گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در ستایش پروردگار

راحت اگر بایدت خلوت عنقا طلب
عزت از آنجا بجوی حرمت از آنجا طلب
تنگ مکن ای همای خانه بر این خاکیان
شهپر لا برگشای کنگر الا طلب
دیر خراب جهان بتکده‌ای بیش نیست
دیر به ترسا گذار معبد عیسا طلب
تیره مغاکیست تنگ خانهٔ دلگیر خاک
مرغ مسیحا نه‌ای بزم مسیحا طلب
وادی ایمن مجوی از پی ناز کلیم
آن همه جا روشن است دیدهٔ موسا طلب
نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت
گوهر یکدانه را در دل دریا طلب
گرچه هزار است اسم هست مسما یکی
دیده ز اسما بدوز عین مسما طلب
ابجد ارکان تست چار کتاب عظیم
جزو به جزوش ببین اعظم اسما طلب
آینه‌ای پیش نه از دل صافی گهر
صورت خود را ببین معنی اشیا طلب
نیست به غیب و شهود غیر یکی در وجود
خواه نهانش بخواه خواه هویدا طلب
وقت جهاد است خیز تیغ تجرد بکش
نفس ستمکاره را در صف هیجا طلب
کعبهٔ گل در مزن بر در دل حلقه کوب
زین نگشاید دری مقصد اقصا طلب
ذلت ده روزه فقر مایهٔ سد عزت است
عزت دنیا مخواه پایهٔ عقبا طلب
زر طلبد طبع تو روی ترش کن بر او
علت صفراست این داروی صفرا طلب
خون جگر نوش کن تا شوی از اهل حال
نشأه هوس کرده‌ای بادهٔ حمرا طلب
لذت زهر بلا پرس ز مستان عشق
از دل می‌خوارگان لذت صهبا طلب
بخت جوان کسی کو به طلب پیر شد
کم ز زنی نیستی درد زلیخا طلب
سالک ره را ببوس پای پر از آبله
گنج گهر بایدت در ته آن پا طلب
درد اگر راحت است پیش مریضان عشق
در مرض از نیشتر راحت اعضا طلب
سوخته را راحت است از پی هر آه سرد
راحت گلخن فروز در دم سرما طلب
همچو سکندر مجوی آب خضر در سواد
عارف دل زنده را آن ز سویدا طلب
رتبهٔ عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
شانه به درد آورد تارک شاهدوشان
طاقت زخم اره از زکریا طلب
زمرهٔ عشاق را پایهٔ والاست دار
بر سر کرسی برآ پایهٔ والا طلب
عاشق مرتاض کی طالب جنت شود
ای که به راحت خوشی جنت اعلا طلب
سالک ره را کجا فرصت آسایش است
گر تو از آن فارغی سایهٔ طوبا طلب
مرد خدا کی کند میل به لذت خلد
در دل کودک‌وشان حسرت حلوا طلب
دشمن اگر تیغ و تشت پیش نهد سر مکش
دوست اگر بایدت حالت یحیا طلب
سگ ز پی جیفه رفت در به در و کو به کو
گر به سگی قائلی جیفهٔ دنیا طلب
خیز و چو سبزی مکن جا به سر خوان کس
طعمه اگر بایدت سبزی صحرا طلب
در دل سختست و بس آرزوی سیم و زر
گر طلبی سیم و زر در دل خارا طلب
باطن صافی چو نیست راه حقیقت مپوی
چاه بسی در ره است دیده بینا طلب
شمع هدایت کجا در دل هر کس نهند
همچو کلیمی بجو دیده ز بیضا طلب
پا به سر خود منه در ره این بادیه
رهرو (ی ) این راه از شبرو اسرا طلب
احمد مرسل که چرخ از شرف پای او
با همه رفعت کند پایهٔ بطحا طلب
از لب او گوش کن زمزمهٔ لاینام
وز دل بیدار او راز فاوحا طلب
جلد اگر می‌کنی مصحف و جدش بر او
دفتر انجیل را بهر مقوا طلب
گو علم سبز او خضر ره خویش ساز
آنکه به محشر کند سایهٔ طوبا طلب
پای بلندی که زد پای طلب در رهش
از پی ایثار او عقد ثریا طلب
درگذر از نه فلک در ره او خاک باش
اهل خرد کی کند پایهٔ ادنا طلب
وحشی اگر طالبی بر در احمد نشین
کام از آنجا بجوی نام از آنجا طلب
عرض تمنا مکن از در دونان دهر
آب رخ هر دو کون از در مولا طلب
در حق من بخششی یا نبی‌اله که نیست
رسم تو الا عطا کار من الا طلب

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راحت اگر بایدت خلوت عنقا طلب
عزت از آنجا بجوی حرمت از آنجا طلب
هوش مصنوعی: اگر به آرامش و راحتی نیاز داری، باید به جایی بروی که در آنجا از پرندگان افسانه‌ای، یعنی عنقا، خلوت و آرامش را بیابی. برای کسب عزت و حرمت نیز باید به همان مکان مراجعه کنی.
تنگ مکن ای همای خانه بر این خاکیان
شهپر لا برگشای کنگر الا طلب
هوش مصنوعی: ای پرنده‌ی خوش‌پر، بر این انسان‌ها سخت نگیر، بال‌های خود را بگشا و اجازه بده که از زمین به سمت آسمان پرواز کنند.
دیر خراب جهان بتکده‌ای بیش نیست
دیر به ترسا گذار معبد عیسا طلب
هوش مصنوعی: جهان مثل یک میخانه است که به زودی خراب می‌شود، پس به جای اینکه وقت خود را در آن صرف کنی، به معبد عیسی برو و حقیقت را جست‌وجو کن.
تیره مغاکیست تنگ خانهٔ دلگیر خاک
مرغ مسیحا نه‌ای بزم مسیحا طلب
هوش مصنوعی: درخت دل آدمی به شدت در غم و تاریکی فرو رفته است، و جایگاهش شبیه به یک چاله تنگ و حزن‌انگیز است. تو همچون مرغی که در جستجوی مسیحا است، در اینجا نیستی و باید به دنبال جایی شاد و روح‌پرور برگردی.
وادی ایمن مجوی از پی ناز کلیم
آن همه جا روشن است دیدهٔ موسا طلب
هوش مصنوعی: در جستجوی سرزمین امن و آرام نباش، چرا که مانند کلیم (موسی) در این راه، هر جا که بروی، آیا روشنایی و بصیرت وجود دارد.
نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت
گوهر یکدانه را در دل دریا طلب
هوش مصنوعی: به دنبال حقیقت واحد نباش چون دل تو معرفتی ندارد؛ مثل این است که در دل دریا جواهر یگانه‌ای را جستجو می‌کنی.
گرچه هزار است اسم هست مسما یکی
دیده ز اسما بدوز عین مسما طلب
هوش مصنوعی: اگرچه نام‌های زیادی وجود دارد، اما آنچه که واقعاً مقصود است تنها یک چیز است. از میان این نام‌ها، با دقت به واقعیت اصلی نظر کن و حقیقت را جستجو کن.
ابجد ارکان تست چار کتاب عظیم
جزو به جزوش ببین اعظم اسما طلب
هوش مصنوعی: در اینجا به چهار کتاب بزرگ اشاره شده که هر کدام بخش‌های مختلفی دارند. این نوشته به دنبال این است که نام‌های بزرگ و مهم را بررسی کند و به عمق آن‌ها توجه کند.
آینه‌ای پیش نه از دل صافی گهر
صورت خود را ببین معنی اشیا طلب
هوش مصنوعی: آینه‌ای را در نظر بگیر که به خاطر دل پاکش، نمایی روشن و واضح از چهره‌ات را نشان می‌دهد. با این نگاه، به جستجوی معنا و درک عمیق اشیاء بپرداز.
نیست به غیب و شهود غیر یکی در وجود
خواه نهانش بخواه خواه هویدا طلب
هوش مصنوعی: در عالم وجود، هیچ چیز در غیاب و حضوری جدا از یکدیگر نیست. خواه بخواهی وجود او را در پنهان جستجو کنی و خواه در آشکار، آن وجود یگانه است.
وقت جهاد است خیز تیغ تجرد بکش
نفس ستمکاره را در صف هیجا طلب
هوش مصنوعی: زمان جنگ و پیکار فرارسیده است، از جا برخیز و شمشیر خلوص را به‌دست بگیر. نفس سرکشی را که به ظلم و ستم می‌پردازد، در صف گناه با قدرت و جدیت طلب کن.
کعبهٔ گل در مزن بر در دل حلقه کوب
زین نگشاید دری مقصد اقصا طلب
هوش مصنوعی: به دل خود به جای کعبه، توجه کن و از آنجایی که درِ دل نمی‌تواند به مقصد دوری باز شود، برای رسیدن به مقصد واقعی‌ات تلاش کن.
ذلت ده روزه فقر مایهٔ سد عزت است
عزت دنیا مخواه پایهٔ عقبا طلب
هوش مصنوعی: فقر برای ده روز ممکن است باعث ذلت انسان شود، اما این ذلت می‌تواند موجب حفظ عزت او در آینده شود. نباید به دنبال عزت دنیوی بود، بلکه باید بر روی نیازهای آخرت تمرکز کرد.
زر طلبد طبع تو روی ترش کن بر او
علت صفراست این داروی صفرا طلب
هوش مصنوعی: طبع تو به طلا نیاز دارد، اما اگر بر آن چهره‌ای عبوس کنی، بدان که این ناشی از حالت صفراوی است. بنابراین، باید داروی صفرا را بخواهی.
خون جگر نوش کن تا شوی از اهل حال
نشأه هوس کرده‌ای بادهٔ حمرا طلب
هوش مصنوعی: برای رسیدن به حال و هوای ناب، باید رنج و سختی را به جان بخری. اگر آرزوی لذت و خوشی در سر داری، باید طعم تلخِ ناامیدی را بچشی و برای آرامش خود به دنبال شراب سرخ باشی.
لذت زهر بلا پرس ز مستان عشق
از دل می‌خوارگان لذت صهبا طلب
هوش مصنوعی: از آنهایی که در عشق غرق شده‌اند و حال مستی دارند بپرس که چگونه می‌توان از درد و رنج لذت برد. از دلباختگان و عاشقان که در می‌زندگی غرق هستند بپرس که چگونه می‌توان بهره‌برداری از شراب محبت را جستجو کرد.
بخت جوان کسی کو به طلب پیر شد
کم ز زنی نیستی درد زلیخا طلب
هوش مصنوعی: سرنوشت جوانی که به دنبال پیرمردی می‌گردد، به اندازه کم از درد زلیخا نیست. این نشان‌دهنده‌ی آرزوهایی است که انسان‌ها در زندگی دارند و چگونه ممکن است به دنبال چیزی باشند که درد و رنج را به همراه دارد.
سالک ره را ببوس پای پر از آبله
گنج گهر بایدت در ته آن پا طلب
هوش مصنوعی: برای رسیدن به گنج ارزشمند، باید با عشق و احترام به مسیری که پیموده‌ای، سختی‌ها و زحمات را بپذیری. این سختی‌ها همچون پای پر از آبله هستند که نشانه‌های تلاش و کوشش در راه را به نمایش می‌گذارند. در انتهای این مسیر، جواهر گرانبهایی منتظر توست.
درد اگر راحت است پیش مریضان عشق
در مرض از نیشتر راحت اعضا طلب
هوش مصنوعی: اگر درد برای عاشقان آسان‌تر است، پس در هنگامی که به عشق دچار می‌شوند، باید از درد جدایی و فراق رهایی برای سلامت اعضای خود طلب کنند.
سوخته را راحت است از پی هر آه سرد
راحت گلخن فروز در دم سرما طلب
هوش مصنوعی: آدمی که سختی‌ها را تحمل کرده و سوخته است، در برابر هر آه سردی که می‌کشد، آرامش بیشتری پیدا می‌کند. در دمای سرد، گرمای دلتنگی و احساساتش را طلب می‌کند.
همچو سکندر مجوی آب خضر در سواد
عارف دل زنده را آن ز سویدا طلب
هوش مصنوعی: به مانند سکندر، به دنبال آب حیات نباش؛ زیرا در دل عارف زنده، حقیقتی ناب وجود دارد که از سیاهی‌ها سرچشمه می‌گیرد.
رتبهٔ عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
هوش مصنوعی: در شب یلدا، ارزش نور شمع که در دل تاریکی می‌درخشد، به عمق و تاریکی فنا در عرفان قابل توجه می‌شود.
شانه به درد آورد تارک شاهدوشان
طاقت زخم اره از زکریا طلب
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حالتی از درد و زخم می‌پردازد که به خاطر عشق و جذابیت محبوب به وجود آمده است. او از زکریا، که به نوعی نماد درد و رنج عاشقانه است، می‌خواهد که پهلو به پهلوی کسانی که عشقشان باعث دردشان شده، احساسات را بیان کند. این تصویر بیانگر چگونگی عذاب و رنجی است که عشق می‌تواند به دل عاشق تحمیل کند.
زمرهٔ عشاق را پایهٔ والاست دار
بر سر کرسی برآ پایهٔ والا طلب
هوش مصنوعی: عاشقان در مرتبه‌ای بالا قرار دارند؛ بر سر جایگاهی رفیع نشسته‌اند، پس از آن بخواهید که به بالاترین مقام دست یابند.
عاشق مرتاض کی طالب جنت شود
ای که به راحت خوشی جنت اعلا طلب
هوش مصنوعی: عاشق حقیقی، بهشت را نمی‌طلبد. ای کسی که به دنبال راحتی و خوشی در بهشت برین هستی، توجه کن که عشق واقعی چیز دیگری است.
سالک ره را کجا فرصت آسایش است
گر تو از آن فارغی سایهٔ طوبا طلب
هوش مصنوعی: سالی که در حرکت و تلاش است، هیچ زمانی برای استراحت و آرامش ندارد. اگر تو از این تلاش و جستجو آزاد هستی، به دنبال سایهٔ خوشبختی برو.
مرد خدا کی کند میل به لذت خلد
در دل کودک‌وشان حسرت حلوا طلب
هوش مصنوعی: مرد خدا هرگز به لذت‌های بهشتی که فقط برای کودکان و افراد نا آگاه جذاب است، تمایل ندارد و به آنها حسرت نمی‌خورد.
دشمن اگر تیغ و تشت پیش نهد سر مکش
دوست اگر بایدت حالت یحیا طلب
هوش مصنوعی: اگر دشمن تیغ و سلاح به سمت تو بگیرد، سر خود را به خطر نینداز. اما اگر دوستی را نیاز داری، مانند یحیا که آماده پذیرش خطر است، تقاضا کن.
سگ ز پی جیفه رفت در به در و کو به کو
گر به سگی قائلی جیفهٔ دنیا طلب
هوش مصنوعی: سگ به دنبال زباله و کثافت از جایی به جای دیگر می‌رود. اگر تو همچون سگ به دنبال چیزهای بی‌ارزش دنیا هستی، پس چه انتظاری داری؟
خیز و چو سبزی مکن جا به سر خوان کس
طعمه اگر بایدت سبزی صحرا طلب
هوش مصنوعی: حرکت کن و همچون سبزی بی‌جا نباش، اگر به دنبال فرصتی برای خوراک هستی، به سراغ سبزی‌های طبیعی و وحشی برو.
در دل سختست و بس آرزوی سیم و زر
گر طلبی سیم و زر در دل خارا طلب
هوش مصنوعی: در دل انسان، آرزوی داشتن ثروت و جواهرات بسیار سخت و سنگین است. اگر به دنبال ثروت و جواهرات هستی، باید از دل خود که همانند سنگ است، آن‌ها را طلب کنی.
باطن صافی چو نیست راه حقیقت مپوی
چاه بسی در ره است دیده بینا طلب
هوش مصنوعی: اگر باطن انسان پاک و صاف نباشد، نباید در جستجوی حقیقت برآید؛ زیرا در راه، موانع و مشکلات بسیاری وجود دارد و تنها کسانی که بصیرت دارند می‌توانند آن را بشناسند.
شمع هدایت کجا در دل هر کس نهند
همچو کلیمی بجو دیده ز بیضا طلب
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که چراغ هدایت و دانایی را نمی‌توان در دل هر کسی قرار داد، مانند یهودیانی که در جستجوی نور و روشنی از چهره‌ی خداوند هستند. برای یافتن حقیقت و روشنایی، باید تلاش کرد و به دنبال نشانه‌ها بود.
پا به سر خود منه در ره این بادیه
رهرو (ی ) این راه از شبرو اسرا طلب
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که قدم خود را بر سر نگذار و در این بیابان پیش برو، زیرا در این مسیر باید از کسانی که در تاریکی و شب پیش رفته‌اند، طلب علم و راهنمایی کنی.
احمد مرسل که چرخ از شرف پای او
با همه رفعت کند پایهٔ بطحا طلب
هوش مصنوعی: احمد فرستاده‌ای که مقام او و سطح وجودش باعث شده است که چرخ گردون هم از عظمت او برتری بگیرد و به دنبال مکانی باheld.
از لب او گوش کن زمزمهٔ لاینام
وز دل بیدار او راز فاوحا طلب
هوش مصنوعی: از لب او به حرف‌های سحرآمیز گوش کن و از دل بیدار او رازی عمیق و پنهان را جست‌وجو کن.
جلد اگر می‌کنی مصحف و جدش بر او
دفتر انجیل را بهر مقوا طلب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی کتابی را جلد کنی، باید به محتوای آن توجه کنی و از مطالب اصلی آن بهره ببری، نه اینکه فقط به جلد آن اهمیت بدهی.
گو علم سبز او خضر ره خویش ساز
آنکه به محشر کند سایهٔ طوبا طلب
هوش مصنوعی: اگر علم سبز او را به کار بگیری، همچون خضر که راه خود را در پیش می‌گیرد، می‌توانی به کسی که در روز محشر به دنبال سایهٔ درخت طوبی است، کمک کنی.
پای بلندی که زد پای طلب در رهش
از پی ایثار او عقد ثریا طلب
هوش مصنوعی: پای بلند و خاصی که در مسیر طلب گذاشت، به خاطر ایثار او به دنبال دستیابی به عرش و بالاترین مقام است.
درگذر از نه فلک در ره او خاک باش
اهل خرد کی کند پایهٔ ادنا طلب
هوش مصنوعی: از دنیای بالا بگذر و در مسیر او مانند خاک باش؛ زیرا شخص خردمند هیچ‌گاه به دنبال چیزهای پست نمی‌رود.
وحشی اگر طالبی بر در احمد نشین
کام از آنجا بجوی نام از آنجا طلب
هوش مصنوعی: اگر کسی از رحمت و محبت او خواهان باشد، باید در درگاه او حضور یابد و از همان‌جا خواسته‌های خود را جست‌وجو کند.
عرض تمنا مکن از در دونان دهر
آب رخ هر دو کون از در مولا طلب
هوش مصنوعی: از در افراد پست زمان چیزی از خواسته خود طلب نکن، زیرا جمال و زیبایی را فقط از درگاه خداوند می‌توان خواست.
در حق من بخششی یا نبی‌اله که نیست
رسم تو الا عطا کار من الا طلب
هوش مصنوعی: ای پروردگار، از تو امید بخشش دارم، زیرا غیر از بخشش تو در این عالم رسم دیگری نیست و کار من تنها درخواست و خواستن است.

حاشیه ها

1395/05/22 21:07
الیاس

بر دل خود چیره شو بر سر جان دل بجو
زین همه یار از أدو , بر ره دوستان بجو
آلی بود متشکرم از مدیر