گنجور

شمارهٔ ۵۹۸

در میان دوستان، با این کمال بندگی
غیر تنهایی نداریم از کسی شرمندگی
دانه‌سان در خاک گمنامی اگر پوسیده‌ام
برنمی‌دارد کس از خاکم، به جز افگندگی
واشود شاید دلی چون دانه ما را زیر خاک
نیست زیر تیغ برق ای سبزه جای زندگی
پیشه‌ای چون حیله‌سازی نیست در عالم روا
پنج دانگ خلق، شش دانگند در بازندگی
صحبت این گرم‌رویان خنک دلدوز خست
جنت ار خواهی، بجو خلوت به شرط بندگی
چون دل خود، این خسیسان مرده یک درهمند
چون بود این دخمه پر مرده جای زندگی؟!
تر نمی‌سازند جز با جیفه دنیا دماغ
چون کس اینجا خوش تواند بود، با این گندگی؟!
بر سر دنیای پوچست آشنایی‌های خلق
ز آن نباشد این بنا را، آن قدر پایندگی
قدر دارند این جدایی‌افگنان از بس کنون
در میان‌ها جای دارد تیغ از برندگی
پیش دونان چند ریزی آبرو بهر دونان؟!
هر نفس تا چند مردن، بهر این یک زندگی؟!
لذت ریزش، برد زنگ از دل اهل کرم
می‌شود هر جامه زیبا، چون بود زیبندگی
زهد خشکم، خاک بر سر کرده، دارم چشم آن
کآورد آبی به روی کار من، شرمندگی
قدر تنهایی بدان واعظ، که آخر قطره را
خلوت کام صدف شد، مایه ارزندگی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در میان دوستان، با این کمال بندگی
غیر تنهایی نداریم از کسی شرمندگی
هوش مصنوعی: در جمع دوستان، به خاطر خدمت و محبت خود، هیچ حس تنهایی نمی‌کنیم و هیچ دلیلی برای شرمندگی از کسی نداریم.
دانه‌سان در خاک گمنامی اگر پوسیده‌ام
برنمی‌دارد کس از خاکم، به جز افگندگی
هوش مصنوعی: اگرچه من مانند دانه‌ای در خاک گمنام پوسیده‌ام و هیچ‌کس از وجود من خبر ندارد، اما این پوسیدگی فقط به خاطر بی‌توجهی و فراموشی است.
واشود شاید دلی چون دانه ما را زیر خاک
نیست زیر تیغ برق ای سبزه جای زندگی
هوش مصنوعی: شاید دلی مانند دانه‌ای که در خاک است، پرورش یابد و زندگی تازه‌ای را آغاز کند. اما زیر تیغ برق، سبزه‌ای وجود ندارد که نشانه‌ای از زندگی باشد.
پیشه‌ای چون حیله‌سازی نیست در عالم روا
پنج دانگ خلق، شش دانگند در بازندگی
هوش مصنوعی: هیچ حرفه‌ای به اندازه‌ی فریبکاری در دنیا مجاز نیست، تمامی مردم به طور کامل در دام آن گرفتارند.
صحبت این گرم‌رویان خنک دلدوز خست
جنت ار خواهی، بجو خلوت به شرط بندگی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از صحبت‌های دلچسب و دلنشین این افراد لذت ببری و به آرامش برسی، باید به دور از شلوغی‌ها و در یک خلوت و به شرط اینکه خودت را متعهد به خدمت و عبودیت کنی، بگردی.
چون دل خود، این خسیسان مرده یک درهمند
چون بود این دخمه پر مرده جای زندگی؟!
هوش مصنوعی: دل من مانند این خسیسان مرده، هیچ ارزشی ندارد و به یک درهم هم نمی‌ارزد. حال چگونه می‌توان در چنین مکانی که پر از مرده‌هاست، جایی برای زندگی پیدا کرد؟
تر نمی‌سازند جز با جیفه دنیا دماغ
چون کس اینجا خوش تواند بود، با این گندگی؟!
هوش مصنوعی: تنها کسانی که به طمع دنیا و مال و مادیات هستند، نمی‌توانند از آنچه که در اینجا وجود دارد، به شادی و خوشی دست یابند. با چنین آلودگی‌هایی، هیچ کس نمی‌تواند واقعاً خوشحال باشد.
بر سر دنیای پوچست آشنایی‌های خلق
ز آن نباشد این بنا را، آن قدر پایندگی
هوش مصنوعی: در مورد دنیای بی‌ارزش، روابط و آشنایی‌های مردم تاثیری بر دوام و پایداری این ساختار ندارد.
قدر دارند این جدایی‌افگنان از بس کنون
در میان‌ها جای دارد تیغ از برندگی
هوش مصنوعی: این افراد که موجب جدایی می‌شوند، به خاطر تأثیر بالای خود در جامعه، هم‌اکنون در دل‌ها و افکار مردم مانند تیغی تیز و برنده نفوذ پیدا کرده‌اند.
پیش دونان چند ریزی آبرو بهر دونان؟!
هر نفس تا چند مردن، بهر این یک زندگی؟!
هوش مصنوعی: چقدر برای کسانی که به مقام و ثروت نمی‌رسند، ارزش و اعتبار قائل هستی؟ تا کی می‌خواهی برای یک زندگی معمولی هر لحظه جان خود را به خطر بیندازی؟
لذت ریزش، برد زنگ از دل اهل کرم
می‌شود هر جامه زیبا، چون بود زیبندگی
هوش مصنوعی: لذتِ ریزش، نوار زنگ را از دل افراد بزرگوار برمی‌دارد. هر لباس زیبا، به اندازه زیبایی‌اش، تأثیری دارد.
زهد خشکم، خاک بر سر کرده، دارم چشم آن
کآورد آبی به روی کار من، شرمندگی
هوش مصنوعی: من زهد و دنیاگریزی‌ام را ترک کرده‌ام و به خاک می‌افتم، در حالی که انتظار دارم کسی برای رفع نیازهایم به کمک بیاید تا از شرمندگی نجاتم دهد.
قدر تنهایی بدان واعظ، که آخر قطره را
خلوت کام صدف شد، مایه ارزندگی
هوش مصنوعی: به اهمیت و ارزش تنهایی پی ببر، زیرا در نهایت، حتی آخرین قطره‌ای که به تنهایی درون صدف قرار می‌گیرد، می‌تواند به مرواریدی با ارزش تبدیل شود.