بخش ۵۱ - صفت مسگر
باشد ز خیال مسگرم سر
پر شور تر از دکان مسگر
در وجد چو آیم از غم دوست
خوشحالم اگر بریزدم پوست
گر کاهش تن کند هلاکم
چون مس در چرخ نیست باکم
از سنگ جفای آن دلارام
شد چون مس چکشیم اندام
گردد چو کشم ز کوی او پای
چون دیگ به روی آتشم جای
تا پای زکوی او کشیدم
گردید سیه رخ سفیدم
چشمم در عشق تا که وا شد
با خون، دلم چو آشنا شد
ناید بَحَرم به دیده ی تر
چون صوت مگس به گوش مسگر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باشد ز خیال مسگرم سر
پر شور تر از دکان مسگر
هوش مصنوعی: شاید از خیال و تصوراتی که در دل دارم، حالتی پرشورتر و زندهتر از آنچه در دکان مسگری وجود دارد، داشته باشم.
در وجد چو آیم از غم دوست
خوشحالم اگر بریزدم پوست
هوش مصنوعی: وقتی از شدت عشق و شوق به دوست به وجد میآیم، حتی اگر در این حالت دلم بشکند یا دچار درد شوم، خوشحالم.
گر کاهش تن کند هلاکم
چون مس در چرخ نیست باکم
هوش مصنوعی: اگر تنم کم شود، مرا به هلاکت میکشاند، زیرا مانند مس در چرخ، از کمی خود هراسی ندارم.
از سنگ جفای آن دلارام
شد چون مس چکشیم اندام
هوش مصنوعی: درد و رنجی که از معشوقم میکشم، مرا به حالتی سخت و شکننده تبدیل کرده است، مثل مسی که زیر ضربههای چکش شکل میگیرد.
گردد چو کشم ز کوی او پای
چون دیگ به روی آتشم جای
هوش مصنوعی: وقتی که از کوی او دور میشوم، مانند دیگی که روی آتش قرار دارد، دلم آتش میگیرد.
تا پای زکوی او کشیدم
گردید سیه رخ سفیدم
هوش مصنوعی: وقتی که پایم را از کوی او برداشت، چهرهام از سیاهی به روشنی تبدیل شد.
چشمم در عشق تا که وا شد
با خون، دلم چو آشنا شد
هوش مصنوعی: چشمم در عشق باز شد و از شدت احساس، دل من مثل یک دوست آشنا شد.
ناید بَحَرم به دیده ی تر
چون صوت مگس به گوش مسگر
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از دریا به خاطر اشکهایم چیزی به دست بیاورم، همانطور که صدای مگس برای آهنگر ارزش و اهمیتی ندارد.

وحیدالزمان قزوینی