قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در ستایش میرمیران
الاهی تا زمین باد و زمان باد
به حکمت هم زمین هم آسمان باد
کمین جولانگه خورشید رایت
فضای باختر تا خاوران باد
زمین مسندگه کمتر غلامت
بساط قیروان تا قیروان باد
پناه ملک و ملت میرمیران
که امرت حکم فرمای جهان باد
جناب و سدهٔ فرهنگ و بختت
ملاذ و ملجاء پیر و جوان باد
حریم ساحت انصاف و عدلت
مقر و مأمن امن و امان باد
به کاخ همتت اطباق افلاک
به جای پایههای نردبان باد
ابد پیوند عمر دیر پایت
بقای جاودانی را ضمان باد
به شکر نوبهار فیض عامت
چو سوسن برگها یکسر زبان باد
به ذکر خیر فروردین لطفت
تمام غنچههای گل دهان باد
گل فصل ربیع دولت تو
سپردار ریاحین از خزان باد
تف کین تو با دمسری مهر
چو آتش در هوای مهر جان باد
ریاضی کن شد از بخت تو سرسبز
درخت آن درفش کاویان باد
زلال چشمهٔ بخت بلندت
نهال انگیز جوی کهکشان باد
در آن ایوان که بنشینی چو شاهان
گدایی منصب سلطان و خان باد
به مسندگاه بیهمتا نشینی
گدای کشورت خسرو نشان باد
ز عالم گیر شاهان جهان بخش
غلام کمترت کشور ستان باد
دیاری را که خواهد فتنه ویران
در او آثار قهرت قهرمان باد
چو مرزی خواهد آبادانی از من
در او تأثیر لطفت مرزبان باد
از آن سوی مکان وز لامکان هم
ز قدرت کاروان در کاروان باد
به اردوی جلالت کآسمانست
ز رفعت سایبان در سایبان باد
ز راه رفعتت گردی که خیزد
غبار دیدهٔ وهم و گمان باد
مسیر اختران در سیر امرت
به سان گوهر اندر ریسمان باد
خطوط نورخورشید جلالت
صف مژگان و چشم فرقدان باد
سمندت هم به پیکر هم به پویه
به رخش آسمانی توأمان باد
سپهرت باد یکران وز مه نو
کهن داغ تواش بر روی ران باد
برای جامعه جاوید مهتاب
ز حفظت تاب در تاب کتان باد
پی اسباب خصم اشک پاشت
در آتشخانه نم را پاسبان باد
به کیف و کم گزندی نارسیده
ز حفظت آب و آتش را قران باد
ز فیضت بر سر دریای آتش
به جای دود نیلوفر عیان باد
جهان را بخششت بی بحر و کانست
دل و دستت به جای بحر و کان باد
شکسته وقت تعجیل عطایت
در سد خانه گنج شایگان باد
به سودای سر بازار جودت
متاع هر دو عالم رایگان باد
ز عدلت در زوایای زمانه
عقاب و صعوه در یک آشیان باد
به تیهو باز را در دور دادت
نه تنها وصل ، وصلت درمیان باد
عزالان را به دورت دست بازی
همه با سبلت شیر ژیان باد
به عهد انتقامت پای پشه
لگد کوب سر پیل دمان باد
شب از آسایش ایام عدلت
ز دوش گرگ بالین شبان باد
ز بیمت خنجر وشمشیر مریخ
گروگان عصا و طیلسان باد
در آب افتد اگر برخی زخمت
روان چون آتش اندر پرنیان باد
پی قربانگه عید جلالت
اسد گاو فلک را پاسبان باد
چو کلب گرسنه از خوان جودت
اسد در حسرت یک استخوان باد
رسیده جان به لب از جوع کلبی
بداندیش تو بر هر در دوان باد
بسان سگ دو چشمش چار و هر چار
سفید اندر ره یک پاره نان باد
در زندان قهر ایزدی را
سر خصمت به جای آستان باد
به هر در کز اجل بانگی بر آید
در او طفل عدویت در فغان باد
به چاهی در رود هر جا نهد پای
ز بس بند بداندیشت گران باد
سمند تند عمر دشمنت را
عنان در دست مرگ ناگهان باد
رگ و پی ریشه ریشه خون بر او خشک
ز خوفت خصم را چون زعفران باد
چو راز اندر نهاد راز داران
به سر نیستی خصمت نهان باد
اجل چون دست بندد بر حسودت
بلا تیر و قضای بد کمان باد
اجل چون غرق خون آید ز رزمی
سر بد خواهت او را بر سنان باد
چو تیر روی ترکش آزماید
جگرگاه بداندیشت نشان باد
هزاران سر محرومی کشیده
عدویت را میان جسم و جان باد
به گاه صور هم جان و تنش را
همان سدی که بود اندر میان باد
سخندان داورا، معنی شناسا
ثنایت زیور نطق و بیان باد
چو وحشی گرچه چوی وحشی یکی نیست
هزارت مدح گوی و مدح خوان باد
اگر یک نکته سنجد کلک نطقش
ورای مدح تو سهو اللسان باد
به عکس این دو سال رفته با او
ترا احسان و لطف بی کران باد
ز دست بخششت در آستینش
کلید قفل گنج شایگان باد
ز تفصیل عطاهای تو او را
به هر هنگامهای سد داستان باد
ز بس لطف تو طبع بذله سنجش
پشیمان از ثنای دیگران باد
الا تا بعد باشد لازم جسم
الا تا جسم محتاج مکان باد
به گیتی هرکجا صاحب مکانیست
به حکمت زنده چون جسم از روان باد
قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در ستایش شاه طهماسب: آنکه جان بخش و جان ستان باشدقصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران: دل و طبعی که من دارم اگر دریا و کان باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الاهی تا زمین باد و زمان باد
به حکمت هم زمین هم آسمان باد
هوش مصنوعی: پروردگارا، تا زمانی که زمین و زمان به وجود دارند، به حکمت خودت زمین و آسمان را بر پا نگهدار.
کمین جولانگه خورشید رایت
فضای باختر تا خاوران باد
هوش مصنوعی: جایگاه پرواز خورشید از سمت غرب تا شرق را در نظر بگیرید.
زمین مسندگه کمتر غلامت
بساط قیروان تا قیروان باد
هوش مصنوعی: زمین، برای تو که کمتر از آنی، جایگاه و پاخوری است تا برای قیروان، باد هم نشانهای از بزرگی و اهمیت نیست.
پناه ملک و ملت میرمیران
که امرت حکم فرمای جهان باد
هوش مصنوعی: ای پناهی برای ملّت و فرمانروایی، امید است که فرمانت بر جهان حکمرانی کند.
جناب و سدهٔ فرهنگ و بختت
ملاذ و ملجاء پیر و جوان باد
هوش مصنوعی: اینجا آرزوی سلامتی و خوشبختی برای فرهنگ و شادی برای همه نسلها بیان شده است. افراد جوان و پیر میتوانند از فضایل و نعمتهای این فرهنگ بهرهمند شوند.
حریم ساحت انصاف و عدلت
مقر و مأمن امن و امان باد
هوش مصنوعی: جایگاه انصاف و عدالت باید همواره مکانی امن و قابل اطمینان باشد.
به کاخ همتت اطباق افلاک
به جای پایههای نردبان باد
هوش مصنوعی: در تلاشهای تو، عظمت و تلاش آسمانها به عنوان پایههای نردبان تو جایگزین شده است.
ابد پیوند عمر دیر پایت
بقای جاودانی را ضمان باد
هوش مصنوعی: مدت زمان طولانی پیوند عمر تو را ضمانت میکند که پا بر جا و همیشه باقی بمانی.
به شکر نوبهار فیض عامت
چو سوسن برگها یکسر زبان باد
هوش مصنوعی: به خاطر برکت بهار، مانند گلهای سوسن که همه با هم در نغمه باد میرقصند، فیض و نعمت تو نیز در همه جا جاری است.
به ذکر خیر فروردین لطفت
تمام غنچههای گل دهان باد
هوش مصنوعی: به یاد نیکویی فروردین، مهرت موجب شکوفایی تمامی گلها و سرسبزی آنهاست.
گل فصل ربیع دولت تو
سپردار ریاحین از خزان باد
هوش مصنوعی: گل فصل بهار، نشانهگر رونق و زیبایی دولت تو است، مانند گلی که در بادی خنک و دلپذیر از خزانی به دور است.
تف کین تو با دمسری مهر
چو آتش در هوای مهر جان باد
هوش مصنوعی: عشق و احساس تو مثل شعلهای در هوای گرم، زندگی و انرژی را به جان میبخشید.
ریاضی کن شد از بخت تو سرسبز
درخت آن درفش کاویان باد
هوش مصنوعی: با توجه به خوششانسی تو، درخت آن نشان کاویان به طرز شگفتانگیزی سرسبز و پرنشاط شده است.
زلال چشمهٔ بخت بلندت
نهال انگیز جوی کهکشان باد
هوش مصنوعی: چشمهٔ خوشبختی تو مانند جوی آبی است که به زیبایی در کهکشان جریان دارد و باید به آن روح بخشید و پرورش داد.
در آن ایوان که بنشینی چو شاهان
گدایی منصب سلطان و خان باد
هوش مصنوعی: در آن مکانی که مانند شاهان نشستهای، گدایی و درخواست مقام سلطنت و اربابی بر تو میچربد.
به مسندگاه بیهمتا نشینی
گدای کشورت خسرو نشان باد
هوش مصنوعی: به جا و مقام بینظیری نشستهای، گدای کشورت، مانند پادشاهی که نیکو خاطرهاش در ذهن مردم باقی مانده است.
ز عالم گیر شاهان جهان بخش
غلام کمترت کشور ستان باد
هوش مصنوعی: از خداوند بزرگ میخواهم که بر سرزمین تو، که از دیگر کشورها کمتر است، سایه رحمت و حمایت شاهان و فرمانروایان بیفتد.
دیاری را که خواهد فتنه ویران
در او آثار قهرت قهرمان باد
هوش مصنوعی: سرزمینی که در آن فتنه و آشوب به پا میشود، یادگاری از خشم و قدرت قهرمانان را به جا میگذارد.
چو مرزی خواهد آبادانی از من
در او تأثیر لطفت مرزبان باد
هوش مصنوعی: هرگاه که کسی بخواهد مرز و سرحدی را آباد کند، لطف و محبت من بر آن تأثیر خواهد گذاشت و به او کمک میکند.
از آن سوی مکان وز لامکان هم
ز قدرت کاروان در کاروان باد
هوش مصنوعی: از آن طرف جایی که هست و جایی که نیست، به خاطر قدرت کاروان باد، همه چیز در حرکت است.
به اردوی جلالت کآسمانست
ز رفعت سایبان در سایبان باد
هوش مصنوعی: به جمعی که دارای عظمتی هستند و آسمان هم بر سرشان سایه افکنده، همانند سایبانی است که از شدت باد به وجود آمده.
ز راه رفعتت گردی که خیزد
غبار دیدهٔ وهم و گمان باد
هوش مصنوعی: از مسیر بلندمرتبهات، گرد و غبار خیال و تصور بهوجود میآید.
مسیر اختران در سیر امرت
به سان گوهر اندر ریسمان باد
هوش مصنوعی: حرکت ستارهها در مسیر زندگیات مانند جواهراتی است که در رشتهای از باد آویزان شدهاند.
خطوط نورخورشید جلالت
صف مژگان و چشم فرقدان باد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت چشمها و مژگان اشاره دارد و تصویری از نورخورشید را به عنوان نماد جلال و شکوه آنها به تصویر میکشد. به عبارتی دیگر، زیبایی چشمان به اندازهای است که میتواند با نور خورشید مقایسه شود.
سمندت هم به پیکر هم به پویه
به رخش آسمانی توأمان باد
هوش مصنوعی: اسب تو هم از نظر شکل و هم از نظر حرکت زیبا و آسمانی باشد.
سپهرت باد یکران وز مه نو
کهن داغ تواش بر روی ران باد
هوش مصنوعی: آسمان به مانند دریا، بیپایان و وسیع است و با ماه نو که از گذشتهها مانده و یادآور زیباییهاست، درخشانتر میشود. حس و حال این توصیف به ما میگوید که بر روی آسمان، اثری از شگفتی و تازگی وجود دارد.
برای جامعه جاوید مهتاب
ز حفظت تاب در تاب کتان باد
هوش مصنوعی: برای همیشه در جامعه روشنایی و زیبایی وجود داشته باشد، حفظ و نگهداری تو باعث میشود که این زیبایی به درخشش ادامه دهد.
پی اسباب خصم اشک پاشت
در آتشخانه نم را پاسبان باد
هوش مصنوعی: آتشخانه را باد میسازد و نگهبانی میکند تا در آنجا خصم چشمپوشی کرده و از اشکهایش در امان باشد.
به کیف و کم گزندی نارسیده
ز حفظت آب و آتش را قران باد
هوش مصنوعی: هرگز خود را در خطر قرار نده و از حقوق خود به خوبی دفاع کن. با احتیاط از مشکلات و خطرات دوری کن، تا همیشه در امان باشی.
ز فیضت بر سر دریای آتش
به جای دود نیلوفر عیان باد
هوش مصنوعی: از نعمت تو، در دریاهای آتش به جای دود، نیلوفر زیبایی نمایان شده است.
جهان را بخششت بی بحر و کانست
دل و دستت به جای بحر و کان باد
هوش مصنوعی: دنیا را با بخشش و رحمت پر کن، بیانتها و وسیع است. در اینجا دل و دست تو باید به جای دریا و دره عمل کند.
شکسته وقت تعجیل عطایت
در سد خانه گنج شایگان باد
هوش مصنوعی: زمانی که با شتاب در پی عطای تو هستم، احساس میکنم که این لحظه دروازهای به سوی گنجینههای ارزشمند است.
به سودای سر بازار جودت
متاع هر دو عالم رایگان باد
هوش مصنوعی: با آرزوی گرفتن چیزی از بزرگی و بخشندگی تو، امیدوارم که ارزش هر دو جهان به راحتی در دسترس باشد.
ز عدلت در زوایای زمانه
عقاب و صعوه در یک آشیان باد
هوش مصنوعی: از زیبایی و عدالت تو در کنار هم، حتی پرندگان مختلف نیز در یک آشیانه زندگی میکنند.
به تیهو باز را در دور دادت
نه تنها وصل ، وصلت درمیان باد
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده به زیبایی و شور عشق اشاره میکند. او میگوید که حتی اگر در عشق به وصالی دست پیدا کند، آن احساس در میان بیثباتی و ناپایداری زمان و شرایط مانند بادی که به دور میچرخد، محو و ناپایدار است. بنابراین، ارتباط و عشق واقعی ممکن است برای همیشه پایدار نباشد و در دنیای بیثبات در حال تغییر و تحول زندگی، ممکن است از دست برود.
عزالان را به دورت دست بازی
همه با سبلت شیر ژیان باد
هوش مصنوعی: ای کسانی که دور تو هستید، به همه آنهایی که با زیبایی و قوت خود به میدان میآیند، بازی کنید و نشاط را تجربه کنید.
به عهد انتقامت پای پشه
لگد کوب سر پیل دمان باد
هوش مصنوعی: به عهد انتقامت، پای پشه را به شدت بر سر فیل بگذار.
شب از آسایش ایام عدلت
ز دوش گرگ بالین شبان باد
هوش مصنوعی: شب، به خاطر آسایش روزهای پر از عدل و انصاف تو، بر شانههای گرگ، بر بالین شبان است.
ز بیمت خنجر وشمشیر مریخ
گروگان عصا و طیلسان باد
هوش مصنوعی: از ترس تو، تیری که به شکل خنجر و شمشیر است، مانند گروگانهایی به دست عصا و روی لباسهای مجلسی باد در آمده است.
در آب افتد اگر برخی زخمت
روان چون آتش اندر پرنیان باد
هوش مصنوعی: اگر زخمی در آب بیفتد، مانند آتش در پرنیان (پارچهی نازک)، زود میسوزد و اثرش نمایان میشود.
پی قربانگه عید جلالت
اسد گاو فلک را پاسبان باد
هوش مصنوعی: در روز عید بزرگ تو ای شیر (اسد)، آسمان به مانند گاوی که نگهبان است، باید از تو حفاظت کند.
چو کلب گرسنه از خوان جودت
اسد در حسرت یک استخوان باد
هوش مصنوعی: مثل سگی گرسنه که آرزوی یک استخوان را دارد، از بخشش و generosity تو به شدت حسرت میخورد.
رسیده جان به لب از جوع کلبی
بداندیش تو بر هر در دوان باد
هوش مصنوعی: جانم از گرسنگی به لب رسیده است و تو، با افکاری ناپسند، هر جا میروی، مثل سگی بداندیش در حال دویدن هستی.
بسان سگ دو چشمش چار و هر چار
سفید اندر ره یک پاره نان باد
هوش مصنوعی: چشمان او مانند دو چشم سگ است و هر چهار پایش نیز سفید است. او در مسیر به دنبال تکهای نان میدود.
در زندان قهر ایزدی را
سر خصمت به جای آستان باد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیتی اشاره میکند که در آن، قهر و غضب الهی باعث میشود که فرد، در شرایط سخت و غیرقابل تحملی قرار بگیرد. این قهر به گونهای است که مانند زندانی، او را در تنگنا میزند و او را مجازات میکند. در عین حال، او به ضعف و ناتوانی دشمنش مینگرد و این باعث میشود که احساس کند که دشمنش مورد غضب الهی واقع شده و به جای اینکه در برابر او قدرت بگیرد، در افت و خذلان قرار دارد.
به هر در کز اجل بانگی بر آید
در او طفل عدویت در فغان باد
هوش مصنوعی: هر جا که صدای مرگ به گوش برسد، آنجا کودک معصومیت در حال گریه و زاری است.
به چاهی در رود هر جا نهد پای
ز بس بند بداندیشت گران باد
هوش مصنوعی: هر جا پای بگذاری، مانند چاهی در رودخانه، با افکار منفی و غمگین، بار سنگینی را بر دوش خود حمل میکنی.
سمند تند عمر دشمنت را
عنان در دست مرگ ناگهان باد
هوش مصنوعی: زندگی دشمنت به سرعت در دست مرگ قرار گرفته است.
رگ و پی ریشه ریشه خون بر او خشک
ز خوفت خصم را چون زعفران باد
هوش مصنوعی: خواهی که به اوج زندگی خود برسی، باید بر دشمنان و مشکلات فائق آید و همچون زعفران که از زمین خشک و بیآب میروید، استقامت و صبر نشان دهی.
چو راز اندر نهاد راز داران
به سر نیستی خصمت نهان باد
هوش مصنوعی: وقتی که راز در دل کسانی که راز نگهدارند وجود دارد، در عالم نیستی، دشمن تو نیز پنهان خواهد ماند.
اجل چون دست بندد بر حسودت
بلا تیر و قضای بد کمان باد
هوش مصنوعی: زمانی که اجل به حسیودی چنگ بزند، بلا و بدی مانند تیر و کمان به او خواهند رسید.
اجل چون غرق خون آید ز رزمی
سر بد خواهت او را بر سنان باد
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ با شدت و قساوت به سراغت بیفتد، بدخواهت را بر فراز نیزهها خواهی دید.
چو تیر روی ترکش آزماید
جگرگاه بداندیشت نشان باد
هوش مصنوعی: چنانکه زمان که تیر از کمان پرتاب میشود، نشانهٔ درد دل بداندیشان را نیز آشکار میسازد.
هزاران سر محرومی کشیده
عدویت را میان جسم و جان باد
هوش مصنوعی: هزاران نفر که از نعمتها محروم شدهاند، در حال تحمل این درد و رنج هستند که بین جسم و روحشان بادی زوزه میکشد.
به گاه صور هم جان و تنش را
همان سدی که بود اندر میان باد
هوش مصنوعی: زمانی که صور دمیده شود، جان و تن او همانند سدی خواهد بود که در برابر باد قرار دارد.
سخندان داورا، معنی شناسا
ثنایت زیور نطق و بیان باد
هوش مصنوعی: ای سخنگوی چیرهدست و صاحبمعنا، ستایش تو زینت گفتار و بیان است.
چو وحشی گرچه چوی وحشی یکی نیست
هزارت مدح گوی و مدح خوان باد
هوش مصنوعی: اگرچه وحشی بودن به ظاهری شبیه است، اما در اصل یکی نیستند. هزاران نفر هستند که تو را ستایش میکنند و مدح تو را بر زبان میرانند.
اگر یک نکته سنجد کلک نطقش
ورای مدح تو سهو اللسان باد
هوش مصنوعی: اگر کسی در سخن گفتن دقت کند و نکتهای را در مدح تو بیان کند، ممکن است به صورت تصادفی یا نادرست چیزی بگوید که نشاندهنده نقصی باشد.
به عکس این دو سال رفته با او
ترا احسان و لطف بی کران باد
هوش مصنوعی: در contraste با این دو سالی که گذشته، دعا میکنم که در کنار تو همیشه مهربانی و محبت بیپایانی وجود داشته باشد.
ز دست بخششت در آستینش
کلید قفل گنج شایگان باد
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت تو، در دستانش کلیدی وجود دارد که میتواند درهای گنجینههای باارزش را باز کند.
ز تفصیل عطاهای تو او را
به هر هنگامهای سد داستان باد
هوش مصنوعی: از توضیحات بخششهای تو، او در هر لحظهای به داستانی پرداخته است.
ز بس لطف تو طبع بذله سنجش
پشیمان از ثنای دیگران باد
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و مهربانی تو، دل من از تعریف و تمجید دیگران پشیمان و شرمنده است.
الا تا بعد باشد لازم جسم
الا تا جسم محتاج مکان باد
هوش مصنوعی: نمیتوان جسم را از مکانی که به آن نیاز دارد جدا کرد، زیرا همواره وجود و حیاتش وابسته به مکان است. بنابراین، تا زمانی که جسم وجود دارد، نیاز به فضایی برای حضور و وجودش دارد.
به گیتی هرکجا صاحب مکانیست
به حکمت زنده چون جسم از روان باد
هوش مصنوعی: در جهان هر جا که کسی وجود دارد، به حیاتش با حکمت و اندیشه زندگی میکند، همانطور که جسم به زندگیاش به روح وابسته است.
حاشیه ها
1394/07/09 11:10
در بیت « عزالان را به دورت دست بازی
همه با سبلت شیر ژیان باد » به نظر می رسد غزالان صحیح باشد .