گنجور

شمارهٔ ۳

فرازنده دست و تیغ زبان
چنین کرده تسخیر ملک بیان
که شاه ملک خیل انجم سپاه
جهانبخش دریا دل دین پناه
ندانم چه در مدح آن شه سزاست
بجر اینکه فرزند شیر خداست
بفرزندیش داده شاه نجف
ز شمشیر، برهان قاطع بکف
شد از تیغ او خانه انقلاب
بسیلاب خون مخالف خراب
ز موج نهیبش دل دشمنان
چو از حمله باد، ریگ روان
بمشاطگی کرد از تیغ کین
ز خون عدو غازه روی دین
زره پیش شمشیر آن نامدار
چو پیش تف شعله موج چنار
سمندش فشردی چو بر کوه نعل
خزیدی چو خون در رگ سنگ لعل
بشمشیر تا بازوش یار شد
رگ کوه انگشت زنهار شد
ز روزی که عدلش بدیوان نشست
فراری است هر بد نهادی که هست
شود تا سبکبار بهر فرار
به هر سال می افگند پوست، مار
در ایم آن شاه فیروز جنگ
نمیبرد ترسیدن از چهره رنگ
ستم را نبود آن قدر دسترس
که پیری ستاند جوانی ز کس
در ایام عدلش کسی را چو حد
که لب از ندامت بدندان گزد؟!
به عهدش چنان روزگار آرمید
که دل از تپیدن نشانی ندید
نه دست سیاست چنان زو قوی
که جرأت کند ناله در شبروی
رود از آن بهر سوی صیقل دوتا
که برده است زنگ از دل آیینه را
ندادیش اگر باغبان اول آب
نیارستی از گل گرفتن گلاب
بشاخی اگر زور کردی ثمر
نهادی بپایش همان لحظه سر
به ترویج مذهب میان را چو بست
به گلگون کشورگشایی نشست
به هرسو علم راست کردی ز کین
شدی راست همچون علم پشت دین
شدی شعله تیغ او چون بلند
سر سرکشان ساختی چون سپند
کمند عزیمت به هر سو فگند
سر مرز و بومی در آمد به بند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرازنده دست و تیغ زبان
چنین کرده تسخیر ملک بیان
هوش مصنوعی: دست و زبان قوی و توانا، این قدرت را ایجاد کرده‌اند که قلمرو سخن و بیان را در اختیار بگیرند.
که شاه ملک خیل انجم سپاه
جهانبخش دریا دل دین پناه
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از یک شخصیت بزرگ اشاره دارد که مانند یک شاه در بین ستاره‌ها می‌درخشد و دارای قدرت و نفوذی است که می‌تواند در سختی‌ها یاری رسان باشد. او به نوعی نماد امید و حافظ دین و ارزش‌هاست و به همگان کمک می‌کند تا از چالش‌ها عبور کنند.
ندانم چه در مدح آن شه سزاست
بجر اینکه فرزند شیر خداست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزهایی می‌توان درباره‌ی آن پادشاه گفت، جز اینکه او فرزند شیر خداست.
بفرزندیش داده شاه نجف
ز شمشیر، برهان قاطع بکف
هوش مصنوعی: شاه نجف به فرزند خود شمشیری داده که برای دفاع و حمایت از کیان و حقایق به کار گرفته شود. این شمشیر نماد قدرت و قاطعیت در روبرو شدن با چالش‌ها و دشمنان است.
شد از تیغ او خانه انقلاب
بسیلاب خون مخالف خراب
هوش مصنوعی: از ضربت او، خانه‌ی انقلاب با سیلاب خون مخالفان ویران شد.
ز موج نهیبش دل دشمنان
چو از حمله باد، ریگ روان
هوش مصنوعی: دل دشمنان از شدت ضربه‌ زخم می‌خورد، مانند ریگی که در اثر بادی شدید به این سو و آن سو می‌رقصد.
بمشاطگی کرد از تیغ کین
ز خون عدو غازه روی دین
هوش مصنوعی: به زیبایی و مهارت، از خشم و کینه خود بهره برد و با خون دشمن، چهره دین را آراست.
زره پیش شمشیر آن نامدار
چو پیش تف شعله موج چنار
هوش مصنوعی: زره‌ای که در برابر شمشیر آن نامی بزرگ قرار دارد، مانند چناری است که در برابر شعله‌ی آتش قرار می‌گیرد.
سمندش فشردی چو بر کوه نعل
خزیدی چو خون در رگ سنگ لعل
هوش مصنوعی: چنانچه بر فراز کوه با سمند خود گام برمی‌داری، مانند نعلی که برسنگ می‌خزد، تجربیات و افتخارات تو در دل همچون خون در رگ لعل (که نشانی از ارزش و زیبایی دارد) جاری است.
بشمشیر تا بازوش یار شد
رگ کوه انگشت زنهار شد
هوش مصنوعی: به وسیله شمشیر، تا زمانی که یار من به من نزدیک شد، رگ کوه به من هشدار داد و متوجه خطر شد.
ز روزی که عدلش بدیوان نشست
فراری است هر بد نهادی که هست
هوش مصنوعی: از زمانی که عدالت بر دادرسی حاکم شد، هر کس که قلب ناپاکی دارد، از آن دوری می‌کند.
شود تا سبکبار بهر فرار
به هر سال می افگند پوست، مار
هوش مصنوعی: هر سال مار برای فرار از خطر، پوست خود را به بیرون می‌ریزد و سبکبارتر می‌شود.
در ایم آن شاه فیروز جنگ
نمیبرد ترسیدن از چهره رنگ
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از یک پادشاه قهرمان به نام فیروز است که ترسی از جنگ ندارد و چهره‌اش نشان‌دهنده‌ی دلهره یا نگرانی نیست. به عبارت دیگر، او شجاعت و بی‌باکی را در رویارویی با چالش‌ها و دشمنانش ابراز می‌کند.
ستم را نبود آن قدر دسترس
که پیری ستاند جوانی ز کس
هوش مصنوعی: ستم آنقدر قدرتمند نیست که بتواند جوانی را از هیچ‌کس بگیرد.
در ایام عدلش کسی را چو حد
که لب از ندامت بدندان گزد؟!
هوش مصنوعی: در زمان حکومت عدل او، آیا کسی هست که به خاطر پشیمانی، دندان‌هایش را گاز بگیرد؟
به عهدش چنان روزگار آرمید
که دل از تپیدن نشانی ندید
هوش مصنوعی: زمانی به گونه‌ای بود که به خاطر پیمانش، دل هیچ نشانه‌ای از تپیدن و زندگی نشان نداد و در آرامش به سر برد.
نه دست سیاست چنان زو قوی
که جرأت کند ناله در شبروی
هوش مصنوعی: سیاست به قدری توانمند نیست که جرأت کند در برابر زیبایی و شجاعت شب بایستد و از خود ناله کند.
رود از آن بهر سوی صیقل دوتا
که برده است زنگ از دل آیینه را
هوش مصنوعی: رود به منظور از بین بردن کدری و ناپاکی، به دو سمت می‌چرخد تا زنگار را از دل آیینه پاک کند.
ندادیش اگر باغبان اول آب
نیارستی از گل گرفتن گلاب
هوش مصنوعی: اگر باغبان در ابتدا به گل‌ها آب نمی‌داد، هیچ‌گاه نمی‌توانست از آن‌ها گلاب بگیرد.
بشاخی اگر زور کردی ثمر
نهادی بپایش همان لحظه سر
هوش مصنوعی: اگر بر درختی زور بیاری تا میوه‌ای به آن بدهی، همزمان باید سر خود را هم به پای درخت بگذاری.
به ترویج مذهب میان را چو بست
به گلگون کشورگشایی نشست
هوش مصنوعی: وقتی راه ترویج مذهب مسدود شد، به کشورگشایی با افتخار و چهره‌ای سرخ روی آورد.
به هرسو علم راست کردی ز کین
شدی راست همچون علم پشت دین
هوش مصنوعی: به هر طرف که توجه کردی و علم را رو به جلو گرفتی، از کینه تو به مانند علم پشت دین راست و قائم شدی.
شدی شعله تیغ او چون بلند
سر سرکشان ساختی چون سپند
هوش مصنوعی: تو مثل شعله‌ای هستی که زره‌ی او را به یک سرکشیدنی بلند کرده‌ای، مانند آتشی که در چوب‌های خشک روشن می‌شود.
کمند عزیمت به هر سو فگند
سر مرز و بومی در آمد به بند
هوش مصنوعی: کمند سفر را به هر سمتی انداختند؛ و کسی که از مرز و سرزمین خود خارج شده بود، به دام افتاد.