گنجور

شمارهٔ ۴۱

آنکه ناید به دلش رحم ز بیماری دل
کی به یاد آیدش از حال گرفتاری دل
بس که دل بر سر دل ریخته‌ای دل به رهش
که تو را نیست دگر راه ز بسیاری دل
غیر عناب لب و نار رخ و سیب زنخ
نکند هیچ علاج دل و بیماری دل
دل ز بیداد تو خون گشت و به دل عرضه نکرد
آن جفای تو و آن رحم و وفاداری دل
دیده را زآن سبب ای دوست به جان دارم دوست
بود آیا که شب هجر کند یاری دل
دل ندیدم مگر اندر سر زلفین نگار
رو به هرجا که نمودم ز طلبکاری دل
وحدتا بس که کند مویه و زاری دل زار
مردمان را همه زار است دل از زاری دل

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنکه ناید به دلش رحم ز بیماری دل
کی به یاد آیدش از حال گرفتاری دل
هوش مصنوعی: کسی که به دلش رحم نمی‌آید و از درد دل دیگران بی‌خبر است، چگونه ممکن است که به یاد مشکلات آن‌ها بیفتد؟
بس که دل بر سر دل ریخته‌ای دل به رهش
که تو را نیست دگر راه ز بسیاری دل
هوش مصنوعی: چقدر برای دل خودت زحمت کشیده‌ای و دل را فدای عشق کرده‌ای که دیگر راهی به جز این عشق برایت نمانده است و دلت پر از مهر و محبت شده است.
غیر عناب لب و نار رخ و سیب زنخ
نکند هیچ علاج دل و بیماری دل
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نمی‌تواند به دل و درد آن درمانی ببخشد جز لب‌هایی شبیه به عناب و چهره‌ای مانند آتش و سیبی که بر زانو است.
دل ز بیداد تو خون گشت و به دل عرضه نکرد
آن جفای تو و آن رحم و وفاداری دل
هوش مصنوعی: دل به خاطر ظلم و ستم تو به شدت آسیب دیده است، اما نتوانسته است به تو نشان بدهد که چه قدر از رفتار ناپسند تو ناراحت است. در میان تمام بی‌وفایی‌ها و بی‌رحمی‌ها، دل هنوز به یاد محبت و وفاداری‌اش باقی مانده است.
دیده را زآن سبب ای دوست به جان دارم دوست
بود آیا که شب هجر کند یاری دل
هوش مصنوعی: دوست عزیز، به همین خاطر است که چشمانم را دوست دارم، آیا می‌شود که در شب جدایی، دلیاریم را تنها بگذارم؟
دل ندیدم مگر اندر سر زلفین نگار
رو به هرجا که نمودم ز طلبکاری دل
هوش مصنوعی: قلبی را ندیده‌ام مگر در بالای زلف‌های معشوق، و هر جا که نگاه کردم، به دنبال دل خود بودم.
وحدتا بس که کند مویه و زاری دل زار
مردمان را همه زار است دل از زاری دل
هوش مصنوعی: تنهایی و غم به حدی است که دل‌های شکسته و پریشان مردم را به شدت به گریه و زاری می‌اندازد. همه دل‌ها از این غم و اندوه پریشان و آشفته هستند.