گنجور

شمارهٔ ۲۵

چو پوست تخت من است و کلاه پشمین تاج
به تخت و تاج کیانی کجا شوم محتاج
کلاه فقر بود خود اشاره در معنی
به اینکه دور کن از سر هوای افسر و تاج
زبان حالت درویش دلق‌پوش این است
که راه میکده باشد مرا بهین منهاج
ز جان و تن بگذر تا رسی به کعبه دل
که این بود حرم خاص و آن مناسک حاج
نظیر جذبه و عشق است عقل و نفس و فنا
براق و رفرف و جبریل و احمد و معراج
بنای هستی ما را به می خراب کنید
که خسروان نستانند از خراب خراج
خراب باده عشقم نه مست آب عنب
حریف عذب فراتم نه اهل ملح و اجاج
چه گویمت که چه دردیست درد عشق که هیچ
ز هیچکس نپذیرد به هیچگونه علاج
چنان به موج درآمد فضای بحر محیط
که اصل بحر نهان شد ز کثرت امواج
سروش گفت به وحدت که عشق مصباح است
بود تن تو چو مصباح و دل در او چو زجاج

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو پوست تخت من است و کلاه پشمین تاج
به تخت و تاج کیانی کجا شوم محتاج
هوش مصنوعی: من بر روی جلدی بافتنی و کلاهی پشمی نشسته‌ام و برای تخت و تاج شاهانه‌ای که همگی دارند به آن وابسته‌اند، نیازی احساس نمی‌کنم.
کلاه فقر بود خود اشاره در معنی
به اینکه دور کن از سر هوای افسر و تاج
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فقر و تنگدستی همچون کلاهی بر سر فرد است و باید از آرزوهای بزرگ و تجمل‌گرایی فاصله گرفت. به عبارت دیگر، بهتر است از خواسته‌ها و آرزوهای مربوط به مقام و ثروت دور شویم و واقعیت زندگی را بپذیریم.
زبان حالت درویش دلق‌پوش این است
که راه میکده باشد مرا بهین منهاج
هوش مصنوعی: در اینجا، زبان درویش دلق‌پوش به این معنی است که او می‌خواهد راهی برای رسیدن به میکده پیدا کند که بهترین و مناسب‌ترین مسیر برای او باشد.
ز جان و تن بگذر تا رسی به کعبه دل
که این بود حرم خاص و آن مناسک حاج
هوش مصنوعی: برای رسیدن به معبود واقعی و دل، باید از جان و تن خود گذشت، زیرا اینجا محل خاص زیارت است و مناسک حقیقی در اینجا انجام می‌شود.
نظیر جذبه و عشق است عقل و نفس و فنا
براق و رفرف و جبریل و احمد و معراج
هوش مصنوعی: عشق و جذبه به قدری قوی و تاثیرگذار است که عقل و نفس انسان و همچنین موضوعاتی چون فنا، براق، رفرف، جبریل، احمد و معراج را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این احساسات به گونه‌ای عمیق و روحانی هستند که می‌توانند به تجربه‌هایی متعالی و فوق‌العاده منجر شوند.
بنای هستی ما را به می خراب کنید
که خسروان نستانند از خراب خراج
هوش مصنوعی: بنای وجود ما را با نابودی ویران کنید، زیرا شاهان و سروران نمی‌توانند از ویرانی چیزی به دست آورند.
خراب باده عشقم نه مست آب عنب
حریف عذب فراتم نه اهل ملح و اجاج
هوش مصنوعی: من عاشق نوشیدنی‌های شور و شیرین هستم و نه مانند کسانی که فقط به آب انگور دلخوشند. من به لذت‌های گوارا و شیرین زندگی علاقه‌مندم و از تلخی‌ها بیزارم.
چه گویمت که چه دردیست درد عشق که هیچ
ز هیچکس نپذیرد به هیچگونه علاج
هوش مصنوعی: به تو چه بگویم از درد عشق که هیچ کس نمی‌تواند آن را درک کند و هیچ درمانی برایش وجود ندارد.
چنان به موج درآمد فضای بحر محیط
که اصل بحر نهان شد ز کثرت امواج
هوش مصنوعی: فضای دریا به قدری پر از موج و هیجان شده که خود دریا به خاطر این همه موج پنهان و ناپیدا شده است.
سروش گفت به وحدت که عشق مصباح است
بود تن تو چو مصباح و دل در او چو زجاج
هوش مصنوعی: سروش به مفهوم اتحاد گفت که عشق مانند چراغی است. بدنت مانند چراغ و دلت همچون شیشه‌ای است که در آن نور می‌تابد.

حاشیه ها

1399/12/04 19:03
رحمت الله

کثرت پیداست و وحدت ناپیدا مثل نخ تسبیح که دانه ها پیداست و کسی توجه به ندارد حال آنکه اصل همان است اصل وجود در همه هست و پیدا نیست امام معصوم فرموده که خدا بوسیله خلقش تا پیداست ......