شمارهٔ ۴۱ - در سوگ و تاریخ مرگ شاه عباس دوم
در جهان ماتم و شوری دیدم
همه گویان ز دل و جان صدحیف!
چون صدف دست بهم سودی خلق
ک از آن گوهر رخشان صدحیف!
کوه و صحرا همه مینالیدند
که از آن ابر بهاران صدحیف!
آب در جوی سراسیمه زدی
سنگ بر سینه که یاران صدحیف!
هر طرف باد بسر خاک کنان
که کجارفت سلیمان؟ صدحیف!
آتش سوخته میکرد خروش
که از آن شمع شبستان صدحیف!
خاک را سر بقدمها که کجاست
مرجع خاک نهادان؟ صدحیف!
مضطرب حال، تپیدی دریا
که از آن ابر در افشان صدحیف!
خشک وامانده بجا آب گهر
که از آن ریزش احسان صدحیف!
ابر، چون دود سیه میگردید
که چه شد آن خور تابان؟ صدحیف!
شور در خیل غزالان، که دگر
خاست زنجیر ز شیران صدحیف!
گفتم: این شور و فغان چیست؟ یکی
گفت با دیده گریان: صدحیف!
رفته «عباس شه ثانی » از این
بی بقا عالم ویران صدحیف!
نقد حیدر، شه دین و دنیا
رفته از کیسه دوران صدحیف!
غوطه در بحر فنا زد ذوالنون
شد بچه یوسف کنعان صدحیف!
شد بظلمات سکندر، صد آه
رفت بر باد سلیمان صدحیف!
رخش اقبال بریده دم و یال
که از آن صاحب میدان صدحیف!
در طویله همه لیلی منشان
گشته مجنون و خروشان صدحیف!
مد آواز قلم کوشان، این:
که ز سرمشق سواران صدحیف!
نیزه ها بر سخن نیزه وری
گشت یک سر خط بطلان صدحیف!
شد کمانهای زرافشان نالان
که از آن دست زر افشان صدحیف!
تیغها گشته سیه پوش از غم
که از آن تیغ درخشان صدحیف!
حلقه های زره افتاده بهم
که ز سر حلقه مردان صد حیف
سپر از درد بخود پیچیده
کز پناه همه خلقان صدحیف!
موی واکرده علم از پرچم
کز سرافرازی مردان صدحیف!
بر سر خویش زنان، کوس دودست
که ز آوازه احسان صدحیف!
دفتر از مد رقم آه کشان
که شد احوال پریشان صدحیف!
تخت از پایه خود افتاده
که از آن لنگر و آن شان صدحیف!
رفته بر خویش فرو نقش نگین
که از آن صاحب فرمان صدحیف!
سنگ بر سنه زنان انگشتر
کز سلیمانی دیوان صدحیف!
دیده تاج پر از آب گهر
که ز سر کرده شاهان صدحیف!
بهر این واقعه جستم تاریخ
از زبان همه، گویان: صدحیف!
زین دو مصراع دو تاریخ آمد
حیف از آن قدر سخن دان صدحیف!
«آه از آن شاه فریدون شیم آه »!
«حیف از آن سرور ایران صد حیف »!
شمارهٔ ۴۰ - در زادروز کودک پدرمرده یی سرود: آن گوهر گرامی جانی، ز درج غیبشمارهٔ ۴۲ - در سوگ تاریخ و تاریخ مرگ یاری عزیز: شد یار عزیزی از کفم ناگه، حیف!
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در جهان ماتم و شوری دیدم
همه گویان ز دل و جان صدحیف!
هوش مصنوعی: در دنیا، غم و اضطراب را دیدم و همه سخنگویان را که با تمام وجودشان صحبت میکنند، بسیار افسوس خوردم!
چون صدف دست بهم سودی خلق
ک از آن گوهر رخشان صدحیف!
هوش مصنوعی: وقتی که صدف را به هم میزنم، فایدهای برای خلقی که از آن گوهر زیبا بهره میبرند، نخواهد داشت. افسوس بر این وضع!
کوه و صحرا همه مینالیدند
که از آن ابر بهاران صدحیف!
هوش مصنوعی: کوه و دشت همه در حال نالیدن بودند که از آن ابر بهاری چه قدر حسرت و افسوس وجود دارد!
آب در جوی سراسیمه زدی
سنگ بر سینه که یاران صدحیف!
هوش مصنوعی: آب در جوی با شدت جاری است و سنگی به سینهاش میزند، گویی که دوستانش به شدت افسوس میخورند!
هر طرف باد بسر خاک کنان
که کجارفت سلیمان؟ صدحیف!
هوش مصنوعی: به هر سو باد میوزد و خاک به هوا میرود، کجا رفت سلیمان؟ ای کاش که نمیرفت!
آتش سوخته میکرد خروش
که از آن شمع شبستان صدحیف!
هوش مصنوعی: آتش با صدای بلند ناله میکرد که چه افسوس از شمع شبستانی که به خاطر آن سوخته است!
خاک را سر بقدمها که کجاست
مرجع خاک نهادان؟ صدحیف!
هوش مصنوعی: به زمین و خاکی که زیر پا داریم، توجه کن که اصل و منشأ خاکی که انسانها از آن به وجود آمدهاند، کجا است؟ افسوس که ما این موضوع را فراموش کردهایم!
مضطرب حال، تپیدی دریا
که از آن ابر در افشان صدحیف!
هوش مصنوعی: دریا به شدت ناآرام و طوفانی بود و این وضعیت ناشی از ابرهایی بود که بر روی آن بخار میافشانیدند و به نظر میرسید که خبر از ناگواری و سختی میدهد.
خشک وامانده بجا آب گهر
که از آن ریزش احسان صدحیف!
هوش مصنوعی: خشک و بیثمر مانده، همانند آبی که باید درون گوهر باشد، و این نشاندهندهی این است که احسان و نیکی مانند قطراتی از باران در حال ریختن است که حیف است به ما نرسد!
ابر، چون دود سیه میگردید
که چه شد آن خور تابان؟ صدحیف!
هوش مصنوعی: ابر به شکل دود سیاه در میآید و میپرسد که آن خورشید روشن کجا رفته است؟ واقعاً ناراحتکننده است!
شور در خیل غزالان، که دگر
خاست زنجیر ز شیران صدحیف!
هوش مصنوعی: در میان گروهی از غزالان، شور و شوقی به وجود آمده، اما افسوس که زنجیر از شیران دوباره به تنگنایشان بازگشته است!
گفتم: این شور و فغان چیست؟ یکی
گفت با دیده گریان: صدحیف!
هوش مصنوعی: گفتم: این سر و صدا و ناراحتی چیست؟ یکی با چشمانی اشکآلود پاسخ داد: وای بر ما!
رفته «عباس شه ثانی » از این
بی بقا عالم ویران صدحیف!
هوش مصنوعی: عباس شه ثانی از این دنیا و دنیای ویران رفته است و این واقعیت بسیار تأسفبار است.
نقد حیدر، شه دین و دنیا
رفته از کیسه دوران صدحیف!
هوش مصنوعی: اموال و نعمتهای حیدر، که پادشاه دین و دنیاست، از دست زمانه رفته و به هدر رفته است، چه حسرتی که این اتفاق افتاده!
غوطه در بحر فنا زد ذوالنون
شد بچه یوسف کنعان صدحیف!
هوش مصنوعی: ذوالنون در عمق دریاى فنا غرق شده و یوسف کنعان، که در واقع نمادی از زیبایی و کمال است، به نوعی در خطر افتاده و متاسفانه از بین رفته است.
شد بظلمات سکندر، صد آه
رفت بر باد سلیمان صدحیف!
هوش مصنوعی: سکندر در تاریکیها گرفتار شد و صد آه سلیمان به هدر رفت. چه تأسف بزرگی!
رخش اقبال بریده دم و یال
که از آن صاحب میدان صدحیف!
هوش مصنوعی: روزهای خوش و موفقیت گذشته، به سر آمده و حالا آنکه باید در میدان باشد و حاکمیت کند، به خاطر از دست رفتن فرصتها و ناکامیها، افسوس میخورد.
در طویله همه لیلی منشان
گشته مجنون و خروشان صدحیف!
هوش مصنوعی: در طویله، همه افراد عاشق لیلی بدخلق و هراسان، مانند مجنون شدهاند و آشفتهاند. وای بر این وضعیت!
مد آواز قلم کوشان، این:
که ز سرمشق سواران صدحیف!
هوش مصنوعی: صدا و نوای قلم کوشندگان به گوش میرسد، و این جای تأسف دارد که من از سرمشق سواران بهرهمند نیستم!
نیزه ها بر سخن نیزه وری
گشت یک سر خط بطلان صدحیف!
هوش مصنوعی: سخنان درست و ارزشمند با حمله و انتقادهای سختی مواجه شدند و در نتیجه، بسیاری از آنها زیر سوال رفتند و نادیده گرفته شدند.
شد کمانهای زرافشان نالان
که از آن دست زر افشان صدحیف!
هوش مصنوعی: کمانهای زرافشان به خاطر طلای درخشانی که از آن سمت میآید، ناله میکنند و افسوس میخورند.
تیغها گشته سیه پوش از غم
که از آن تیغ درخشان صدحیف!
هوش مصنوعی: تیغها به خاطر اندوهی که دارند، سیاه پوش شدهاند و از آن تیغ درخشان، صد افسوس به دل میآید!
حلقه های زره افتاده بهم
که ز سر حلقه مردان صد حیف
هوش مصنوعی: زرههای به هم پیوستهای که در میدان جنگ افتادهاند، نشاندهندهی از دست رفتن مردانی است که با شجاعت در مبارزه حاضر بودند و حالا به سرنوشت غربت دچار شدهاند.
سپر از درد بخود پیچیده
کز پناه همه خلقان صدحیف!
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر درد و رنج خود شما را در آغوش میگیرد، به پناه همه انسانها تبدیل شده و برای او افسوس بزرگی است.
موی واکرده علم از پرچم
کز سرافرازی مردان صدحیف!
هوش مصنوعی: موهای بلند و شلخته شده علم، مانند پرچمی است که از افتخار و بزرگواری مردان برافراشته شده است. وای بر ما!
بر سر خویش زنان، کوس دودست
که ز آوازه احسان صدحیف!
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به وضعیتی اشاره میکند که در آن فردی با صدای بلند و شکوهمند، به نیازمندیها و احسانهایش اشاره میکند. اما این موضوع از ناكامی و درد درونی او خبر میدهد؛ به نوعی بیانگر آن است که علیرغم تلاشهایش، نتوانسته به آنطور که میخواهد عمل کند و در نتیجه حسرت و افسوس به دل دارد.
دفتر از مد رقم آه کشان
که شد احوال پریشان صدحیف!
هوش مصنوعی: وقتی دفتر غم و اندوه را ورق میزنیم، میبینیم که درد و پریشانی را در آن ثبت کردهایم. چه حسرتی دارد!
تخت از پایه خود افتاده
که از آن لنگر و آن شان صدحیف!
هوش مصنوعی: تخت سلطنت از پایهاش سقوط کرده و این به معنای فقدان اعتبار و قدرت است، که واقعاً جای تأسف دارد!
رفته بر خویش فرو نقش نگین
که از آن صاحب فرمان صدحیف!
هوش مصنوعی: او به خود فرورفته و در حالتی تفکر است که انگار نگین فرمانبری در دست دارد، ولی از آنجا که این مقام و اختیار به او نیامده، باید حسرت بخورد.
سنگ بر سنه زنان انگشتر
کز سلیمانی دیوان صدحیف!
هوش مصنوعی: سنگی که بر سر کسی افتاده شایسته آن است که انگشتری از سنگ سلیمان به او داده شود، اما این نشانهای از بیلیاقتی و بدfortune است که ناخواسته بر او پیش آمده است.
دیده تاج پر از آب گهر
که ز سر کرده شاهان صدحیف!
هوش مصنوعی: چشمی پر از اشک و غم به خاطر گوهری که سرسختی و عظمت شاهان را فراموش کرده و از دست رفته است. افسوس!
بهر این واقعه جستم تاریخ
از زبان همه، گویان: صدحیف!
هوش مصنوعی: به خاطر این ماجرا، از تمام تاریخنگاران گفتمانی پرسیدم و همگی به یک صدا گفتند که افسوس!
زین دو مصراع دو تاریخ آمد
حیف از آن قدر سخن دان صدحیف!
هوش مصنوعی: از این دو مصراع دو زمان واقعهای رخ داده است و افسوس که از آن همه دانش و سخن، حیف است.
«آه از آن شاه فریدون شیم آه »!
«حیف از آن سرور ایران صد حیف »!
هوش مصنوعی: ای کاش یاد آن شاه فریدون زنده بود! افسوس که برای آن سرور بزرگ ایران باید افسوس خورد!