گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - در ستایش میرمیران

لله الحمد کز حضیض خطر
شد به اوج آفتاب دین پرور
چشم خفاش کور گو می‌باش
کز فلک مهر بگذراند افسر
شکرلله که حفظ یزدانی
پیش تیر قضا گرفت سپر
جست بیرون ز پشت دشمن شاه
ناوک پر کشی که داشت قدر
ابر خیرات شاه بست تتق
گشت باران او زر و گوهر
دور شو گو بلا ز سر تا پا
دهر گو باش فتنه پا تا سر
نحل عمر و بنای دانش را
زان چه آسیب یا از آن چه ضرر
چرخ ویران نگردد از توفان
نشود کنده طوبی از صر صر
نه که سد شکر سد هزاران شکر
که سر آمد زمان فتنه و شر
صبح شادی رسید خنده زنان
کار خود کرد گریه‌های سحر
کوس شادی زدند بر سر چرخ
رقص کردند انجم و مه و خور
گریه‌ها رفت و خنده ها آمد
ای خوشا گریه‌های خنده‌اثر
خوش بخند ای زمانه خواهی داشت
خنده بهر کدام روز دگر
عیش کن عیش کن که ممکن نیست
که بود روزگار ازین خوشتر
عیش و عشرت درآمد از در وبام
بنگر بر بساط خود بنگر
صحت شاه و خلعت شاهی
آن در آمد ز بام و این از در
صحتی و چه صحت کامل
خلعتی و چه خلعتی در خور
صحتی دامن از مرض چیده
خلعت عمر جاودان در بر
خلعتی پای رفعتش بر چرخ
افسر عز سرمدی بر سر
آنچنان خلعت اینچنین صحت
بر تن و جان شاه دین پرور
باد زیبنده تا به صبح نشور
باد پاینده تا دم محشر
میرمیران که تا جهان باشد
باشد او در جهان جهان داور
صحت عمر و دولتش جاوید
اخترش یار ودولتش یاور
ایکه خواهی عطای بیخواهش
بر در کبریای او بگذر
تا ببینی بلند درگاهی
شمسه‌اش طاق چرخ را زیور
زو روان آرزوی خاطرها
کاروان کاروان به هر کشور
گنج احسان در او و دربان نه
خانهٔ گنج و گنج بی اژدر
بسکه از مهر بر برات سخاش
سوده گردد نگین انگشتر
گر بدخشان تمام لعل شود
ناید از عهدهٔ دو هفته بدر
بحری از دانش است مالامال
نه کنارش پدید و نه معبر
جمله حالات گیتی‌اش در ذکر
همه تاریخ عالمش از بر
سرو را نطفهٔ عدوی ترا
نقش می‌بست دست صورتگر
چشم تا می‌نگاشت نشتر بود
به گلو چون رسید شد خنجر
طرفه مرغی‌ست خصم یاوه درا
بیضه آرد به دعوی گوهر
چه توان کرد می‌رسد او را
آمده دعوی خودش باور
اینقدر خود چرا نمی‌داند
که شما دیگرید و او دیگر
کیست او قطره‌ایست بی مقدار
بلکه از قطره پاره‌ای کمتر
قطره‌ای را چه کار با عمان
عرضی را چه بحث با جوهر
گوهر این بلند پروازی
زانکه او نیست مرغ این منظر
ماکیان تا به بام مزبله بیش
نپرد گرچه بال دارد و پر
امر و نهی ترا به کل امور
هرکه نبود مطیع و فرمانبر
کافرش خوانم و کنم ثابت
کافر است او به شرع پیغمبر
زانکه گر هست امر تو در نهی
هست عین شریعت اطهر
هر که او تابع شریعت نیست
هست درحکم شرع و دین کافر
در حواشی دولتت شاها
کرده از بس طهارت تو اثر
لب به سد احتیاط تر سازد
مشک سقای کویت از کوثر
گر سکندر که آب حیوان جست
نور رأی تو بودیش رهبر
روی شستی نه دست ز آب حیات
لب تر داشتی نه دیدهٔ تر
زنده بودی هنوز و پیش تو داشت
دست بر سینه چون کمین چاکر
اخذ می‌کرد از تو عز و شکوه
کسب می‌کرد از تو علم و هنر
روغنی در چراغ بخت نداشت
آب جست و نبودش آبشخور
زنده بودی و خدمتت کردی
بودی ار بخت یار اسکندر
چون نشینی و مسند آرایی
و ز دو سو آن دو نامدار پسر
چون سپهری ولی سپهر نهم
که نشیند میان شمس و قمر
عنبر اندر مجالس خلقت
خدمتی پیش برده بود مگر
وقت فرصت به طیب خلق تو زد
به طریقی که کس نیافت خبر
بوی غماز بود و پرده درید
لاجرم روسیاه شد عنبر
در زمان عدالت تو که هست
شوهر شیر ماده آهوی نر
مادری کرد گرگ ماده و شد
دایه بره‌های بی‌مادر
ظالمی بود نام او گردون
خلق در دست ظلم او مضطر
زو فقیران تمام در آزار
زو اسیران تمام در آذر
در قرانهاش سد خطر ور غم
در نظرهاش سد ضرر مضمر
سوختش آتش سیاست شاه
دور دادش به باد خاکستر
مجملا از وجود او نگذاشت
غیرخاکستری و چند شرر
دهر زد جار کای ستمکاران
ظلم آخر شود به این منجر
پند گیرید کاین زمان اینست
آنکه دی چرخ بود دوش اختر
حبذا این دراز دستی عدل
کش سر چرخ هست در چنبر
سرظالم چو خاک کردی پست
سر بلندیت باد ای سرور
سایه دولت تو بر سر خلق
سایهٔ پادشه ترا بر سر
ای ز تو روشنم چراغ سخن
چون چراغ دریچهٔ خاور
هر چراغی که از تو افروزند
شرق و غرب جهان کند انور
اندرین روزها که حضرت شاه
تکیه فرموده بود بر بستر
یک شبم هیچگونه خواب نبود
آمدم بر در دعای سحر
به نماز و نیاز رفتم پیش
که وضو داشتم ز خون جگر
در میان نماز خوابم برد
خواب دیدم که گنبد اخضر
شق شد و دختری برون آمد
گفتمش خیر مقدم ای دختر
کیستی با چنین شمایل و شکل
مرحبا ای نگار خوش منظر
پیکرتو کجاست گر جانی
ما ندیدیم جان بی پیکر
گفت خود را بگو مبارک باد
که شدت نام در زمانه سمر
همچو من دختری خدا دادت
دختری مادر هزار پسر
آنچنان دختری که تا سد قرن
زو بماند بلند نام پدر
قلمت کو که گردد آبستن
کآمدم تا بزایم از مادر
ساعت سعد اختیار کنم
به سر خویش در کشم چادر
بروم تا حریم خلوت شاه
در رخ آورده گوشهٔ معجر
رو نهفته ز چشم نا محرم
در روم بزم شاه را از در
چون غلامان بیفتمش در پای
چون کنیزان بگردمش بر سر
به کنیزی گرم قبول کند
بکنم ناز بر مه و اختر
ور نه آنجا به خدمتی باشم
هست آنجا چو من هزار دگر
می‌شنیدم ولی که می‌گفتند
پیش از آن کیم اینطرف به سفر
کای شفاء القلوب دل خوش دار
که ترا نیست غیر از او شوهر
زین نکاح آنقدر برانی کام
که تو خود هم نیایدت باور
کام بخشا زتو مسم زر شد
کار خود کرد کیمیای نظر
چه شناسند این سخن آنها
که ندانند بصره را ز بصر
تو شناسی که جوهری داند
هنر و عیب و قیمت جوهر
چه برم آب این سخن بر آن
کش مساویست اختر و اخگر
حجره را گور اگر تماشاییست
اندر او خواه لعل و خواه حجر
گردن خر به در نیارایم
گوهرست این سخن نه مهره خر
کاه باید نه زعفران خر را
گاو را پنبه دانه به که درر
داورا رسم و عادت شعر است
که اگر شان دهند سد کشور
همچنان کشوری دگر طلبند
این چنینند شاعران اکثر
بنده هم شاعرم ولی ز شما
صله چندان گرفته‌ام که اگر
در خور شکر آن سخن رانم
بایدم طرح کرد سد دفتر
خود نمی‌خواهم ار نه آماده‌ست
هم مرا اسب و هم مرا نوکر
زانکه شاعر که اسب و نوکر یافت
خویش را برد و کرد بر قنطر
طیب الله ختم کن وحشی
که به اطناب شد سخن منجر
تا به دست طبیب قانونیست
تن چون ساز و نبض همچو وتر
باد قانون صحت تو به ساز
رگت ایمن ز زخمهٔ نشتر
مجلس دلکشت به ساز و نوا
ماه رقاص و زهره رامشگر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لله الحمد کز حضیض خطر
شد به اوج آفتاب دین پرور
هوش مصنوعی: خدا را شکر که از پایین‌ترین خطرات به بالاترین جایگاه نورانی دین رسیدیم.
چشم خفاش کور گو می‌باش
کز فلک مهر بگذراند افسر
هوش مصنوعی: چشم خفاشی که نابینا است، بگو که از آسمان همواره ستاره‌ها را دور کرده و تاجی برای خود ساخته است.
شکرلله که حفظ یزدانی
پیش تیر قضا گرفت سپر
هوش مصنوعی: خدا را سپاس که لطف و رحمت الهی مانند سپری از ما در برابر تقدیر و سرنوشت محافظت کرد.
جست بیرون ز پشت دشمن شاه
ناوک پر کشی که داشت قدر
هوش مصنوعی: شجاعتی نشان بده و از پشت دشمن بیرون بیا، مانند تیر پرتابی که با قدرت حرکت می‌کند.
ابر خیرات شاه بست تتق
گشت باران او زر و گوهر
هوش مصنوعی: ابر به عنوان هدیه‌ای از جانب شاه، بارانی را نازل کرد که آن باران، طلا و جواهر را به زمین می‌ریزد.
دور شو گو بلا ز سر تا پا
دهر گو باش فتنه پا تا سر
هوش مصنوعی: از زندگی و مشکلات دوری کن و سعی کن تا همه جا را با آرامش و بی‌تنش پر کنی.
نحل عمر و بنای دانش را
زان چه آسیب یا از آن چه ضرر
هوش مصنوعی: زنبور عمر و ساختن دانش، تحت تاثیر چه آسیبی قرار می‌گیرد یا به خاطر چه چیزی آسیب می‌بیند؟
چرخ ویران نگردد از توفان
نشود کنده طوبی از صر صر
هوش مصنوعی: چرخش دنیا تحت تأثیر طوفان‌ها دچار خرابی نمی‌شود و درخت طوبی از وزش باد برنمی‌خیزد.
نه که سد شکر سد هزاران شکر
که سر آمد زمان فتنه و شر
هوش مصنوعی: هرگز نباید فکر کرد که شکر تنها یک مانع است؛ بلکه این مانع، خود هزاران شکر را در دل دارد و زمان شر و فتنه به پایان رسیده است.
صبح شادی رسید خنده زنان
کار خود کرد گریه‌های سحر
هوش مصنوعی: صبح خوشحالی فرا رسیده و با خنده، کارهای خود را آغاز کرده و گریه‌های صبح را کنار گذاشته است.
کوس شادی زدند بر سر چرخ
رقص کردند انجم و مه و خور
هوش مصنوعی: همه‌ی ستاره‌ها، ماه و خورشید با شادی گرد هم آمدند و در مدار آسمان به رقص پرداختند.
گریه‌ها رفت و خنده ها آمد
ای خوشا گریه‌های خنده‌اثر
هوش مصنوعی: گریه‌ها کنار رفته و به جای آن خنده‌ها آمده‌اند، چه خوب است که این گریه‌ها باعث به وجود آمدن خنده‌ها شده‌اند.
خوش بخند ای زمانه خواهی داشت
خنده بهر کدام روز دگر
هوش مصنوعی: ای روزگار، با خوشحالی بخند؛ زیرا برای هر روز دیگری، خنده‌ای دیگر در انتظار توست.
عیش کن عیش کن که ممکن نیست
که بود روزگار ازین خوشتر
هوش مصنوعی: از زندگی لذت ببر، زیرا بعید است که روزگاری بهتر از این پیش آید.
عیش و عشرت درآمد از در وبام
بنگر بر بساط خود بنگر
هوش مصنوعی: زندگی خوش و لذت‌ها از هر طرف به سراغت آمده‌اند، بنابراین نگاهی به امکانات و وضع کنونی خود بینداز.
صحت شاه و خلعت شاهی
آن در آمد ز بام و این از در
هوش مصنوعی: به درستی، مقام پادشاهی و اعتبار آن به اقبال و شرایط زمانی و مکانی بستگی دارد؛ یکی از راه‌ های رسیدن به قدرت، از طریق دست‌ آوردهای مثبت و مناسبات اجتماعی است، در حالی که گاهی ممکن است موقعیت و احترام در به‌دست‌آوردن قدرت به دقت و تلاش در درون یک فضا وابسته باشد.
صحتی و چه صحت کامل
خلعتی و چه خلعتی در خور
هوش مصنوعی: سلامتی و چه سلامتی کامل، لباس و چه لباسی که شایسته باشد.
صحتی دامن از مرض چیده
خلعت عمر جاودان در بر
هوش مصنوعی: زندگیِ سالم و دور از بیماری، به معنای داشتن عمری جاودانه و با ارزش است.
خلعتی پای رفعتش بر چرخ
افسر عز سرمدی بر سر
هوش مصنوعی: لباسی که نشان‌دهنده‌ی عظمت و جایگاه بلند اوست، مانند تاجی بر سر افراشته‌ی آسمان قرار دارد.
آنچنان خلعت اینچنین صحت
بر تن و جان شاه دین پرور
هوش مصنوعی: این‌چنین جامه‌ای زیبا و با ارزش بر تن و روح پادشاهی که دین را پرورش می‌دهد، به تن کرده است.
باد زیبنده تا به صبح نشور
باد پاینده تا دم محشر
هوش مصنوعی: باد زیبا تا صبح بوزد و زندگی ادامه داشته باشد تا روز قیامت.
میرمیران که تا جهان باشد
باشد او در جهان جهان داور
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام میرمیری برسد تا زمانی که دنیا وجود دارد، او نیز در این دنیا باقی خواهد ماند و به عنوان حاکم شناخته می‌شود.
صحت عمر و دولتش جاوید
اخترش یار ودولتش یاور
هوش مصنوعی: عمر و موفقیت او پایدار و همیشگی است و ستاره اش همیشه با اوست، همچنین یار و همراهش در این راه حمایتش می‌کند.
ایکه خواهی عطای بیخواهش
بر در کبریای او بگذر
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی نعمت‌های بی‌پایان و بی‌چشم‌داشت او را دریافت کنی، باید از درگاه بزرگیش عبور کنی.
تا ببینی بلند درگاهی
شمسه‌اش طاق چرخ را زیور
هوش مصنوعی: برای اینکه جمال و زیبایی او را ببینی، باید که در آسمان، درگاه بلندی را مشاهده کنی که طاق چرخ را زینت بخشیده است.
زو روان آرزوی خاطرها
کاروان کاروان به هر کشور
هوش مصنوعی: از دل‌های آرزومند، خواسته‌ها همچون کاروانی به هر سو حرکت کرده‌اند.
گنج احسان در او و دربان نه
خانهٔ گنج و گنج بی اژدر
هوش مصنوعی: در وجود او خیر و نیکی زیادی وجود دارد و او نگهبان این نیکی‌هاست، نه اینکه فقط یک مکان برای نگهداری ثروت باشد. این ثروت بدون محافظ و خطرناک نیست.
بسکه از مهر بر برات سخاش
سوده گردد نگین انگشتر
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت فراوانی که به او دارم، نگین انگشترم به خاطر نام او چنان درخشان و زنده خواهد بود که گویی بر روی براتش حک شده است.
گر بدخشان تمام لعل شود
ناید از عهدهٔ دو هفته بدر
هوش مصنوعی: اگر تمام لعل‌های دنیا را هم در بدخشان جمع کنند، باز هم به اندازه دو هفته از عهدهٔ بدی‌ها و مشکلات انسان برنمی‌آید.
بحری از دانش است مالامال
نه کنارش پدید و نه معبر
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم وسیع بودن و عمق دانشی اشاره دارد که مانند دریایی بزرگ و پر از معلومات است. به طوری که نه انتهایی برای آن وجود دارد و نه راهی برای دسترسی آسان به آن. دانش آنقدر عظیم است که نمی‌توان به سادگی به تمام جوانب آن پی برد یا به راحتی از آن استفاده کرد.
جمله حالات گیتی‌اش در ذکر
همه تاریخ عالمش از بر
هوش مصنوعی: تمام اوضاع و احوال جهانش را با ذکر همه‌ی تاریخ عالم به یاد دارد.
سرو را نطفهٔ عدوی ترا
نقش می‌بست دست صورتگر
هوش مصنوعی: سرو به عنوان نمادی زیبا و معنادار از وجود تو شکل می‌گرفت و خالق ماهر به این زیبایی دست می‌زد.
چشم تا می‌نگاشت نشتر بود
به گلو چون رسید شد خنجر
هوش مصنوعی: چشمی که به آن نگاه می‌کند، مانند تیغی است که به گلو می‌زند، اما وقتی به آن برسد، تبدیل به خنجری می‌شود.
طرفه مرغی‌ست خصم یاوه درا
بیضه آرد به دعوی گوهر
هوش مصنوعی: در اینجا به فرد یا چیزی اشاره شده است که در ظاهر خود را بسیار ارزشمند و خاص نشان می‌دهد، اما در واقع هیچ چیز ارزشمندی ندارد و فقط ادعای بزرگی می‌کند. به نوعی، می‌توان گفت که این فرد یا چیز، دروغ‌های زیبا و جذاب را برای فریب دیگران ارائه می‌دهد.
چه توان کرد می‌رسد او را
آمده دعوی خودش باور
هوش مصنوعی: آدمی که به حقیقت خود آگاه است، نمی‌تواند به راحتی به ادعاهای دیگران توجه کند. او باید بر اساس درک و باورهای خودش عمل کند.
اینقدر خود چرا نمی‌داند
که شما دیگرید و او دیگر
هوش مصنوعی: چرا نمی‌فهمد که شما متفاوت هستید و او هم شخص دیگری است؟
کیست او قطره‌ایست بی مقدار
بلکه از قطره پاره‌ای کمتر
هوش مصنوعی: این فرد مثل یک قطره بی‌ارزش است، به طوری که حتی از یک قطره هم کمتر به حساب می‌آید.
قطره‌ای را چه کار با عمان
عرضی را چه بحث با جوهر
هوش مصنوعی: یک قطره آب چه ارتباطی با سرزمین وسیع عمان دارد؟ و همچنین، بحث درباره‌ی ویژگی‌های عمیق و اساسی نیز برای آن بی‌معناست.
گوهر این بلند پروازی
زانکه او نیست مرغ این منظر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ارزش و زیورِ بلند پروازی و آرزوهای بزرگ به این دلیل است که این فرد نمی‌تواند در این محیط زندگی کند. به عبارت دیگر، این فرد به خاطر ویژگی‌های خاص خود، نمی‌تواند در این فضا بماند و محدود شود، و این خود نشانه‌ای از بزرگی و اصالت اوست.
ماکیان تا به بام مزبله بیش
نپرد گرچه بال دارد و پر
هوش مصنوعی: پرنده‌ها تا زمانی که بر بام زباله نپرند، هرچقدر هم که بال و پر داشته باشند، به جایی نمی‌رسند.
امر و نهی ترا به کل امور
هرکه نبود مطیع و فرمانبر
هوش مصنوعی: هر کسی که در تمام کارها به دستورات و نهی‌های تو گوش ندهد، مطیع و فرمان‌بردار نیست.
کافرش خوانم و کنم ثابت
کافر است او به شرع پیغمبر
هوش مصنوعی: من او را کافر می‌نامم و دلیل می‌آورم که طبق احکام پیامبر، او واقعاً کافر است.
زانکه گر هست امر تو در نهی
هست عین شریعت اطهر
هوش مصنوعی: چون دستوری از تو در منع وجود دارد، این خود حقیقت پاک‌ترین شریعت است.
هر که او تابع شریعت نیست
هست درحکم شرع و دین کافر
هوش مصنوعی: هر کسی که از قوانین و دستورات مذهبی پیروی نکند، طبق قوانین دین و شریعت به عنوان بی‌دین و کافر شناخته می‌شود.
در حواشی دولتت شاها
کرده از بس طهارت تو اثر
هوش مصنوعی: به خاطر پاکی و طهارت تو، دور و بر حکومتت تحت تاثیرات مثبت تجلی کرده است.
لب به سد احتیاط تر سازد
مشک سقای کویت از کوثر
هوش مصنوعی: در این بیت گفته می‌شود که لب‌ها (یعنی انسان) به دقت و احتیاط بیشتری می‌پردازند، همان‌طور که مشک (ظرفی برای آب) سقا (آب‌فروش) کوی تو از چشمه کوثر (چشمه‌ای که در بهشت است) پر می‌شود. به عبارت دیگر، انسان‌ها باید در صحبت و عمل خود احتیاط کنند، همان‌طور که آب از منبعی با ارزش و مقدس برداشت می‌شود.
گر سکندر که آب حیوان جست
نور رأی تو بودیش رهبر
هوش مصنوعی: اگر اسکندر هم به دنبال آب حیات بود، به دلیل نور عقل و اندیشه تو بود که او را هدایت می‌کرد.
روی شستی نه دست ز آب حیات
لب تر داشتی نه دیدهٔ تر
هوش مصنوعی: روی سنگی نشسته‌ای که همچون شستی از آب حیات خالی است؛ نه لب به آب زدی و نه چشمی به اشک آوردی.
زنده بودی هنوز و پیش تو داشت
دست بر سینه چون کمین چاکر
هوش مصنوعی: تو هنوز زنده بودی و در حضورت، کسی با دست بر سینه به حالت احترام ایستاده بود، مانند یک خدمتکار آماده خدمت.
اخذ می‌کرد از تو عز و شکوه
کسب می‌کرد از تو علم و هنر
هوش مصنوعی: او از تو عظمت و بزرگی می‌گرفت و از علم و هنر تو بهره‌مند می‌شد.
روغنی در چراغ بخت نداشت
آب جست و نبودش آبشخور
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نبودن فرصتی برای رشد یا شکوفایی اشاره می‌کند. به این معنا که کسی که در زندگی خود شانس یا امکانات کافی ندارد، نمی‌تواند به موفقیت برسد و آبشخوری برای تأمین نیازهایش ندارد. در واقع، این عبارتی است از حس ناامیدی و کمبودهایی که مانع پیشرفت می‌شود.
زنده بودی و خدمتت کردی
بودی ار بخت یار اسکندر
هوش مصنوعی: اگر در زمانه‌ای زنده بودی و شانس به یاری‌ات می‌آمد، همچون اسکندر خدمت می‌کردی.
چون نشینی و مسند آرایی
و ز دو سو آن دو نامدار پسر
هوش مصنوعی: وقتی که نشستی و به مقام و قدرت رسیدی، و از دو طرف آن دو پسر معروف را ببینی.
چون سپهری ولی سپهر نهم
که نشیند میان شمس و قمر
هوش مصنوعی: وقتی که آسمانی به اندازه آسمان نهم باشد، در میان خورشید و ماه قرار می‌گیرد.
عنبر اندر مجالس خلقت
خدمتی پیش برده بود مگر
هوش مصنوعی: در مجالس خلقت، عنبر (ماده خوشبو) پیش از این خدمتی انجام داده است، مگر اینکه...
وقت فرصت به طیب خلق تو زد
به طریقی که کس نیافت خبر
هوش مصنوعی: زمانی که شرایط مناسب بود، بلافاصله بر روی خوبی‌های تو تأثیر گذاشت و به شکلی بر تو تابید که هیچ‌کس از آن باخبر نشد.
بوی غماز بود و پرده درید
لاجرم روسیاه شد عنبر
هوش مصنوعی: بوی غم و اندوهی به مشام رسید و پرده‌ها کنار رفت. بنابراین، زشتی و سیاهی آشکار شد، مانند عطر مشک که دیگر پنهان نماند.
در زمان عدالت تو که هست
شوهر شیر ماده آهوی نر
هوش مصنوعی: در زمان حکومت برقراری عدالت، مردانی با ویژگی‌های نیک و قوی به همسرانشان مشابه می‌شوند.
مادری کرد گرگ ماده و شد
دایه بره‌های بی‌مادر
هوش مصنوعی: مادری که گرگ ماده بود، تبدیل به پرستاری برای بره‌های یتیم شد.
ظالمی بود نام او گردون
خلق در دست ظلم او مضطر
هوش مصنوعی: ظالمی به نام گردون وجود داشت که مردم به خاطر ستم او در فشار و اضطراب بودند.
زو فقیران تمام در آزار
زو اسیران تمام در آذر
هوش مصنوعی: از فقیران هیچ آسایش نیست و همه در عذاب هستند، و از اسیران هم هیچ خبری نیست جز در آتش.
در قرانهاش سد خطر ور غم
در نظرهاش سد ضرر مضمر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در قرآن، موانع و مشکلات زندگی مانند خطرات و غم‌ها در نظر گرفته شده و برای مقابله با این مشکلات، راهکارهایی وجود دارد که می‌تواند از آسیب‌ها و ضررهای پنهان جلوگیری کند.
سوختش آتش سیاست شاه
دور دادش به باد خاکستر
هوش مصنوعی: آتش سیاست شاه او را سوزاند و سرنوشتش را به باد داد.
مجملا از وجود او نگذاشت
غیرخاکستری و چند شرر
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، از وجود او تنها خاکستر و چند جرقه باقی مانده است.
دهر زد جار کای ستمکاران
ظلم آخر شود به این منجر
هوش مصنوعی: زمانه اعلام کرده که ای ستمگران، روزی ظلم و ستم شما به پایان خواهد رسید.
پند گیرید کاین زمان اینست
آنکه دی چرخ بود دوش اختر
هوش مصنوعی: به یاد داشته باشید که در حال حاضر شرایط و اوضاع به گونه‌ای است که در گذشته نیز مشابه آن را تجربه کرده‌ایم.
حبذا این دراز دستی عدل
کش سر چرخ هست در چنبر
هوش مصنوعی: چه نیکوست که این دست دراز عدالت، گرداگرد آسمان را در بر گرفته است.
سرظالم چو خاک کردی پست
سر بلندیت باد ای سرور
هوش مصنوعی: زمانی که ستمگر را به خاک ذلت می‌کشانی، تو ای سرور، همواره بر بلندی و عظمت خود باقی خواهی ماند.
سایه دولت تو بر سر خلق
سایهٔ پادشه ترا بر سر
هوش مصنوعی: سایهٔ حکومت و قدرت تو بر افرادی که تحت تأثیر تو هستند، مانند سایه‌ای است که پادشاهی بر سر دیگران دارد.
ای ز تو روشنم چراغ سخن
چون چراغ دریچهٔ خاور
هوش مصنوعی: ای روشنایی من، کلامم همچون چراغی است که نورش از دریچه‌ای به سمت شرق می‌تابد.
هر چراغی که از تو افروزند
شرق و غرب جهان کند انور
هوش مصنوعی: هر روشنایی که از تو سرچشمه می‌گیرد، جهان را در شرق و غرب خود روشنی می‌بخشد.
اندرین روزها که حضرت شاه
تکیه فرموده بود بر بستر
هوش مصنوعی: در این روزها که پادشاه بر بستر نشسته بود.
یک شبم هیچگونه خواب نبود
آمدم بر در دعای سحر
هوش مصنوعی: یک شب هیچ خواب به چشمانم نیامد و به درگاه خدا در وقت سحر دعا کردم.
به نماز و نیاز رفتم پیش
که وضو داشتم ز خون جگر
هوش مصنوعی: به عبادت و تقرب به خداوند رفتم، در حالی که وضو گرفته بودم و قلبم از غم و درد پر بود.
در میان نماز خوابم برد
خواب دیدم که گنبد اخضر
هوش مصنوعی: در حین نماز خوابم برد و خواب دیدم که گنبد سبز را مشاهده می‌کنم.
شق شد و دختری برون آمد
گفتمش خیر مقدم ای دختر
هوش مصنوعی: دختر یرسید و من به او خوشامد گفتم.
کیستی با چنین شمایل و شکل
مرحبا ای نگار خوش منظر
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای زیبای خوش‌زاویه که با چنین چهره و ظاهری خود را معرفی کرده‌ای.
پیکرتو کجاست گر جانی
ما ندیدیم جان بی پیکر
هوش مصنوعی: تو کجایی اگر که ما جان تو را نیافتیم؟ جان که بدون پیکر وجود ندارد.
گفت خود را بگو مبارک باد
که شدت نام در زمانه سمر
هوش مصنوعی: بگو که خودت را تبریک بگو، چرا که در زمانه‌ای پر از دشواری و سختی، نام و یاد تو برجسته و فراموش‌نشدنی است.
همچو من دختری خدا دادت
دختری مادر هزار پسر
هوش مصنوعی: تو هم دختری همچون من داری که خداوند به تو داده است، دختری که به مادر هزار پسر برتری دارد.
آنچنان دختری که تا سد قرن
زو بماند بلند نام پدر
هوش مصنوعی: دختری که به قدری بزرگ و باارزش است که نام پدرش برای مدت طولانی و حتی تا صدها سال به یادها می‌ماند.
قلمت کو که گردد آبستن
کآمدم تا بزایم از مادر
هوش مصنوعی: کجاست قلم تو که با آن اثری بیافری؟ من اینجا هستم تا از دل آن به دنیا بیایم.
ساعت سعد اختیار کنم
به سر خویش در کشم چادر
هوش مصنوعی: در زمان خوش و خوش‌یمن به سر خود چادر به سر می‌گذارم.
بروم تا حریم خلوت شاه
در رخ آورده گوشهٔ معجر
هوش مصنوعی: به سمت مکان خصوصی و دور از چشم شاه می‌روم؛ جایی که پوشش صورتم را کنار زده‌ام.
رو نهفته ز چشم نا محرم
در روم بزم شاه را از در
هوش مصنوعی: چشم‌های نا آشنا نمی‌توانند آنچه را که در دل دارم ببینند، بنابراین به آرامی به محفل شاه خواهم رفت.
چون غلامان بیفتمش در پای
چون کنیزان بگردمش بر سر
هوش مصنوعی: وقتی که به او رسیدم، همچون بردگان در برابرش خواهیم افتاد و مانند کنیزان دورش خواهیم گشت.
به کنیزی گرم قبول کند
بکنم ناز بر مه و اختر
هوش مصنوعی: اگر دختر زیبا و دلربایی مرا به عنوان کنیز در نظر بگیرد، من به او ناز کرده و بر زیبایی‌اش فخر می‌کنم.
ور نه آنجا به خدمتی باشم
هست آنجا چو من هزار دگر
هوش مصنوعی: اگر نباشم در آنجا، هزاران نفر دیگر هستند که به خدمت می‌پردازند.
می‌شنیدم ولی که می‌گفتند
پیش از آن کیم اینطرف به سفر
هوش مصنوعی: من می‌شنیدم که می‌گفتند پیش از این، کیم به این سمت سفر کرده است.
کای شفاء القلوب دل خوش دار
که ترا نیست غیر از او شوهر
هوش مصنوعی: ای دل شاد باش و امیدوار، زیرا هیچ‌کس جز او برای تو همسر نیست و اوست که درمانگر دل‌هاست.
زین نکاح آنقدر برانی کام
که تو خود هم نیایدت باور
هوش مصنوعی: از این ازدواج آن‌قدر کام و لذت ببر که خودت هم به سختی بتوانی آن را باور کنی.
کام بخشا زتو مسم زر شد
کار خود کرد کیمیای نظر
هوش مصنوعی: خواسته‌ها و آرزوهای من به واسطه تو برآورده شد و کارم به قدری خوب شد که مانند طلا ارزشمند گردید. قدرت بینش و نگاه تو مانند جادوی کیمیاگر، اوضاع مرا تغییر داد و بهبود بخشید.
چه شناسند این سخن آنها
که ندانند بصره را ز بصر
هوش مصنوعی: کسانی که بصره را نمی‌شناسند، نمی‌توانند این سخن را درک کنند.
تو شناسی که جوهری داند
هنر و عیب و قیمت جوهر
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که شخصی با درک و هوش می‌تواند هنر، نقص و ارزش یک چیز با ارزش را بشناسد.
چه برم آب این سخن بر آن
کش مساویست اختر و اخگر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی صحبت از برابری و تساوی دو چیز می‌شود، نباید اهمیت یا ارزش آنها را نادیده گرفت. در حقیقت، هر دو عنصر به یک اندازه برای موضوع مورد بحث مهم هستند و به نوعی ارتباطی میان آنها وجود دارد.
حجره را گور اگر تماشاییست
اندر او خواه لعل و خواه حجر
هوش مصنوعی: اگر حجره (اتاق) را مثل گوری می‌بینی که برای تماشا جذاب است، درون آن چه لعل (سنگ قیمتی) باشد و چه سنگ عادی، فرقی نمی‌کند.
گردن خر به در نیارایم
گوهرست این سخن نه مهره خر
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نباید به ظاهر یا ارزش‌های بی‌ارزش توجه کنیم. در واقع، به جای این که گردن خر را به زیور بیاراییم، باید به عمق و ارزش واقعی کلمات بپردازیم. اینجا اشاره به اهمیت معانی و مفاهیم حقیقی دارد و به بی‌اهمیتی زرق و برق ظاهری اشاره می‌کند.
کاه باید نه زعفران خر را
گاو را پنبه دانه به که درر
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده که باید به نیازها و خواسته‌های هر موجود توجه کنیم. برای خر کاه مناسب‌تر از زعفران است و همچنین برای گاو، دانه پنبه بهتر از درّ است. به عبارت دیگر، هر موجودی باید آنچه را که برایش مفید و لازم است دریافت کند.
داورا رسم و عادت شعر است
که اگر شان دهند سد کشور
هوش مصنوعی: قوانین و آداب شعر ایجاب می‌کند که اگر به کسی مقام و منزلت داده شود، او به حدی از عظمت می‌رسد که بر کشور حاکم می‌شود.
همچنان کشوری دگر طلبند
این چنینند شاعران اکثر
هوش مصنوعی: شاعرانی که چنین هستند، غالباً همیشه دنبال جایی بهتر و کشوری جدید می‌گردند.
بنده هم شاعرم ولی ز شما
صله چندان گرفته‌ام که اگر
هوش مصنوعی: من هم شاعرم، اما از شما به اندازه‌ای بهره‌مند شده‌ام که اگر بخواهم حساب کنم، چیزی نخواهد ماند.
در خور شکر آن سخن رانم
بایدم طرح کرد سد دفتر
هوش مصنوعی: من باید آن صحبت را به جا بیاورم و آن را به خوبی بیان کنم، زیرا شایسته‌ی توجه و قدردانی است.
خود نمی‌خواهم ار نه آماده‌ست
هم مرا اسب و هم مرا نوکر
هوش مصنوعی: من خودم چیزی نمی‌خواهم، اگرچه هم سوارکارم و هم خدمتکارم آماده‌اند.
زانکه شاعر که اسب و نوکر یافت
خویش را برد و کرد بر قنطر
هوش مصنوعی: شاعر که به ثروت و قدرت دست یافته است، حالا خود را بر فراز پل موفقیت می‌بیند و از شرایط جدیدش بهره‌مند می‌شود.
طیب الله ختم کن وحشی
که به اطناب شد سخن منجر
هوش مصنوعی: خداوند بهترین‌ها را نصیب تو کند، ای وحشی، سخن من به طول و تفسیر انجامید.
تا به دست طبیب قانونیست
تن چون ساز و نبض همچو وتر
هوش مصنوعی: تن انسان مانند سازی است که برای تنظیم و توازن نیاز به درمان و مراقبت دارد، و نبض آن مانند رشته‌ای است که باید به درستی کشیده و تنظیم شود.
باد قانون صحت تو به ساز
رگت ایمن ز زخمهٔ نشتر
هوش مصنوعی: باد، به معنای جریان هوا، به تو اطمینان می‌دهد تا در برابر آسیب‌ها و زخم‌های ناشی از نشتر، که به معنای تیغ جراحی است، در امان بمانی. این جمله نشان‌دهندهٔ مصونیت و حفاظت است که طبیعت یا نیروهای اطراف به تو می‌دهند.
مجلس دلکشت به ساز و نوا
ماه رقاص و زهره رامشگر
هوش مصنوعی: محفل دل‌چسبی به آهنگ و آواست، جایی که ماه همچون رقاص و زهره به‌عنوان نوازنده، فضایی شگفت‌انگیز خلق می‌کند.