گنجور

شمارهٔ ۸

وزآن سو چو شیبانی بدگهر
شنید این خبرهای وحشت اثر
زاندیشه لرزید بر خود چنان
که ویران شدش خانه عمر از آن
چنان بدلش زد قفا آن خبر
که افتاد از آن تاج هوشش زسر
ره مرو بگرفت از ترس، پیش
گریزان شد از بیم چو رنگ خویش
ز اندیشه تیغ خونریز شاه
شدش قلعه مرو، آرامگاه
بلی مهر چون برگشاید لوا
کند سایه در پشت دیوار جا
نمودند القصه مردان کار
زهر جانبی رخنه ها استوار
بسی محکم آن برج و آن باره شد
سپه چون شرر، قلعه چون خاره شد
بدینگونه بودند تا چند روز
خبر شد که آمد شه خصم سوز
دل شاه ترکان از آن گشت ریش
دلیران خود را طلب کرد پیش
زهر سو در گفت و گو باز کرد
ره مصلحت بینی آغاز کرد
که اینک رسید آفت کشت زیست
چه گویید و تدبیر این کار چیست؟!
بگفتند کای خسرو نامدار
چه حاصل دهد بودن این حصار؟!
چو رو آورد پشت ایران زمین
نپاید برش قلعه آهنین
گر این قلعه از محکمی خیبر است
شه از نسل شیرخدا حیدر است
در این قلعه بودن نه ما را رواست
که این قلعه زندان جولان ماست
سپاهی ز ترکان تشنه بخون
از این قلعه باید فرستی برون
که بندند با آب شمشیر کین
سر راه بر شاه ایران زمین
که با دیده جوهر تیغها
به بینیم شاید رخ مدعا
برین یافت چون رای ایشان قرار
سپاهی چو اندوه خود بیشمار
همه نامداران جنگ آزما
همه شیر صولت، همه اژدها
همه تند خویان بیرحم دل
همه جنگ جویان از جان گسل
همه، غره بر زور بازوی خویش
همه، آتش از تندی خوی خویش
ز بس باد نخوت بسر بودشان
حباب است گفتی کله خودشان
از آن قلعه بردشت کین تاختند
علم از رگ گردن افراختند
که ناگاه پیدا شد از گرد غم
صفی صور طبل قیامت علم
ظفر، پرچم رایت عزمشان
اجل، تیزی خنجر رزمشان
ز حشمت، نگهبانشان از ملک
ز عزت، سر گردشان بر فلک
همه تیغ وش، جان ستان، کینه خواه
شده قبضه سان یکسر آهن کلاه
زره، جوهر خویشتن بودشان
ز سرسختی خود، کله خودشان
سپهدار آن لشکر، اقبال شاه
صف آرا، بزرگی و اجلال شاه
به هم چون رسیدند آن هر دو فوج
رساندند نام دلیری به اوج
دو لشکر بهم حمله آور شدند
دو غوغا بهم شور محشر شدند
ز باریدن تیر و تیغ یلان
شد از هر طرف جوی خونی روان
چو شد روشن از برق شمشیر تیز
به ترکان در آن گرد، راه گریز
عنان سوی آن راه بر تافتند
دوان جانب قلعه بشتافتند
گرفتند از تیر بیرحم کیش
سپر بر رخ خویش از پشت خویش
دلیران و گردان ایرانیان
اجل سان زدنبال ایشان دوان
چو ترکان بدان قلعه داخل شدند
از آن بحر پرخون بساحل شدند
برون حصار آن شه کامیاب
فرود آمد از باد پای شتاب
روان چتر و خرگاه آراستند
بخدمت ستونها بپا خاستند
ز اقبال آن شاه فرخ لقا
شدش دامن خیمه بال هما
طنابی ز هرسوی آن بارگاه
چو دست دلیران و دامان شاه
به پا خاست زآن لشکر بی حساب
بسی خیمه ها چون ز دریا حباب
به هرسو طنابی ز خرگاه ها
نمایان چو از کوهها راه ها
گذر کرد چندان طناب از طناب
که ره بست بر تابش آفتاب
در آن خیمه ها لشکر بیشمار
چراغ ته دامن روزگار
ز دامان خرگاه زرین طناب
پراگنده شد آتش آفتاب
شد از سوز تب لرزه آن حصار
لب خندق از خیمه تبخاله زار
چو خورشید تابنده روز دگر
ز بالین کهسار برداشت سر
بنظاره رزم، زال سپهر
گرفت ابرو صبح از چشم مهر
دگر بار ترکان برون تاختند
لوای نگونساری افراختند
بفرمود آن شاه دشمن گداز
سپه را بخونریزی خصم، باز
دگر شعله تیغ ها شد بلند
دگر ره سر خصم شد چون سپند
دگر بار از بیم تیغ یلان
سوی قلعه گشتند ترکان دوان
ز هر سو دلیران آرام سوز
چنین رزم جستند، تا هفت روز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وزآن سو چو شیبانی بدگهر
شنید این خبرهای وحشت اثر
هوش مصنوعی: از آن طرف، وقتی شیبانی بدسرشت این اخبار وحشت‌زا را شنید...
زاندیشه لرزید بر خود چنان
که ویران شدش خانه عمر از آن
هوش مصنوعی: به خاطر اندیشه‌هایش، چنان دچار ترس و لرز شد که مانند کسی که خانه‌اش را از دست داده، زندگی‌اش ویران گشت.
چنان بدلش زد قفا آن خبر
که افتاد از آن تاج هوشش زسر
هوش مصنوعی: آن خبر به طور ناگهانی به او ضربه‌ای زد که موجب شد تاج عقل او از سرش بیفتد.
ره مرو بگرفت از ترس، پیش
گریزان شد از بیم چو رنگ خویش
هوش مصنوعی: در اثر ترس، راه رفتن را متوقف کرد و به خاطر نگرانی، به سمت عقب رفت و رنگش تغییر کرد.
ز اندیشه تیغ خونریز شاه
شدش قلعه مرو، آرامگاه
هوش مصنوعی: به خاطر تدبیر و تفکر شمشیرزن شاه، قلعه مرو به آرامگاهی تبدیل شد.
بلی مهر چون برگشاید لوا
کند سایه در پشت دیوار جا
هوش مصنوعی: وقتی خورشید سر برآورد، سایه‌ها در پشت دیوار قرار می‌گیرند.
نمودند القصه مردان کار
زهر جانبی رخنه ها استوار
هوش مصنوعی: مردان برای عمل و کارهای بزرگ، زهر و خطر را فراموش کرده و بر روی نقاط ضعف خود استقامت و پایداری می‌کنند.
بسی محکم آن برج و آن باره شد
سپه چون شرر، قلعه چون خاره شد
هوش مصنوعی: بسیار محکم و استوار شد آن برج و دیوار، سپاه به مانند آتش زبانه کشید و قلعه مانند خارهای تیز شده است.
بدینگونه بودند تا چند روز
خبر شد که آمد شه خصم سوز
هوش مصنوعی: تا چند روز این گونه بودند تا اینکه خبر رسید که شاهی که دشمنان را می‌سوزاند، آمده است.
دل شاه ترکان از آن گشت ریش
دلیران خود را طلب کرد پیش
هوش مصنوعی: دل شاه ترکان به خاطر شجاعت و دلاوری کسانی که در کنار او بودند نگران شد و به دنبال آن‌ها خواست تا پیش او بیایند.
زهر سو در گفت و گو باز کرد
ره مصلحت بینی آغاز کرد
هوش مصنوعی: از هر طرف در گفت و گو مسیر مصلحت را گشود و شروع به بررسی و فکر کردن به منافع کرد.
که اینک رسید آفت کشت زیست
چه گویید و تدبیر این کار چیست؟!
هوش مصنوعی: حالا زمان برداشت محصول زندگی فرا رسیده است. باید ببینیم چه باید گفت و چگونه می‌توانیم این وضعیت را مدیریت کنیم؟
بگفتند کای خسرو نامدار
چه حاصل دهد بودن این حصار؟!
هوش مصنوعی: گفتند ای پادشاه نامور، فایده نگه‌داشتن این دژ چیست؟
چو رو آورد پشت ایران زمین
نپاید برش قلعه آهنین
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن به خاک ایران نزدیک شود، دیگر دژی محکم و فولادین نمی‌تواند از آن دفاع کند.
گر این قلعه از محکمی خیبر است
شه از نسل شیرخدا حیدر است
هوش مصنوعی: اگر این قلعه به استحکام خیبر باشد، باید بدانیم که این پادشاه از نسل علی، شیر خداست.
در این قلعه بودن نه ما را رواست
که این قلعه زندان جولان ماست
هوش مصنوعی: ما در این قلعه حضور نداریم، زیرا این مکان برای ما مانند زندانی است که مانع آزادی‌امان می‌شود.
سپاهی ز ترکان تشنه بخون
از این قلعه باید فرستی برون
هوش مصنوعی: یک گروه از ترک‌ها که تشنه خون هستند، باید از این قلعه به بیرون فرستاده شوند.
که بندند با آب شمشیر کین
سر راه بر شاه ایران زمین
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که دشمنان می‌خواهند با خشونت و جنگ، مانع رسیدن شاه ایران به هدف‌هایش شوند و می‌خواهند با نیروهای خود، راه او را سد کنند. این بیان نمادی از عزم و اراده دشمنان در مقابله با پادشاهی ایران است.
که با دیده جوهر تیغها
به بینیم شاید رخ مدعا
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که با دیدن تیغ‌ها و لبه‌های تیز آن‌ها، نشانه‌ای از آنچه که دلمان می‌خواهد را ببینیم.
برین یافت چون رای ایشان قرار
سپاهی چو اندوه خود بیشمار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که چقدر تصمیمات و اندیشه‌های این افراد به هم مرتبط و نزدیک به هم است، تا جایی که زندگی و احساسات خود را در جمعی از افکار و نظرات بی‌شمار مطرح می‌کنند.
همه نامداران جنگ آزما
همه شیر صولت، همه اژدها
هوش مصنوعی: تمامی جنگ‌آوران مشهور و دلیر، همچون شیرانی شجاع و همانند اژدهایی قدرتمند هستند.
همه تند خویان بیرحم دل
همه جنگ جویان از جان گسل
هوش مصنوعی: همه افرادی که سریع و خشن هستند، دلشان بی‌رحم است و همه جنگجویانی که بی‌ملاحظه هستند، از جان می‌گذرند.
همه، غره بر زور بازوی خویش
همه، آتش از تندی خوی خویش
هوش مصنوعی: همه به قدرت و توانایی خود مغرورند و همه به خاطر خوی تند و تیزشان مانند آتش عمل می‌کنند.
ز بس باد نخوت بسر بودشان
حباب است گفتی کله خودشان
هوش مصنوعی: به خاطر تکبر و خودپسندی زیادشان، حالتی زودگذر و شکننده دارند که می‌توان آن را به حباب تشبیه کرد، طوری که انگار تنها به فکر خود و برتری‌جویی‌شان هستند.
از آن قلعه بردشت کین تاختند
علم از رگ گردن افراختند
هوش مصنوعی: از آن دژ، دشمنان به ما حمله کردند و علم و پرچم را با قدرت تمام برافراشتند.
که ناگاه پیدا شد از گرد غم
صفی صور طبل قیامت علم
هوش مصنوعی: ناگهان از ابرهای غم، صفی از چهره‌ها نمایان شد که صدای طبل قیامت را به گوش می‌رساند.
ظفر، پرچم رایت عزمشان
اجل، تیزی خنجر رزمشان
هوش مصنوعی: پیروزی، نماد اراده و عزم آنهاست، و تندی و تیز بودن خنجرهایشان نشانه‌ی آمادگی برای نبرد است.
ز حشمت، نگهبانشان از ملک
ز عزت، سر گردشان بر فلک
هوش مصنوعی: از بزرگیشان، نگهبانان آن‌ها بر سرزمین، و از افتخارشان، سرهایشان بر آسمان بلند است.
همه تیغ وش، جان ستان، کینه خواه
شده قبضه سان یکسر آهن کلاه
هوش مصنوعی: تمام کسانی که زیبا و دلربا هستند، به قاتلانی تبدیل شده‌اند که تنها به دنبال انتقام و کینه‌ورزی هستند. آن‌ها همچون آهنی که به یک قبضه تبدیل شده، یکپارچه و خطرناک شده‌اند.
زره، جوهر خویشتن بودشان
ز سرسختی خود، کله خودشان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زره، نشان‌دهنده‌ی جوهر و ماهیت واقعی آن افراد است. آنها با سرسختی و اراده‌ی قوی خود، به حفظ هویتی که دارند، ادامه می‌دهند.
سپهدار آن لشکر، اقبال شاه
صف آرا، بزرگی و اجلال شاه
هوش مصنوعی: فرمانده آن لشکر، خوش شانسی و پیروزی پادشاهی است که سپاهش را با شکوه و عظمت ترتیب داده است.
به هم چون رسیدند آن هر دو فوج
رساندند نام دلیری به اوج
هوش مصنوعی: وقتی این دو گروه به هم نزدیک شدند، نام دلیری را به اوج و بلندی رساندند.
دو لشکر بهم حمله آور شدند
دو غوغا بهم شور محشر شدند
هوش مصنوعی: دو سپاه به هم حمله کردند و هر یک غوغایی به پا کردند که حالتی مانند روز قیامت پیدا کرد.
ز باریدن تیر و تیغ یلان
شد از هر طرف جوی خونی روان
هوش مصنوعی: در اثر ریزش تیر و ضربه‌های شجاعان، از همه‌جا نهرها و جوی‌های خون جاری شد.
چو شد روشن از برق شمشیر تیز
به ترکان در آن گرد، راه گریز
هوش مصنوعی: زمانی که برق تیز شمشیر درخشان شد، ترکان در آن گرد و غبار به دنبال راه فرار بودند.
عنان سوی آن راه بر تافتند
دوان جانب قلعه بشتافتند
هوش مصنوعی: آنها با سرعت و به سمت آن مسیر رفتند و به طرف قلعه دویدند.
گرفتند از تیر بیرحم کیش
سپر بر رخ خویش از پشت خویش
هوش مصنوعی: از تیر بی‌رحم کیش، سپر به صورت خود گرفتند و از پشت خود محافظت کردند.
دلیران و گردان ایرانیان
اجل سان زدنبال ایشان دوان
هوش مصنوعی: مردان دلیر و جنگجوی ایرانیان با شجاعت به دنبال سرنوشت خود می‌دوند.
چو ترکان بدان قلعه داخل شدند
از آن بحر پرخون بساحل شدند
هوش مصنوعی: وقتی ترکان به آن قلعه وارد شدند، از دریای خون به ساحل رسیدند.
برون حصار آن شه کامیاب
فرود آمد از باد پای شتاب
هوش مصنوعی: شه‌ی پیروز از دژ خود خارج شد و با شتاب به زمین نشسته است.
روان چتر و خرگاه آراستند
بخدمت ستونها بپا خاستند
هوش مصنوعی: به زیبایی چتر و سایه‌بان را آماده کردند و به احترام ستون‌ها ایستادند.
ز اقبال آن شاه فرخ لقا
شدش دامن خیمه بال هما
هوش مصنوعی: به لطف بخت و اقبال آن پادشاه خوش‌روی، دامن خیمه‌اش به مانند پرنده‌ای بزرگ و زیبا، به او کرامت و بزرگی عطا شده است.
طنابی ز هرسوی آن بارگاه
چو دست دلیران و دامان شاه
هوش مصنوعی: طنابی از هر طرف آن کاخ بزرگ کشیده شده است، مانند دستان دلیران و دامن شاه.
به پا خاست زآن لشکر بی حساب
بسی خیمه ها چون ز دریا حباب
هوش مصنوعی: از میان آن لشکریان بی‌شمار، تعداد زیادی چادر مانند حباب‌هایی که از دریا برمی‌خیزند، به پا ایستادند.
به هرسو طنابی ز خرگاه ها
نمایان چو از کوهها راه ها
هوش مصنوعی: در هر سمت، طنابی از علفزارها و دشت‌ها به چشم می‌خورد، همان‌طور که از کوه‌ها راه‌هایی پیدا است.
گذر کرد چندان طناب از طناب
که ره بست بر تابش آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به قدری طناب‌ها در هم پیچیده و گره خورده‌اند که دیگر اجازه نمی‌دهند نور آفتاب به آن منطقه برسد. در واقع، اشاره به وضعیتی دارد که مانع از ورود روشنایی یا بهبود شرایط می‌شود.
در آن خیمه ها لشکر بیشمار
چراغ ته دامن روزگار
هوش مصنوعی: در آن خیمه‌ها، نیروهای زیاد و پرشماری در انتظارند، مانند نورهایی که در انتهای روز درخشندگی می‌بخشند.
ز دامان خرگاه زرین طناب
پراگنده شد آتش آفتاب
هوش مصنوعی: از دامن مکانی زیبا و پرنعمت، شعله‌های آتش خورشید به آسمان برخاستند.
شد از سوز تب لرزه آن حصار
لب خندق از خیمه تبخاله زار
هوش مصنوعی: از شدت تب و احساس ناراحتی، لرزشی در حصاری که در کنار خندق قرار دارد، به وجود آمده و از خیمه‌ی بیمار، ناله‌های دردناک به گوش می‌رسد.
چو خورشید تابنده روز دگر
ز بالین کهسار برداشت سر
هوش مصنوعی: طلوع خورشید در روز جدید از فراز کوه‌ها سر برمی‌آورد.
بنظاره رزم، زال سپهر
گرفت ابرو صبح از چشم مهر
هوش مصنوعی: زال، که نماینده ی جنگ است، با نگاهی به آسمان، ابروی صبح را از چشمان خورشید گرفت.
دگر بار ترکان برون تاختند
لوای نگونساری افراختند
هوش مصنوعی: بار دیگر ترک‌ها به میدان آمدند و پرچم ناامیدی را برافراشتند.
بفرمود آن شاه دشمن گداز
سپه را بخونریزی خصم، باز
هوش مصنوعی: آن پادشاه فرمان داد تا سپاه دشمن را به خون بکشند و در جنگ با مخالفان بازگردند.
دگر شعله تیغ ها شد بلند
دگر ره سر خصم شد چون سپند
هوش مصنوعی: شعله‌های تیغ‌ها دوباره بالا رفت و راه دشمن را مانند آتش روشن کرد.
دگر بار از بیم تیغ یلان
سوی قلعه گشتند ترکان دوان
هوش مصنوعی: سپاهیان ترک به خاطر ترس از شمشیرهای دلیران، دوباره به سمت قلعه فرار کردند.
ز هر سو دلیران آرام سوز
چنین رزم جستند، تا هفت روز
هوش مصنوعی: دلیران از هر طرف به تلاشی بی‌وقفه مشغول بودند و این جنگ و نبرد را تا مدت هفت روز ادامه دادند.