقصد خود را شبروان خیال
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، افرادی که به سوی هدف خود می‌روند، با نور امید و تصور روشنایی را پیدا نمی‌کنند.
شبی چنانکه تو گویی نمونه ایست مگر
ز روز خصم جهان داور ستوده خصال
هوش مصنوعی: شبی که تو توصیف می‌کنی، نمونه‌ای است جز روزهایی که در آن، دشمنان و خصمان به قضاوت می‌نشینند و محاسن و فضائل دنیا نمایان می‌شود.
ملک سپاه فلک بارگاه ، خان احمد
سپهر شوکت و حشمت جهان جاه و جلال
هوش مصنوعی: آسمان فرمانروای نیروهای خدایی است و میدان جنگ ما، کاخ احمد است که نماد بزرگی و عظمت جهان به شمار می‌آید.
به غایتی‌ست عطایش که خواهد از اشجار
به جای برگ زبان بردهد به گاه سؤال
هوش مصنوعی: عطای او به قدری زیاد است که به جای برگ‌ها، درختان زبان به سخن می‌آورند و پاسخ سوالات را بیان می‌کنند.
کمینه زله خور خوان او تواند شد
ضمان روزی اهل جهان به استقلال
هوش مصنوعی: کسی که کم است، می‌تواند از سفره او بهره‌مند شود و روزی خود را به استقلال و خودکفایی به دست آورد.
ز شوق رایت احسان بی‌کرانه او
چه خون که در رحم مادران خورند اطفال
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و بخشش بی‌پایان او، چه مقدار خون که نوزادان در شکم مادرانشان از شوق و شادمانی می‌خورند.
شد از مهابت او زهرهٔ نهنگان آب
بس است تلخی آب بحار شاهد حال
هوش مصنوعی: از هیبت او، ترس و وحشت نهنگ‌ها را در می‌یابیم؛ همین قدر که آب تلخ دریاها را احساس کنیم، برای نشان دادن وضعیت کافی است.
به روز حمله کمین خیل او به زور کمند
کشند ماضی ایام را به عرصهٔ حال
هوش مصنوعی: در روزی که او به حمله‌اي می‌آید، با قدرت و دام خود، گذشته‌ها را به زمان حال می‌آورد.
زهی کمند تو آن اژدها به روز وغا
که جذب ثقل جبلی کند ز طبع جبال
هوش مصنوعی: چه خوب است آن طناب تو، مانند اژدهایی در روز نبرد که می‌تواند سنگینی کوه‌ها را از طبیعت کوهستان جذب کند و به خود نزدیک کند.
چنان به عهد تو دست ضعیف گشته قوی
که چشم کرده سیه بر هلاک شیر غزال
هوش مصنوعی: به گونه‌ای به وعده‌های تو پایبند شده‌ام که ضعف من تبدیل به قدرتی شده و حالا با چشمانی تاریک، به نابودی شیر و غزال نگاه می‌کنم.
هزار دوره به یک دم کند گر آموزد
فلک ز عمر حسود تو رسم استعجال
هوش مصنوعی: اگر فلک از عمر حسود تو درسی بگیرد، می‌تواند هزاران سال را در یک لحظه به انجام برساند.
فزوده شاهد حسن تو چتر شاهد گل
چنانکه حسن بتان را سواد نقطه خال
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند چتری است که بر روی گل‌ها گسترده شده، به طوری که زیبایی معشوقان دیگر تنها همچون نقطه‌ای در کنار خال تو به چشم می‌آید.
هزار بار فزون از پی تکاور تو
تمام کرد و شکست آفتاب نعل هلال
هوش مصنوعی: آفتاب هزار بار زیر فشار و قدرت تو سعی کرد که از هلال عبور کند و بارها شکست خورد.
کزین وسیله خدمت اگر دهد دستش
که رایضان ترا پا نهد به صف نعال
هوش مصنوعی: اگر از این طریق خدمت دریافت کند، به او اجازه می‌دهند که به راحتی در صف نیکوکاران قدم بردارد.
سپهر منزلتا، عرضه‌ایست وحشی را
به حضرت تو بیان می‌کند علی الاجمال
هوش مصنوعی: آسمان سرنوشتت، به صورت کلی حکایت از حالتی سرکش و ناهنجار دارد که به تو تقدیم می‌شود.
نهفته نیست که طوف جناب عالی شاه
که هست کعبهٔ آمال قبله آمال
هوش مصنوعی: پنهان نیست که بزرگی شما مانند طوفان است، و شما کعبه آرزوها و هدف‌های مردم هستید.
اگر چه بر همه چون طوف خانهٔ کعبه
نموده فرض خداوند کعبه جل جلال
هوش مصنوعی: اگرچه بر همه واجب است که مانند طوفان به دور خانه‌ کعبه بگردند، اما این امر به خواست خداوندی است که کعبه را مقدس و محترم قرار داده است.
در این فرضیه بود فرض استطاعت و بس
و گرنه هیچ مسلمان نمی‌کند اهمال
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که تنها در شرایط خاصی می‌توان به عدم اقدام اکتفا کرد و در غیر این صورت، هیچ مسلمانی نمی‌تواند به سادگی از وظایف خود غافل شود.
همیشه تا بود این حال دور گردون را
که نیست ماضی و مستقبلش به یک منوال
هوش مصنوعی: این وضعیت همیشگی است که گردون هیچ وقت حالتی ثابت ندارد و گذشته و آینده‌اش همیشه در تغییر است.
به هر طرف که تو آیی زمان مستقبل
معاونی رسدت هر زمان به استقبال
هوش مصنوعی: هر جا که تو بروی، زمان آینده همیشه همراهت خواهد بود و هر لحظه به پیشواز تو می‌آید.