بخش ۴۱ - صفت خیّاط
خیّاط پسر بگو چه ها کرد
پیراهن صبر من قبا کرد
چون، کز رگ من، ز تاب غم ها
گردیده گره گره سرا پا
صد چاک ز ناله شد دل من
چون موم ز رشته از کشیدن
از حسرت آن نگار گستاخ
انگشتانه ست دل ز سوراخ
در راه وصال او که دور است
رقصیدن سالکان ضرور است
این راه بریده پای مرتاض
از دست به هم زدن چو مقراض
رگ ها ز تنم ز ضعف هستی
ظاهر شده چون قبای شستی
دانم ز دلم که ریش گشته
از سینه خیال او گذشته
بر جا، مانده است در دل من
از بخیه نشان پای سوزن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیّاط پسر بگو چه ها کرد
پیراهن صبر من قبا کرد
هوش مصنوعی: دوست طراح، بگو ببینم چه کارهایی با پیراهن صبر من کردی؟
چون، کز رگ من، ز تاب غم ها
گردیده گره گره سرا پا
هوش مصنوعی: از آنجا که غمها در وجود من به شدت تأثیر گذاشتهاند، تمام وجودم به هم ریخته و در هم گره خورده است.
صد چاک ز ناله شد دل من
چون موم ز رشته از کشیدن
هوش مصنوعی: دل من به شدت تحت تأثیر نالهها و غمها قرار گرفته است، به طوری که مانند مومی نرم و انعطافپذیر شده و از رشتههای زندگی جدا میشود.
از حسرت آن نگار گستاخ
انگشتانه ست دل ز سوراخ
هوش مصنوعی: دل به خاطر آن دختر زیبا و جسور در حسرت و غم فرو رفته است، طوری که انگار از زیر سوراخی به او نگاه میکند.
در راه وصال او که دور است
رقصیدن سالکان ضرور است
هوش مصنوعی: در مسیر رسیدن به معشوق که خیلی دور به نظر میرسد، برای سالکان بسیار مهم است که با شادمانی و نشاط حرکت کنند.
این راه بریده پای مرتاض
از دست به هم زدن چو مقراض
هوش مصنوعی: این راه، راهی است که عارف از آن عبور کرده و برایش دشواریهایی به وجود آمده است، مانند زمانی که چیزی را با قیچی میبرند و به هم میزنند.
رگ ها ز تنم ز ضعف هستی
ظاهر شده چون قبای شستی
هوش مصنوعی: رگهایم از ضعف و ناتوانی به وضوح نمایان شدهاند، مانند اینکه پیراهنی کثیف و خیس را به حساب بیاوریم.
دانم ز دلم که ریش گشته
از سینه خیال او گذشته
هوش مصنوعی: میدانم که دل من از اندیشهی او دچار عذاب و درد شده است.
بر جا، مانده است در دل من
از بخیه نشان پای سوزن
هوش مصنوعی: در دل من نشانهای از درد و زخم باقی مانده است که به خاطر سوزن و بخیه است.

وحیدالزمان قزوینی