گنجور

بخش ۱۹ - صفت صحّاف

صحاف که دل ز جورش آبست
گویای خموش چون کتابست
سر بر خط حکم او نهادم
روزی که به قیدِ او فتادم
چون سطر کتاب از پی کام
گردید رگم زبان در اندام
هر پیوندی برای من بند
شد تا چو قلمم به دامم افکند
بر وی دل پاره پاره شد جمع
پروانه مثال بر سر شمع
شد جمع دل خراب مضطر
شیرازه شد این کتاب ابتر

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صحاف که دل ز جورش آبست
گویای خموش چون کتابست
هوش مصنوعی: کتابی که از دلتنگی و ناراحتی درون تو سرشار است، مثل صحافی است که در سکوت حرف‌هایی برای گفتن دارد.
سر بر خط حکم او نهادم
روزی که به قیدِ او فتادم
هوش مصنوعی: روزهایی که در دام محبت و فرمان او افتادم، سرم را بر روی خط فرمان او گذاشتم.
چون سطر کتاب از پی کام
گردید رگم زبان در اندام
هوش مصنوعی: وقتی که خط نوشته‌ها تمام می‌شود، درونم پر از احساس و کلام می‌شود.
هر پیوندی برای من بند
شد تا چو قلمم به دامم افکند
هوش مصنوعی: هر ارتباطی که برقراری کردم، به نوعی برایم محدودیت و اسارت به همراه داشت، مثل اینکه قلمم مرا در دام خودش گرفتار کرده است.
بر وی دل پاره پاره شد جمع
پروانه مثال بر سر شمع
هوش مصنوعی: دل من همچون پروانه‌ها که به دور شمع می‌چرخند، به خاطر او پاره پاره شده است.
شد جمع دل خراب مضطر
شیرازه شد این کتاب ابتر
هوش مصنوعی: دل‌های آشفته و بی‌پناه جمع شده‌اند و این کتاب ناقص و ناتمام شده است.