بخش ۴۵ - صفت اتوکش
تا چند ز دوری اتوکش
باشم چو اتو میان آتش
گر روی دهد گذارمش پیش
مانند خم اتو سر خویش
جانان چو در آتشم دهد جای
مانند اتو ز سر کنم پای
از پرتو آفتاب رویش
پر باله بود خم اتویش
دارم چو اتو به راه او من
در پا شب و روز کفش آهن
در پهلو استخوان خزیده
چون تافته ی اتو کشیده
خم از نگهش به گاه دیدن
چون انگشتانه شد ز سوزن
کی هم چو اتو به او رسم من
گر کفش و عصا کنم ز آهن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا چند ز دوری اتوکش
باشم چو اتو میان آتش
هوش مصنوعی: تا کی باید از دوریات رنج ببرم و مثل اتویی که در آتش قرار دارد، بسوزم و ذوب شوم؟
گر روی دهد گذارمش پیش
مانند خم اتو سر خویش
هوش مصنوعی: اگر ملاقاتت اتفاق بیفتد، سرم را مانند لبههای اتو جلو میآورم.
جانان چو در آتشم دهد جای
مانند اتو ز سر کنم پای
هوش مصنوعی: وقتی محبوب به من اجازه میدهد در آتش عشقش بسوزم، مانند اتویی که آهن را شکل میدهد، من هم از سر خودم جدا میشوم.
از پرتو آفتاب رویش
پر باله بود خم اتویش
هوش مصنوعی: به خاطر پرتوهای تابناک آفتاب، چهرهاش میدرخشد و زیباست.
دارم چو اتو به راه او من
در پا شب و روز کفش آهن
هوش مصنوعی: من همچون اتو برای خدمت به او آمادهام و در هر شب و روز با کفشهای آهنین آمادهام که به دنبال او بروم.
در پهلو استخوان خزیده
چون تافته ی اتو کشیده
هوش مصنوعی: در کنار، استخوانی خوابیده که مانند پارچه ای صاف و اتو کشیده به نظر میرسد.
خم از نگهش به گاه دیدن
چون انگشتانه شد ز سوزن
هوش مصنوعی: نگاه او به هنگام دیدن، چنان تأثیری گذاشت که مثل انگشتانه از سوزن خم شد.
کی هم چو اتو به او رسم من
گر کفش و عصا کنم ز آهن
هوش مصنوعی: اگر مثل تو به او نزدیک شوم، حتی اگر کفش و عصا هم از آهن بسازم.

وحیدالزمان قزوینی