گنجور

شمارهٔ ۸

الهی نفرت از ما ده، بنوعی اهل دنیا را
که ره ندهد کسی در دل غبار کینه ما را
عطا کن مشرب افتادگی، پیش درشتانم
تو کز همواری افگندی به پای کوه صحرا را
نگردیدیم نرم از آسیای گردش گردون
به پای گردش چشمی بیفگن دانه ما را
در آن دم کاید از ذکر تو در شورش عجب نبود
زبان موج اگر افتد برون از کام، دریا را
مگر در وسعت‌آباد خیالت سر کند ورنه
نگنجد شور مجنون تو در آغوش صحرا را
شود شاید می فکر ترا مینا دل واعظ
به دست آتش شوقی بده این سنگ خارا را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الهی نفرت از ما ده، بنوعی اهل دنیا را
که ره ندهد کسی در دل غبار کینه ما را
هوش مصنوعی: خداوندا، از ما بیزاری و دوری بده، به گونه‌ای که کسی نتواند در دلش جای کینه و دشمنی ما را نگه دارد.
عطا کن مشرب افتادگی، پیش درشتانم
تو کز همواری افگندی به پای کوه صحرا را
هوش مصنوعی: به من تواضع و فروتنی عطا کن، زیرا این برتری‌ها و بزرگ‌منشی‌ها مرا به زمین زده است.
نگردیدیم نرم از آسیای گردش گردون
به پای گردش چشمی بیفگن دانه ما را
هوش مصنوعی: ما به آرامی از چرخش دنیای فانی دور نشدیم، زیرا فقط به چشمی که دانه ما را به زمین می‌افکند توجه کردیم.
در آن دم کاید از ذکر تو در شورش عجب نبود
زبان موج اگر افتد برون از کام، دریا را
هوش مصنوعی: در آن لحظه که نام تو را بر زبان می‌آورم، هیچ تعجبی نیست که موج زبانم از کامم خارج شود و به دریا بپیوندد.
مگر در وسعت‌آباد خیالت سر کند ورنه
نگنجد شور مجنون تو در آغوش صحرا را
هوش مصنوعی: تنها زمانی که خیال تو در فضایی وسیع و آباد قرار بگیرد، می‌تواند شوری را که مجنون تو به وجود می‌آورد در آغوش طبیعت جا بدهد. وگرنه این شور و هیجان در دل صحرا نمی‌تواند جای بگیرد.
شود شاید می فکر ترا مینا دل واعظ
به دست آتش شوقی بده این سنگ خارا را
هوش مصنوعی: شاید در آینده، می‌خواهم فکر تو را در دل مینا در اختیار واعظ قرار دهم. به او بگو که این سنگ سخت را به آتش شوق بسوزاند.