گنجور

شمارهٔ ۴۴

ما سال‌ها مجاور میخانه بوده‌ایم
روز و شبان به خاک درش جبهه سوده‌ایم
با رخش صبر وادی لا را سپرده‌ایم
اندر فضای منزل الّا غنوده‌ایم
پا از گلیم کثرت دنیا کشیده‌ایم
خود تکیه ما به بالش وحدت نموده‌ایم
با صیقل ریاضت از آیینه ضمیر
گرد خودی و زنگ دویی را زدوده‌ایم
زاهد برو که نغمه منصوری از ازل
ما بر فراز دار فنا خوش سروده‌ایم
بهر قبول خاطر خاصان بزم دوست
کاهیده‌ایم از تن و بر جان فزوده‌ایم
نادیده‌ایی چند ز دلدار دیده‌ایم
نشنیده‌ایی چند ز جانان شنوده‌ایم
تا رخت جان به سایه سروی کشیده‌ایم
صد جوی خون ز دیده به دامن گشوده‌ایم
گوی سعادت از سر میدان معرفت
وحدت به صَولَجان ریاضت ربوده‌ایم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما سال‌ها مجاور میخانه بوده‌ایم
روز و شبان به خاک درش جبهه سوده‌ایم
هوش مصنوعی: ما سال‌ها در کنار میخانه زندگی کرده‌ایم و روز و شب بر خاک در آن سجده کرده‌ایم.
با رخش صبر وادی لا را سپرده‌ایم
اندر فضای منزل الّا غنوده‌ایم
هوش مصنوعی: ما با آرامش و صبر در این وادی بی‌کران، مسیر منزل خود را تعیین کرده‌ایم، اما هنوز در خواب و غفلت به سر می‌بریم.
پا از گلیم کثرت دنیا کشیده‌ایم
خود تکیه ما به بالش وحدت نموده‌ایم
هوش مصنوعی: ما از مشکلات و وابستگی‌های دنیای پر زرق و برق فاصله گرفته‌ایم و به حقیقت و یکپارچگی وجودی‌مان تکیه کرده‌ایم.
با صیقل ریاضت از آیینه ضمیر
گرد خودی و زنگ دویی را زدوده‌ایم
هوش مصنوعی: با تمرین و زحمت، خود را از آلودگی‌ها و زنگارهای نفسانی پاک کرده‌ایم و حقیقت وجودمان را می‌نمایانیم.
زاهد برو که نغمه منصوری از ازل
ما بر فراز دار فنا خوش سروده‌ایم
هوش مصنوعی: ای ریاکار، برو! ما از زمان‌های دور، آهنگ و سرود زیبا و دل‌انگیزی را در این دنیای فانی سروده‌ایم.
بهر قبول خاطر خاصان بزم دوست
کاهیده‌ایم از تن و بر جان فزوده‌ایم
هوش مصنوعی: به منظور جلب رضایت و توجه دوستان در محفل محبوب، از ظواهر دنیوی کاسته‌ایم و به روح و جان خود افزوده‌ایم.
نادیده‌ایی چند ز دلدار دیده‌ایم
نشنیده‌ایی چند ز جانان شنوده‌ایم
هوش مصنوعی: ما از معشوق چندین چیز را که نادیده بوده‌ایم، دیده‌ایم و چیزهایی که از جانان شنیده‌ایم، اما نادیده مانده‌اند.
تا رخت جان به سایه سروی کشیده‌ایم
صد جوی خون ز دیده به دامن گشوده‌ایم
هوش مصنوعی: ما وقتی که جان را به زیر سایه درختی آرامش داده‌ایم، صد جوی خون از چشمان‌مان به دامان‌مان ریخته است.
گوی سعادت از سر میدان معرفت
وحدت به صَولَجان ریاضت ربوده‌ایم
صولجان‌: چوگان (غیاث اللغات) معرب چوگان است. (حاشیهٔ برهان چ معین)

حاشیه ها

1402/06/07 14:09
سفید

 

کاهیده‌ایم از تن و بر جان فزوده‌ایم...