گنجور

شمارهٔ ۶۱۲

بر من کند از بس غم عشق تو گرانی
بیرون فتد از خاطرم اسرار نهانی
ایام چنان برده تواناییم از دست
کز ضعف فتاده است سرشکم ز روانی
چون تیر از این خانه مهیای سفر باش
آورد ز پیری چو قدت رو بکمانی
صد حیف که ما پیر جهاندیده نبودیم
روزی که رسیدیم بایام جوانی
احوال ترا دوست چو به از همه داند
واعظ تو هم احوال خود آن به که ندانی!

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر من کند از بس غم عشق تو گرانی
بیرون فتد از خاطرم اسرار نهانی
هوش مصنوعی: غم عشق تو آن‌قدر بر من سنگینی می‌کند که دیگر نمی‌توانم رازهای پنهانم را به یاد بیاورم و از ذهنم خارج می‌شوند.
ایام چنان برده تواناییم از دست
کز ضعف فتاده است سرشکم ز روانی
هوش مصنوعی: روزگار به قدری ما را ناتوان کرده است که از شدت ضعف، اشک‌هایمان بی‌اختیار و روان می‌شود.
چون تیر از این خانه مهیای سفر باش
آورد ز پیری چو قدت رو بکمانی
هوش مصنوعی: مانند تیری که از کمان رها می‌شود، آماده سفر باش. از پیری نترس و همچنان همچون جوانی با قامت صاف بایست.
صد حیف که ما پیر جهاندیده نبودیم
روزی که رسیدیم بایام جوانی
هوش مصنوعی: بسیار افسوس که ما در روزگار جوانی خود تجربه و آگاهی لازم را نداشتیم.
احوال ترا دوست چو به از همه داند
واعظ تو هم احوال خود آن به که ندانی!
هوش مصنوعی: دوست باخبرتر از هر کسی از حال توست، و واعظ نیز بهتر است که حال خودش را بداند نه اینکه از حال دیگران حرف بزند.