گنجور

بخش ۸ - صفت بقّال

فریاد ز حسنِ شوخ بقال
وان خط ّ سیاه و چهره ی آل
دل ز آتش آن جمال پر نور
پر آبله شد چو تفت انگور
از داغ نو و کهن دل ریش
پُر گشت چو دخل آن جفا کیش
سنگ من و او چو اهل فرهنگ
شد حلقه به گوش آن دل سنگ
خون جگرم به این فسانه
خورد آن خط سبز هِندُوانه
ارزان باشد به نقد صد جان
بوییدن سیب آن زنخدان
خط سبزش ز نُور سُوره است
در دیده چو توتیای غوره است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فریاد ز حسنِ شوخ بقال
وان خط ّ سیاه و چهره ی آل
هوش مصنوعی: فریاد از زیبایی دلربای فروشنده و آن خط سیاه روی صورتش.
دل ز آتش آن جمال پر نور
پر آبله شد چو تفت انگور
هوش مصنوعی: دل به خاطر زیبایی پرنور و باطل آن چهره، مانند انگور که در آفتاب تفت می‌خورد، به شدت گداخته و محصور شده است.
از داغ نو و کهن دل ریش
پُر گشت چو دخل آن جفا کیش
هوش مصنوعی: دل من از غم جوانی و پیری پر شده است، زیرا مانند درآمدی که به آن ظلم و بی‌رحمی رسیده باشد، پر از درد و رنج شده است.
سنگ من و او چو اهل فرهنگ
شد حلقه به گوش آن دل سنگ
هوش مصنوعی: وقتی که من و او به درک و فرهنگ رسیدیم، دل سنگی او به نرمشی تبدیل شد و به نوعی در برابر عشق و ارتباط عاطفی تسلیم شد.
خون جگرم به این فسانه
خورد آن خط سبز هِندُوانه
هوش مصنوعی: دلشوره و غم شدید من به خاطر این داستان، به خاطر آن خط سبز رنگ هندوانه است.
ارزان باشد به نقد صد جان
بوییدن سیب آن زنخدان
هوش مصنوعی: بوییدن سیب آن زنخدان به قدری دلنواز و enchanting است که ارزش صد جان را دارد، و این احساس به راحتی قابل خریداری است.
خط سبزش ز نُور سُوره است
در دیده چو توتیای غوره است
هوش مصنوعی: رنگ سبز او از نور قرآن است و در چشم مثل دانه‌های غوره می‌ماند.