گنجور

شمارهٔ ۲۶

دلی که در خم آن زلف تابدار افتاد
چو شبروان سر و کارش به شام تار افتاد
هوا عبیر فشان شد مگر گذار صبا
به زیر حلقه آن زلف مشگبار افتاد
به دام زلف تو تنها نه من گرفتارم
در این کمند بلا همچو من هزار افتاد
دگر نه پای طلب دارم و نه دست سبب
که آن بماند ز رفتار و این ز کار افتاد
فغان و ناله برآمد ز بلبلان چمن
به باغ دامن گل چون به دست خار افتاد
هوای طوبیم از سر برفت خواجه، مرا
به سر چو سایه آن سرو جویبار افتاد
ز دست شاهد شیرین زبان شکر لب
به کام طبع می تلخ خوشگوار افتاد
کسی که عشق نورزید و ذوق می نچشید
در این زمانه عزیزان ز چشم یار افتاد
مگوی نکته توحید را به کس وحدت
که راه هرکس از این نکته سوی دار افتاد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی که در خم آن زلف تابدار افتاد
چو شبروان سر و کارش به شام تار افتاد
هوش مصنوعی: دل‌هایی که در جاذبه‌ی زلف‌های زیبای محبوب گرفتار می‌شوند، مانند کسانی هستند که در شب به تاریکی می‌افتند و در سرنوشت خود ناپدید می‌شوند.
هوا عبیر فشان شد مگر گذار صبا
به زیر حلقه آن زلف مشگبار افتاد
هوش مصنوعی: هوا معطر و خوشبو شد، گویی نسیم صبحگاهی از زیر حلقه آن موهای سیاه و خوشبو عبور کرد.
به دام زلف تو تنها نه من گرفتارم
در این کمند بلا همچو من هزار افتاد
هوش مصنوعی: من تنها نیستم که به دام زلف تو گرفتار شدم؛ در این تله‌ی درد و مشکل، هزاران نفر مانند من دچار شده‌اند.
دگر نه پای طلب دارم و نه دست سبب
که آن بماند ز رفتار و این ز کار افتاد
هوش مصنوعی: من دیگر نه شوقی برای طلب دارم و نه امیدی به وسیله‌ای؛ زیرا آنچه در دلم بود به خاطر رفتار و کردارم مانده و این چیزی که می‌خواهم، از کار افتاده است.
فغان و ناله برآمد ز بلبلان چمن
به باغ دامن گل چون به دست خار افتاد
هوش مصنوعی: بلبلان چمن با صدای ناله و فریاد خود، سختی‌ها و دردهایشان را بیان می‌کنند، در حالی که دامن گل به دلیل تماس با خارها زخمی و آسیب‌دیده شده است.
هوای طوبیم از سر برفت خواجه، مرا
به سر چو سایه آن سرو جویبار افتاد
هوش مصنوعی: خواسته‌های من از سرم رفته است، آقاجان. اکنون من مانند سایه آن درخت بلند در کنار جویبار، به او فکر می‌کنم.
ز دست شاهد شیرین زبان شکر لب
به کام طبع می تلخ خوشگوار افتاد
هوش مصنوعی: ز حساب زیبایی و شیرینی گفتار شاهد، طعم تلخ زندگی به تلخی شیرینی و لذتی خوش تبدیل شد.
کسی که عشق نورزید و ذوق می نچشید
در این زمانه عزیزان ز چشم یار افتاد
هوش مصنوعی: کسی که به عشق ورزی و لذت از زیبایی‌ها اهمیت ندهد، در این روزگار به چشم محبوبان دیگر قابل توجه نیست و از دید آنها دور می‌شود.
مگوی نکته توحید را به کس وحدت
که راه هرکس از این نکته سوی دار افتاد
هوش مصنوعی: به دیگران نکشیدن نکته توحید، زیرا هر کسی با فهم این نکته به سمت مقصد خود خواهد رفت و ممکن است از مسیر درست خارج شود.

حاشیه ها

1403/02/23 21:04
محسن رضایی

سلام

شعر بسیار زیبایی بود