گنجور

شمارهٔ ۶۰۱

چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی
شیشه نگذارد بساغر، خدمت پیمانگی
سازدت آزاد از بند قبا دیوانگی
از گریبان، طوق بر گردن نهد فرزانگی
بسکه جا کرده است در دل، تار تار سنبلش
میکنند امروز، دلها زلف او را شانگی
بر می گلگون کشد خمیازه چون لعل لعبت
شیشه را دل خون شود از حسرت پیمانگی
خشک میماند بجا از شورش توفان من
سیل اگر واعظ، کند با من شبی همخانگی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی
شیشه نگذارد بساغر، خدمت پیمانگی
هوش مصنوعی: وقتی شمع زیبایی تو را روشن کند، پروانه‌ها دور تو جمع می‌شوند، اما شیشه نمی‌گذارد که حتی یک قطره از این محبت روان شود.
سازدت آزاد از بند قبا دیوانگی
از گریبان، طوق بر گردن نهد فرزانگی
هوش مصنوعی: آهنگ تو از قید و بند لباس دیوانگی آزاد است و بر گردن تو، دانایی مانند طوقی قرار می‌گیرد.
بسکه جا کرده است در دل، تار تار سنبلش
میکنند امروز، دلها زلف او را شانگی
هوش مصنوعی: دل‌ها به خاطر زیبایی و جذابیت او به شدت تحت تأثیر قرار گرفته‌اند و این جذابیت تا حدی است که مانند تار و پود سنبل در دل‌ها جا گذاشته است. امروز، همه به زلف زیبای او نظر دارند و از آن لذت می‌برند.
بر می گلگون کشد خمیازه چون لعل لعبت
شیشه را دل خون شود از حسرت پیمانگی
هوش مصنوعی: بر روی گل‌های زیبا، خمیازه‌ای کشیده می‌شود شبیه به رنگ لعل، و دل از حسرت شراب دل‌فریب خونین می‌شود.
خشک میماند بجا از شورش توفان من
سیل اگر واعظ، کند با من شبی همخانگی
هوش مصنوعی: اگر واعظ یک شب با من همصحبت شود، حتی سیل هم نمی‌تواند مرا خشک نگه دارد و از شورش طوفان من جلوگیری کند.