گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران

دل و طبعی که من دارم اگر دریا و کان باشد
یکی جوهر نثار آید یکی گوهر فشان باشد
ز بس گوهر کزان دریا نثار آسمان گردد
سراسر آسمان مانند راه کهکشان باشد
ز بس جوهر که آن کان در زمین بر روی هم ریزد
همه روی زمین در زیر گنج شایگان باشد
از آن دریا و کان کآمد محیط مرکز دوران
زمین و آسمان در جوهر و گوهر نهان باشد
کمین گوهر از آن دریا و ز آن کان کمترین جوهر
زمین را زیب تخت و زیور تاج زمان باشد
کشد در باختر بر رشته گوهر تیره شب اعما
اگر زان جوهر رخشان یکی در خاوران باشد
نیاید جوهری را در نظر گنجینهٔ قارون
یکی زان گوهر پر قیمتش گر در دکان باشد
مگر زان جوهر و گوهر مرصع افسری سازم
که آن افسر سزاوار سرافراز جهان باشد
امیر باذل و عادل که رشک بذل و عدل او
جحیم افروز روح حاتم و نوشیروان باشد
غیاث الدین محمد سر فراز دولت سرمد
که خاک پای قدرش تاج فرق فرقدان باشد
ره اقبال او جوید اگر اجلال پا یابد
ثنای دست او گوید کرم را گر زبان باشد
کند چون میزبان همتش ترتیب مهمانی
فلک مهمانسرا گردد کواکب میهمان باشد
عجب نبود که در ایام عدلش گوسفندان را
به جانب‌داری گرگان خصومت با شبان باشد
به اقلیمی که آید شحنه در وی حزم بیدارش
قضای خواب رفته عهد شغل پاسبان باشد
ز استیلای امر نافذش چون آب فواره
نباشد دور کآب چاه بر گردون روان باشد
فلک پر کاروانست از دعای خیر او هر شب
به راه کهکشان تا روز گرد کاروان باشد
به بازار سیاست قهر او چون محتسب گردد
بلا ارزان شود نرخ سر و جان رایگان باشد
سر از گردن گریزد گردن از پیکر کران خواهد
میان گردنان چون حرف تیغت در میان باشد
سراپا نافه گردد گر چرد در ساحتش آهو
شمیم خلق او گر عطرسای بوستان باشد
نمی‌خواهد که صبح بخت او لب بندد از خنده
فلک را طلبهٔ خورشید از او پر زعفران باشد
جهان گر در خور بحر نوالش کشتیی سازد
زمینش لنگر آید آسمانش بادبان باشد
زمان گر خانهٔ طرح افکند شایستهٔ قدرش
سپهرش طاق گردد آسمانش کهکشان باشد
زهی قدر ترا بنیاد دولت آنچنان عالی
که در رفعت نشیب او فراز آسمان باشد
به چاهی شد فرو خصمت که نتوان بر کشید او را
زمان آغاز تا انجام اگر یک ریسمان باشد
توان کرد از کتان آیینهٔ آن مه که جاویدان
نفرساید اگر حفظ تو نساج کتان باشد
تعالی‌اله چه ترکیب است آن رخش جهان پیما
که گه برق جهان گردد گهی باد وزان باشد
چو زین بر پشت او بندند برقی زیر ران آید
نشیند گر کسش بر پشت بادش زیر ران باشد
محیط نور و ظلمت پر ز موج روز و شب سازد
گرش رخش زمان یک دم عنان اندر عنان باشد
بدان ساحل بود دستش هنوزش تا بدین ساحل
اگر پهنای بحری قیروان تا قیروان باشد
گرش پیری دواند در ره ایام طی گشته
به خیزی کهل گردد و ز دگر خیزیش جوان باشد
شود پشت و شکم یک سطح با هم گاو ماهی را
چو لنگر افکند یعنی رکاب او گران باشد
چنان زان بگذرد کش کج نگرد موی بر پیکر
به سقف سوزنش ره گرچه تار پرنیان باشد
بدو آسان توان رفتن به سقف آسمان زیرا
که دست و پای او بام فلک را نردبان باشد
به یک اندازه از چوگان، از ابدان نیمش اندازد
خم پایش اگر گوی فلک را صولجان باشد
دمد تیرو جهد زین نه سپر بی‌دست ناوک زن
بر آن خاکی که پای آن سبک پی را نشان باشد
به میدان سعادت بی قرین رخشی چنین باید
که پای دولتت را با رکاب او قران باشد
زبان خامه چون شد خشک از عجز ثنا وحشی
همان بهتر که در عرض دعا رطب اللسان باشد
الا تا هست در دست فنا سر رشتهٔ تاری
کز آن سررشته پیوند بقای انس و جان باشد
تن و جان ترا تار تعلق نگسلد از هم
میان هر دو پیوند دعای جاودان باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل و طبعی که من دارم اگر دریا و کان باشد
یکی جوهر نثار آید یکی گوهر فشان باشد
هوش مصنوعی: دل و روحی که من دارم، حتی اگر دریا باشد یا ماده‌ای باارزش، باز هم یکی از این‌ها به عنوان زیبایی و ارزش حقیقی نمایان نمی‌شود.
ز بس گوهر کزان دریا نثار آسمان گردد
سراسر آسمان مانند راه کهکشان باشد
هوش مصنوعی: به خاطر وجود جواهراتی که از آن دریا به آسمان می‌ریزد، آسمان به طور کامل مانند مسیر کهکشان می‌شود.
ز بس جوهر که آن کان در زمین بر روی هم ریزد
همه روی زمین در زیر گنج شایگان باشد
هوش مصنوعی: به خاطر انبوهی از مواد باارزش که در آن معدن در زمین وجود دارد، تمام سطح زمین بر فراز این گنج پنهان از جنس شایستگی و ارزشمندی پوشیده شده است.
از آن دریا و کان کآمد محیط مرکز دوران
زمین و آسمان در جوهر و گوهر نهان باشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از دریا و معادن زمین، محیطی شکل می‌گیرد که مرکز دوران زمین و آسمان است و این محیط ویژگی‌ها و ماهیت پنهانی دارد. به عبارتی دیگر، این اشیاء و عناصر درون خود رازی عمیق دارند که به ایجاد دنیا و هستی کمک می‌کنند.
کمین گوهر از آن دریا و ز آن کان کمترین جوهر
زمین را زیب تخت و زیور تاج زمان باشد
هوش مصنوعی: زیباترین و باارزش‌ترین گوهرها از دریا و معادن به دست می‌آیند و حتی کوچکترین جواهرات زمین می‌توانند زینت‌بخش تخت‌های سلطنتی و تاج‌های زمان باشند.
کشد در باختر بر رشته گوهر تیره شب اعما
اگر زان جوهر رخشان یکی در خاوران باشد
هوش مصنوعی: اگر در دل شب تاریک، ستاره‌ای درخشان در سمت شرق درخشد، می‌تواند تیره‌گی‌های غرب را از بین ببرد.
نیاید جوهری را در نظر گنجینهٔ قارون
یکی زان گوهر پر قیمتش گر در دکان باشد
هوش مصنوعی: هیچ جواهری را نمی‌توان در نظر داشت که ارزشش برابر با گنجینهٔ قارون باشد، حتی اگر یکی از آن جواهرات گرانبها در دکان باشد.
مگر زان جوهر و گوهر مرصع افسری سازم
که آن افسر سزاوار سرافراز جهان باشد
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم از آن جوهر و گوهرهای زیبا، تاجی بسازم که شایسته‌ی بلندترین مقام در جهان باشد؟
امیر باذل و عادل که رشک بذل و عدل او
جحیم افروز روح حاتم و نوشیروان باشد
هوش مصنوعی: امیر بخشنده و دادگری وجود دارد که بخشندگی و عدالت او باعث حسادت و envy دیگران می‌شود، به طوری که روح حاتم طائی و نوشیروان هم به او غبطه می‌خورد.
غیاث الدین محمد سر فراز دولت سرمد
که خاک پای قدرش تاج فرق فرقدان باشد
هوش مصنوعی: محمد غیاث الدین، که به مقام و منزلتی والا دست یافته است، چنان ارجمند و بزرگوار است که حتی خاک پای او نیز می‌تواند به اندازه‌ی تاجی بر روی سر ستاره‌ی شهر (فرقدان) ارزشمند باشد.
ره اقبال او جوید اگر اجلال پا یابد
ثنای دست او گوید کرم را گر زبان باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی به سوی موفقیت و شادی حرکت کند و قدم‌هایش مورد احترام و ارادت قرار گیرد، در آن صورت، اگر که دستانش بخواهند سخن بگویند، از خوبی‌های او سخن خواهند گفت.
کند چون میزبان همتش ترتیب مهمانی
فلک مهمانسرا گردد کواکب میهمان باشد
هوش مصنوعی: وقتی که میزبان با اراده‌اش، مهمانی را برگزار کند، آسمان مانند یک مهمانسرا می‌شود و ستاره‌ها میهمانان آن خواهند بود.
عجب نبود که در ایام عدلش گوسفندان را
به جانب‌داری گرگان خصومت با شبان باشد
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که در زمان حکومت عادلانه‌اش، وقتی گوسفندان در برابر گرگ‌ها از چوپان دفاع می‌کنند، نزاع و تنش به وجود بیاید.
به اقلیمی که آید شحنه در وی حزم بیدارش
قضای خواب رفته عهد شغل پاسبان باشد
هوش مصنوعی: در جایی که مردی با تدبیر و شایستگی به عنوان نگهبان قرار دارد، سرنوشت و تقدیر او به مانند خواب خاموشی است که باید بیدار شود تا به وظایف خود در پاسداری و نگهبانی بپردازد.
ز استیلای امر نافذش چون آب فواره
نباشد دور کآب چاه بر گردون روان باشد
هوش مصنوعی: این بیان به این مفهوم اشاره دارد که وقتی قدرت و اراده کسی به شدت و به طور مؤثر بر چیزی حاکم باشد، همانند آبی که از فواره به بالا می‌جهد و در اطرافش جایی برای دیگران نمی‌گذارد. در مقابل، آب چاه در سکون و محدودیت خود همچنان به دور خود می‌چرخد و نمی‌تواند به آزادی و تحرک دست یابد. به عبارت دیگر، تأثیر و قدرت می‌تواند فضا را به گونه‌ای تغییر دهد که دیگران نتوانند به راحتی در آن جا کنند.
فلک پر کاروانست از دعای خیر او هر شب
به راه کهکشان تا روز گرد کاروان باشد
هوش مصنوعی: آسمان همیشه مشغول است و شب‌ها به خاطر دعاهای خوب او، راه کهکشان پر از کاروان می‌شود تا روز که کاروان در حرکت است.
به بازار سیاست قهر او چون محتسب گردد
بلا ارزان شود نرخ سر و جان رایگان باشد
هوش مصنوعی: وقتی که او به عرصه سیاست وارد می‌شود و قهر و غضبش را به نمایش می‌گذارد، مشکلات و مصیبت‌ها به حدی می‌رسد که دیگر هیچ ارزش و قیمتی ندارند و زندگی و جان انسان‌ها بی‌هزینه خواهند شد.
سر از گردن گریزد گردن از پیکر کران خواهد
میان گردنان چون حرف تیغت در میان باشد
هوش مصنوعی: سر از گردن جدا می‌شود و گردن از بدن فاصله می‌گیرد، زمانی که تیغی در میان وجود داشته باشد.
سراپا نافه گردد گر چرد در ساحتش آهو
شمیم خلق او گر عطرسای بوستان باشد
هوش مصنوعی: اگر در فضای او آهویی بچرخد، تمام وجود او به زیبایی و ظرافت تبدیل می‌شود. عطر او مانند عطر گلستان خواهد بود و همه جا را معطر می‌کند.
نمی‌خواهد که صبح بخت او لب بندد از خنده
فلک را طلبهٔ خورشید از او پر زعفران باشد
هوش مصنوعی: او نمی‌خواهد که صبح خوشی‌اش با غم و اندوه از خواب بیدار شود و روزش از شادی و سرزندگی پر شود.
جهان گر در خور بحر نوالش کشتیی سازد
زمینش لنگر آید آسمانش بادبان باشد
هوش مصنوعی: اگر جهان بخواهد از نعمت‌های خود بهره‌مند شود، در این صورت زمین مانند لنگر کشتی و آسمان به عنوان بادبان آن عمل خواهد کرد.
زمان گر خانهٔ طرح افکند شایستهٔ قدرش
سپهرش طاق گردد آسمانش کهکشان باشد
هوش مصنوعی: زمان، اگر بذر نیکویی را بکارد و شایستهٔ ارزشش باشد، آسمان او به شکل طاقی در می‌آید و آسمانش تبدیل به کهکشان خواهد شد.
زهی قدر ترا بنیاد دولت آنچنان عالی
که در رفعت نشیب او فراز آسمان باشد
هوش مصنوعی: تو به اندازه‌ای ارزشمند هستی که پایه‌های حکومتت به قدری بلند و عظیم است که در اوج آن، می‌توانی به بلندی آسمان برسی.
به چاهی شد فرو خصمت که نتوان بر کشید او را
زمان آغاز تا انجام اگر یک ریسمان باشد
هوش مصنوعی: در دل دشمنی‌ات به چاهی افتاده‌ای که نمی‌توانی او را به راحتی بیرون بکشی. این وضعیت از آغاز تا پایان ادامه دارد، حتی اگر یک ریسمان هم وجود داشته باشد.
توان کرد از کتان آیینهٔ آن مه که جاویدان
نفرساید اگر حفظ تو نساج کتان باشد
هوش مصنوعی: می‌توان از الیاف کتان آینه‌ای ساخت که تصویر آن مهتاب جاودانه را نشان دهد، اگر نگهداری و حفاظت تو از آن کتان مناسب باشد.
تعالی‌اله چه ترکیب است آن رخش جهان پیما
که گه برق جهان گردد گهی باد وزان باشد
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، چقدر زیباست آن چهره پر از نور که گاهی مانند برق در آسمان می‌درخشد و گاهی همچون باد در فضا حرکت می‌کند.
چو زین بر پشت او بندند برقی زیر ران آید
نشیند گر کسش بر پشت بادش زیر ران باشد
هوش مصنوعی: وقتی بر اسبی زین بزنند، برق و جرقه‌ای زیر پایش احساس می‌شود و اگر کسی بر پشت آن نشیند، آن برق در زیر پایش حس خواهد شد.
محیط نور و ظلمت پر ز موج روز و شب سازد
گرش رخش زمان یک دم عنان اندر عنان باشد
هوش مصنوعی: محیط پر از نور و تاریکی، تحت تأثیر تغییرات روز و شب، به حرکت در می‌آید. اگر شتاب زمان یک لحظه کنترل شود و در هماهنگی باشد، این تغییرات به شکل خاصی نمایان می‌شود.
بدان ساحل بود دستش هنوزش تا بدین ساحل
اگر پهنای بحری قیروان تا قیروان باشد
هوش مصنوعی: او هنوز در دسترس ساحل است و اگر دریا به اندازه‌ی گستردگی قیروان باشد، باز هم به این ساحل نزدیک خواهد بود.
گرش پیری دواند در ره ایام طی گشته
به خیزی کهل گردد و ز دگر خیزیش جوان باشد
هوش مصنوعی: اگرچه زمانه به جلو می‌رود و پیری به سراغ آدمی می‌آید، اما در دل هر انسان این امکان وجود دارد که با یک تلاش و حرکت تازه، جوانی و شادابی را دوباره تجربه کند.
شود پشت و شکم یک سطح با هم گاو ماهی را
چو لنگر افکند یعنی رکاب او گران باشد
هوش مصنوعی: زمانی که پشت و شکم به یک سطح می‌رسند، مانند این است که گاو ماهی را در آب قرار می‌دهند و این بدان معناست که بار او سنگین شده است.
چنان زان بگذرد کش کج نگرد موی بر پیکر
به سقف سوزنش ره گرچه تار پرنیان باشد
هوش مصنوعی: هرگاه موهای کج بر روی بدن کسی افتد، گویی که آن موها به سمت سقف سوزن راه یافته‌اند، هرچند که آن تار از جنس پرنیان باشد.
بدو آسان توان رفتن به سقف آسمان زیرا
که دست و پای او بام فلک را نردبان باشد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به اوج آسمان برسی، برایت آسان خواهد بود، زیرا که امکانات و توانایی‌های تو همچون نردبانی است که تو را به آن ارتفاع می‌رساند.
به یک اندازه از چوگان، از ابدان نیمش اندازد
خم پایش اگر گوی فلک را صولجان باشد
هوش مصنوعی: اگر به یک اندازه از چوب چوگان استفاده کند، در حقیقت می‌تواند با پایش به اندازه‌ای خم شود که گویی گوی عالم را در دست دارد و آن را به گردش درآورد.
دمد تیرو جهد زین نه سپر بی‌دست ناوک زن
بر آن خاکی که پای آن سبک پی را نشان باشد
هوش مصنوعی: با اشراف بر این جمله، می‌توان گفت: به سوی هدف خود برو و با اراده و قدرت عمل کن، حتی اگر ابزار کارتو کامل نباشد. در جایی که قدرت شخصیتی و تاثیر تو بر دیگران مشخص است، نباید از جنگیدن و تلاش کردن بازبمانی.
به میدان سعادت بی قرین رخشی چنین باید
که پای دولتت را با رکاب او قران باشد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی باید طوری عمل کنی که قدرت و توانایی‌ات همواره با همراهی و حمایت یک فرد یا شرایط مناسب باشد.
زبان خامه چون شد خشک از عجز ثنا وحشی
همان بهتر که در عرض دعا رطب اللسان باشد
هوش مصنوعی: وقتی که قلم از کمبود توانایی برای بیان زیبایی‌های مورد نظر بی‌حرکت می‌ماند، بهتر است که سخن نگوید و به جای آن، با زبان نرم و روان دعا کند.
الا تا هست در دست فنا سر رشتهٔ تاری
کز آن سررشته پیوند بقای انس و جان باشد
هوش مصنوعی: اگر در دنیای فانی وجود داشته باشد، پس ریشه‌ای نیز هست که از آن ریشه پیوند و بقای وجود انسان و روحش برقرار می‌شود.
تن و جان ترا تار تعلق نگسلد از هم
میان هر دو پیوند دعای جاودان باشد
هوش مصنوعی: بدن و روح تو به سختی از یکدیگر جدا می‌شوند و این پیوند بین آن‌ها همیشه با دعای ابدی حفظ خواهد شد.