شمارهٔ ۶۱۴
پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی
از عینک است چشم ترا خانه روشنی
از بس گزیده است مرا نیش هر زبان
لرزم بخویش پوشم اگر جامه سوسنی
نتوان شدن بر اوج شرف، جز بپشت پا
شد سر بلند سرو، ز بر چیده دامنی
افگنده اند بهر تو چون خاک بستری
تا چند فکر قالی و پشتی و سوزنی؟!
گر عالمی بروی تو یا زند تیغ کین
آنست ضربه تو که بر خویشتن زنی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی
از عینک است چشم ترا خانه روشنی
هوش مصنوعی: پیری به سراغت آمده و محبوبت دیگر در دسترس نیست. آنچه که میبینی تنها تصویر محو شدهای است؛ مانند نوری که از عینک میگذرد، چشم تو نیاز به روشنی و روشنگری دارد تا بتوانی در دنیای تاریک زندگی بهتر ببینی.
از بس گزیده است مرا نیش هر زبان
لرزم بخویش پوشم اگر جامه سوسنی
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از حرفهای گوناگون دیگران خیلی آسیب دیدهام، میخواهم خودم را بپوشانم و از این وضعیت فرار کنم، حتی اگر لباس گلی و زیبا به تن داشته باشم.
نتوان شدن بر اوج شرف، جز بپشت پا
شد سر بلند سرو، ز بر چیده دامنی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به اوج مقام و شرافت، جز با تلاش و پشتکار نمیتوان به این هدف دست یافت. مانند سرو بلندی که با تکیه بر دامن خود توانسته به ارتفاع برسد.
افگنده اند بهر تو چون خاک بستری
تا چند فکر قالی و پشتی و سوزنی؟!
هوش مصنوعی: به خاطر تو به مانند خاک، بستر و فرشهایی گستردهاند. تا کی به فکر زینتهای ظاهری و جزئیات کوچک باشی؟
گر عالمی بروی تو یا زند تیغ کین
آنست ضربه تو که بر خویشتن زنی
هوش مصنوعی: اگر کسی علم و دانشی داشته باشد یا اگر شمشیری بر دشمن خود بکشد، آن ضربهای که به دیگران میزند، در واقع به خود او بازمیگردد و آسیب اصلی را به خودش وارد میکند.