بخش ۱۸ - صفت شمّاعی
بینی چو جمال شمع ریزان
چون شمع ترا به لب رسد جان
چون شمع جبین چو بر فروزند
دل را بازند و باز سوزند
چون شان عسل شود از ایشان
هر روز هزار خانه ویران
گشت از رُخشان که هست گلشن
چشم و دل من چو شمع روشن
زین شعله دلم چو شمع گردید
سر رشته ی صد هزار امّید
دل ها چو ز جورشان گدازند
با سوز درون چو شمع سازند
آتش در سر چو شمع دارند
چون اشک ز چشم تر نبارند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بینی چو جمال شمع ریزان
چون شمع ترا به لب رسد جان
هوش مصنوعی: اگر چهرهات مانند شعلهی شمع بدرخشد، جانم به نزدیکی لبهایت میرسد.
چون شمع جبین چو بر فروزند
دل را بازند و باز سوزند
هوش مصنوعی: وقتی که پیشانی مثل شمع روشن میشود، دلها را به وجد میآورد و دوباره آنها را میسوزاند.
چون شان عسل شود از ایشان
هر روز هزار خانه ویران
هوش مصنوعی: هر روز از این افراد، هزاران خانه خراب میشود، زیرا آنها مانند عسل با صفا و شیرین هستند.
گشت از رُخشان که هست گلشن
چشم و دل من چو شمع روشن
هوش مصنوعی: چهره زیبا و درخشان تو، مانند باغی است که چشمان و دل من را روشن میکند، همچون شمعی که میسوزد و نور میافشاند.
زین شعله دلم چو شمع گردید
سر رشته ی صد هزار امّید
هوش مصنوعی: از دلسوختیام همچون شمعی روشن شدهام و امیدهای زیادی را در دل دارم.
دل ها چو ز جورشان گدازند
با سوز درون چو شمع سازند
هوش مصنوعی: زمانی که دلها از ظلم و ستم دچار درد و رنج میشوند، همچون شمعی که در اثر حرارت ذوب میشود، با سوز و گداز درون خود شکل میگیرند.
آتش در سر چو شمع دارند
چون اشک ز چشم تر نبارند
هوش مصنوعی: آنها آتش و激情 در دل دارند، اما چون شمعی که نمیسوزد، اشک نمیریزند.