قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در ستایش حضرت علی«ع»
شاه انجم چو زرافشان شود از برج حمل
پر زر ناب کند غنچه نورسته بغل
تا ز آیینه ایام برد زنگ ملال
آرد از قوس قزح ابر بهاری مصقل
در ته کاسهٔ خیری پی نقاشی باغ
به سر انگشت کند غنچه رعنا ز رحل
دوزد از رشته باران و سر سوزن برف
ابر بر قامت اشجار دو سد گونه حلل
ای خوشا خلعت نوروزی بستان افروز
جامه از اطلس زنگاری و تاج از مخمل
تا گزندی نرسد شاخ گل زنبق را
کرده از غنچه نو رسته حمایل هیکل
چون فروزان نبود عرصهٔ گلزار که هست
بر سر چوب ز گلنار هزاران مشعل
درد سر گر نشد از سردی باد سحرش
آبی از بهر چه بر ناصیه مالد سندل
پنجهٔ تاک ز سرمای سحر میلرزد
لاله از بهر همین کرده فروزان منقل
از چه رو گشته چنین شاخ گل آغشته به خون
فحل نگشوده اگر نشتر خارش اکحل
لاله سر برزده از سنگ ز سرتاسر کوه
گل برون آمده از خاک ز پا تا سر تل
گویی از کشته شده پشته سراسر در و دشت
از دم تیغ جهاندار به هنگام جدل
مسند آرای امامت علی عالی قدر
والی ملک و ملل پادشه دین و دول
باعث سلسله هستی ملک و ملکوت
عالم مسألهٔ کلی ادیان و ملل
حکمتش گر به طبایع نظری بگشاید
نتوان نام و نشان یافت ز امراض و علل
پیش در گاه تو چون سایه بود در بن چاه
گرچه بر دایرهٔ چرخ برین است زحل
اهتمام تو اگر مصلح اضداد شود
سر بر آرد ز گریبان ابد شخص ازل
پیش ماضی اگر از حفظ تو باشد سدی
هرگز از حال تجاوز نکند مستقبل
تافت بر یکدیگر از خیط زر مهر رسن
ساربان تو به پا بستن زانوی جمل
نیست خورشید فلک بر طرف جرم هلال
طبل بازیست ترا تعبیه در زین کتل
روز ناورد که افتد ز کمینگاه جدال
در فلک زلزله از غلغلهٔ کوس جدل
پر زند مرغ عقاب افکن تیر از چپ و راست
بال نسرین سماوی شود از واهمه شل
خاک میدان شود آمیخته با خون سران
پای اسبان سبک خیز بماند به وحل
بر رگ جان فتد آن عقده ز پیکان خدنگ
که به دندان اجل نیز نگردد منحل
لرزه بر مهر فتد از اثر موجه خون
که مبادا شود این سقف مقرنس مختل
دامن فتنه اجل گیرد و پرسد که چه شد
گویدش فتنه چه یارای سخن لاتسئل
شد پر آشوب جهان وقت گریز است گریز
قوت پا اگرت هست محل است محل
گرنه پای اجل از خون یلان سست شود
سد بیابان به هزیمت برود زین مرحل
برکشی تیغ زرافشان و برانگیزی رخش
آوری حمله سوی قلبگه خصم دغل
از پی روشنی دیدهٔ اجرام کشند
گرد یکران تو سکان فلک بر مکحل
آنچه از واقعهٔ نوح بر آفاق گذشت
ز آب تیغ تو همان حادثه آید به عمل
ز آتش تیغ جهانسوز توآید به دمی
آنچه در مدت سد قرن نیاید ز اجل
آورد از اثر موجه گردون فرسای
قلزم قهر تو در زورق افلاک خلل
فیالمثل گر به فلک خصم براید چو نجوم
سایه بر عرصه اعلا فکنی از اسفل
برکشی تیغ چوخورشید به یکدم کم و بیش
اندر آن عرصه نه اکثر بگذاری نه اقل
داورا دادگرا داد ز بی مهری چرخ
که از او شادی من جمله به غم گشت بدل
آه کز گردش سیاره به رخسار مرا
هست چون صفحه تقویم ز خون سد جدول
کام ما چون نبود تلخ که از شوری بخت
گر نشانیم نیقند برآید حنظل
منم از حرف تمنی و ترجی فارغ
شسته از صفحه خاطر رقم لیت و لعل
پی زر کج نکنم گردن خود چون نرگس
خرقه برخرقه از آن دوختهام همچو بصل
وحشی افسانهٔ درد تو مطول سخنیست
طول گفتار ز حد رفت مکن زین اطول
تاکند فرق که اول نبود چون آخر
خواه آن کس که بود عاقل و خواهی اجهل
عمر خصم تو چنان باد که از کوتاهی
آخرش را نتوان فرق نهاد از اول
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در ستایش حضرت علی«ع»: تا به روی تو شد برابر گلقصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش امام هشتم«ع»: تا شنید از باد پیغام وصال یار گل
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاه انجم چو زرافشان شود از برج حمل
پر زر ناب کند غنچه نورسته بغل
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه ستارهها به اوج میرسد و از برج حمل نمایان میشود، زیبایی و نور تازگی را مانند گلبرگهای زرد آغوش میزند.
تا ز آیینه ایام برد زنگ ملال
آرد از قوس قزح ابر بهاری مصقل
هوش مصنوعی: زمانی که زنگار غم و اندوه از آیینه روزگار برداشته شود، ابرهای بهاری که مانند رنگینکمان به نظر میرسند، در آسمان خود را نشان خواهند داد.
در ته کاسهٔ خیری پی نقاشی باغ
به سر انگشت کند غنچه رعنا ز رحل
هوش مصنوعی: در پایین کاسه خیری، نقاشی باغی کشیده شده است و غنچه زیبایی با سر انگشتش آن را لمس میکند.
دوزد از رشته باران و سر سوزن برف
ابر بر قامت اشجار دو سد گونه حلل
هوش مصنوعی: ابر از باران دانههایی را میرباید و ذرات کوچکی از برف را بر روی شاخههای درختان نشانه میگذارد و به آنها زیبایی میبخشد.
ای خوشا خلعت نوروزی بستان افروز
جامه از اطلس زنگاری و تاج از مخمل
هوش مصنوعی: چه خوش است لباس نو بهاری که باغ را زینت میبخشد، لباسی از ابریشم با طرحهای زیبا و تاجی از مخمل.
تا گزندی نرسد شاخ گل زنبق را
کرده از غنچه نو رسته حمایل هیکل
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسیبی به گل زنبق نرسد، از غنچهای که تازه شکفته، محافظت میکند و به آن زیبایی و جلا میدهد.
چون فروزان نبود عرصهٔ گلزار که هست
بر سر چوب ز گلنار هزاران مشعل
هوش مصنوعی: وقتی که عرصه گلزار روشن نیست، چگونه ممکن است هزاران مشعل از گلنار بر روی چوب روشن باشند؟
درد سر گر نشد از سردی باد سحرش
آبی از بهر چه بر ناصیه مالد سندل
هوش مصنوعی: اگر دردسر ناشی از سردی باد صبحگاهی نباشد، پس چرا پاهایش را با آب میشوید و بر پیشانی خود میمالد؟
پنجهٔ تاک ز سرمای سحر میلرزد
لاله از بهر همین کرده فروزان منقل
هوش مصنوعی: در صبح زود، سرمای هوا باعث لرزش ساقهٔ تاک میشود و لاله نیز به خاطر همین موضوع، شمعی روشن در منقل را به یاد میآورد.
از چه رو گشته چنین شاخ گل آغشته به خون
فحل نگشوده اگر نشتر خارش اکحل
هوش مصنوعی: چرا گل به خون آغشته شده و سر اسب را نشکستهاند، اگر تیغی به آن نزند؟
لاله سر برزده از سنگ ز سرتاسر کوه
گل برون آمده از خاک ز پا تا سر تل
هوش مصنوعی: یعنی گل لاله که از دل سنگ بیرون آمده، زیبایی و سرسبزی خود را به نمایش گذاشته است. این گل مانند گلی دیگر است که از خاک روییده و زیباییاش از بالای سر تا زیر پا مشخص است. در واقع، این تصویر نمایانگر حیات و زیبایی در میان سختیها و چالشهاست.
گویی از کشته شده پشته سراسر در و دشت
از دم تیغ جهاندار به هنگام جدل
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که از کشتههای جنگ همه جا، چه در دریا و چه در دشت، تودهای به وجود آمده است. این کشتهها ناشی از ضربات شمشیر اوجگیرندگان در زمان نبرد است.
مسند آرای امامت علی عالی قدر
والی ملک و ملل پادشه دین و دول
هوش مصنوعی: علی، پیشوای بزرگ و مهم، مقام و جایگاه ویژهای در رهبری مردم و کشورها دارد و او پادشاه دین و دولت است.
باعث سلسله هستی ملک و ملکوت
عالم مسألهٔ کلی ادیان و ملل
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته میپردازد که وجود و روح تمام جهان، چه در سطح مادی و چه در ابعاد معنوی، به موضوعات اساسی ادیان و ملل مرتبط است و این موضوعات نقش مهمی در شکلدهی به جهان دارند.
حکمتش گر به طبایع نظری بگشاید
نتوان نام و نشان یافت ز امراض و علل
هوش مصنوعی: اگر به ماهیت و طبیعت امور نگاه کنیم، نمیتوانیم نام و نشانی از بیماریها و علل آنها پیدا کنیم.
پیش در گاه تو چون سایه بود در بن چاه
گرچه بر دایرهٔ چرخ برین است زحل
هوش مصنوعی: در نزد تو مانند سایهای هستم که در عمق چاه قرار دارد. هرچند سیاره زحل در دایره آسمان قرار دارد.
اهتمام تو اگر مصلح اضداد شود
سر بر آرد ز گریبان ابد شخص ازل
هوش مصنوعی: اگر تمرکز و تلاش تو باعث شود که تضادها بهبود یابند، در آن صورت حقیقت از درون نقصهای ابدی آشکار خواهد شد.
پیش ماضی اگر از حفظ تو باشد سدی
هرگز از حال تجاوز نکند مستقبل
هوش مصنوعی: اگر به گذشته خود به خوبی آگاه باشی، هیچ اتفاقی نمیتواند آیندهات را تحت تأثیر قرار دهد.
تافت بر یکدیگر از خیط زر مهر رسن
ساربان تو به پا بستن زانوی جمل
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی خاصی که با یکدیگر دارند، مانند زنجیر طلایی است که بر پای سرپرست شتر بسته شده و آن را در مسیر میبرد.
نیست خورشید فلک بر طرف جرم هلال
طبل بازیست ترا تعبیه در زین کتل
هوش مصنوعی: در آسمان، خورشید در حال حرکت است و به نظر میرسد که هلال ماه مانند تابلویی در مقابل ما قرار دارد. این وضعیت به نوعی شبیه به آمادهسازی برای یک بازی است، و تو نیز به گونهای در زین قرار گرفتهای که آمادهای برای شرکت در آن بازی.
روز ناورد که افتد ز کمینگاه جدال
در فلک زلزله از غلغلهٔ کوس جدل
هوش مصنوعی: روز سختی فرا میرسد که در آسمان جنگ و تشنجی آغاز میشود و این هیاهو به اندازهای بزرگ است که به زلزلهای عظیم تبدیل میشود.
پر زند مرغ عقاب افکن تیر از چپ و راست
بال نسرین سماوی شود از واهمه شل
هوش مصنوعی: پرواز پرندهای مانند عقاب، تیرهایی از چپ و راست میاندازد و به خاطر ترس، بال نسرین آسمانی دچار مشکل میشود.
خاک میدان شود آمیخته با خون سران
پای اسبان سبک خیز بماند به وحل
هوش مصنوعی: زمین میدان جنگ با خون فرماندهان ترکیب میشود و پاهای اسبهای تندرو در آن جا میماند و به حالت وحشت زدهای در میآید.
بر رگ جان فتد آن عقده ز پیکان خدنگ
که به دندان اجل نیز نگردد منحل
هوش مصنوعی: وقتی یک مشکل عمیق و اساسی به جان آدمی بیفتد، حتی مرگ هم نمیتواند آن را حل کند یا از بین ببرد.
لرزه بر مهر فتد از اثر موجه خون
که مبادا شود این سقف مقرنس مختل
هوش مصنوعی: لرزهای به دل مهر میافتد از تاثیر خون جاری، زیرا نگران این هستیم که مبادا این سقف زیبا و برجسته خراب شود.
دامن فتنه اجل گیرد و پرسد که چه شد
گویدش فتنه چه یارای سخن لاتسئل
هوش مصنوعی: فتنهها دامان مرگ را میگیرد و او از علت آن میپرسد. در پاسخ گفته میشود که فتنهای بوده که قدرت بیان دربارهاش وجود ندارد.
شد پر آشوب جهان وقت گریز است گریز
قوت پا اگرت هست محل است محل
هوش مصنوعی: جهان دچار آشفتگی و بهمریختگی شده است، به همین دلیل زمان مناسبی برای فرار است. اگر نیرویی برای فرار داری، جای امنی برای رفتن وجود دارد.
گرنه پای اجل از خون یلان سست شود
سد بیابان به هزیمت برود زین مرحل
هوش مصنوعی: اگر مرگ و زندگی از خون دلیران بینقص و محکم شود، پس سد بیابان در برابر کووید و شکست و هزیمت در این مرحله فروریزد.
برکشی تیغ زرافشان و برانگیزی رخش
آوری حمله سوی قلبگه خصم دغل
هوش مصنوعی: تیغ فشردهای را به کار میگیری و رخش را به جلو میفرستی تا به سمت دشت دشمن فریبکار حمله کنی.
از پی روشنی دیدهٔ اجرام کشند
گرد یکران تو سکان فلک بر مکحل
هوش مصنوعی: به دنبال روشنی چشمها، اجرام آسمانی دور تو به گرد میچرخند و تو فرمانروای آسمان هستی.
آنچه از واقعهٔ نوح بر آفاق گذشت
ز آب تیغ تو همان حادثه آید به عمل
هوش مصنوعی: در اینجا به تجربهای اشاره شده که از حادثهای بزرگ و تاثیرگذار سخن میگوید. آنچه در مورد واقعه نوح و تلاقی آب و تیغ بیان میشود، به معنای اثرات آن رویدادهاست که به نوعی مشابه آنها بار دیگر در زندگی انسانها به وقوع میپیوندد. به عبارت دیگر، حوادث بزرگ در تاریخ ممکن است دوباره و به شکلهای جدیدی به وقوع بپیوندند و انسانها باید با آن مواجه شوند.
ز آتش تیغ جهانسوز توآید به دمی
آنچه در مدت سد قرن نیاید ز اجل
هوش مصنوعی: از آتش تیغ بیرحم تو، در یک لحظه میتواند به وجود بیاید آنچه در مدت صد سال از مرگ نمیتواند به وجود بیاید.
آورد از اثر موجه گردون فرسای
قلزم قهر تو در زورق افلاک خلل
هوش مصنوعی: از تأثیر مستحکم و معنادار آسمان، کشتی فضا دچار تلاطم و آشفتگی ناشی از قدرت و شدت تو میشود.
فیالمثل گر به فلک خصم براید چو نجوم
سایه بر عرصه اعلا فکنی از اسفل
هوش مصنوعی: اگر دشمنی به آسمان برسد، مانند ستارهها در افق بالا، تو هم میتوانی از پایین به او سایهافکنی کنی.
برکشی تیغ چوخورشید به یکدم کم و بیش
اندر آن عرصه نه اکثر بگذاری نه اقل
هوش مصنوعی: تیغ را همچون خورشید به سرعت و در یک لحظه بر میکشی، در آن میدان نه چیزی را کم میگذاری و نه چیزی را زیاد.
داورا دادگرا داد ز بی مهری چرخ
که از او شادی من جمله به غم گشت بدل
هوش مصنوعی: ای داورِ عدالتخواه، از بیوفایی دنیا شکایت میکنم؛ چرا که تمام شادیهایم به ناگاه به اندوه تبدیل شد.
آه کز گردش سیاره به رخسار مرا
هست چون صفحه تقویم ز خون سد جدول
هوش مصنوعی: نگرانم که با توجه به گردش زمان و دگرگونیها، چهرهام همچون صفحاتی از تقویم که پر از خون و غم است، تغییر کند.
کام ما چون نبود تلخ که از شوری بخت
گر نشانیم نیقند برآید حنظل
هوش مصنوعی: زندگی ما به خوبی نمیگذرد، زیرا بخت ما تلخی دارد و اگر بخواهیم شادی و شیرینی را تجربه کنیم، از تلخیهایمان میگوییم و در واقع تلخیها به چشم میآید.
منم از حرف تمنی و ترجی فارغ
شسته از صفحه خاطر رقم لیت و لعل
هوش مصنوعی: من از حرف و آرزوها رهایی یافتهام و از یاد و خیال چیزهایی که بر دل نقش بسته، آزاد شدهام.
پی زر کج نکنم گردن خود چون نرگس
خرقه برخرقه از آن دوختهام همچو بصل
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به طلا گردن خود را کج نمیکنم، چرا که همچون نرگس، لباسهای خود را از دوختههای مختلف بافتهام و نمیتوانم به راحتی از این وضعیت خارج شوم.
وحشی افسانهٔ درد تو مطول سخنیست
طول گفتار ز حد رفت مکن زین اطول
هوش مصنوعی: وحشی میگوید که داستان سختیها و دردهای تو خیلی طولانی و پیچیده است. این سخنان به قدری زیاد است که از حد معمول فراتر رفته و نیازی به ادامه دادن این بحث نیست.
تاکند فرق که اول نبود چون آخر
خواه آن کس که بود عاقل و خواهی اجهل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تفاوتی نمیکند که انسانها در ابتدا چگونه بودند، بلکه در نهایت، نتیجه و اعمال آنها مهم است. چه کسی عاقل باشد و چه جاهل، در نهایت رفتار و انتخابهای آنان مشخصکننده سرنوشتشان خواهد بود.
عمر خصم تو چنان باد که از کوتاهی
آخرش را نتوان فرق نهاد از اول
هوش مصنوعی: عمر دشمن تو آنچنان زودگذر و کوتاه است که نمیتوان انتهای آن را از آغازش تشخیص داد.