گنجور

شمارهٔ ۶۱۱

تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بدن مانی؟!
تو گنجی، گنج! تا کی در ته دیوار تن مانی؟!
ز بار هستی خود، چند نتوانی که برخیزی؟!
چو دامن تا بکی در زیر پا خویشتن مانی؟!
حیات جاودان خواهی، ز صورت پی بمعنی بر
که باقی در جهان از فیض معنی چون سخن مانی
از آن چون بلبل شوریده در کویت نمینالم
که از غیرت نمی‌خواهم به گل‌های چمن مانی
چرا دلگیر داری ز انتظارت شام غربت را
چو واعظ تا بکی محبوس زندان وطن مانی؟!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بدن مانی؟!
تو گنجی، گنج! تا کی در ته دیوار تن مانی؟!
هوش مصنوعی: ای جان من، چرا هنوز در تار و پود این بدن گرفتار شده‌ای؟ ای گنجینه ارزشمند، چرا تا این اندازه در عمق دیوار تن محبوس هستی؟
ز بار هستی خود، چند نتوانی که برخیزی؟!
چو دامن تا بکی در زیر پا خویشتن مانی؟!
هوش مصنوعی: از زیر بار سنگین وجودت چقدر می‌توانی بلند شوی؟ تا کی می‌خواهی دامن خود را زیر پای خود نگه‌داری؟
حیات جاودان خواهی، ز صورت پی بمعنی بر
که باقی در جهان از فیض معنی چون سخن مانی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زندگی ابدی هستی، باید از ظاهر و شکل‌های ظاهری فراتر بروی و به عمق معنا بپردازی، زیرا آنچه در این جهان باقی می‌ماند و ارزشمند است، به لطف معنا و مفهوم واقعی است، نه به خاطر ظواهر.
از آن چون بلبل شوریده در کویت نمینالم
که از غیرت نمی‌خواهم به گل‌های چمن مانی
هوش مصنوعی: من مانند بلبل دیوانه‌ای در کوی تو ناله نمی‌کنم، چون به خاطر غیرت خودم نمی‌خواهم در بین گل‌های چمن بمانی.
چرا دلگیر داری ز انتظارت شام غربت را
چو واعظ تا بکی محبوس زندان وطن مانی؟!
هوش مصنوعی: چرا از انتظار ناراحت هستی؟ شب غم‌انگیز دوری را همچون یک واعظ تحمل کن، تا کی می‌خواهی در زندان وطن خود بی‌حرکت بمانی؟