گنجور

شمارهٔ ۴۸

نیست غمخوار چو لیلی، دل محزون مرا
شانه بس پنجه آن خور سر مجنون مرا
کشته تیغ سمورند همه خود سازان
ای نمد سخت خریدی تو از آن خون مرا
کرده ام خون بدل از منع رخ جانانش
میخورد دیده خونبار، ازآن خون مرا
نیست گوشی که بود لایق در سخنی
زان خریدار نباشد در مکنون مرا
نیست ممکن که باشد بحر بدولاب تهی
گریه خالی نکند این دل پرخون مرا
خانه خواه غم جانان بسر راه وفاست
چون رعایت نکند خاطر محزون مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست غمخوار چو لیلی، دل محزون مرا
شانه بس پنجه آن خور سر مجنون مرا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه‌ی لیلی برای دل غمگین من دل‌سوز نیست، و تنها کسی که می‌تواند به احوال پرآشوب من برسد، همان یار دیوانه و عاشق من است.
کشته تیغ سمورند همه خود سازان
ای نمد سخت خریدی تو از آن خون مرا
هوش مصنوعی: همه کسانی که خود را به خوبی می‌سازند و در مقابل چالش‌ها مقاوم هستند، به نوعی به طرز دلسردکننده‌ای در برابر درد و سختی‌ها آسیب‌پذیرند. تو حالا با استحکام و سختی که به دست آورده‌ای، باید توجه داشته باشی که این قوت به بهای خون و تلاش دیگران به دست آمده است.
کرده ام خون بدل از منع رخ جانانش
میخورد دیده خونبار، ازآن خون مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و دلربایی معشوقم، دل خود را به درد آورده‌ام. چشمانم از اشک و غم پر است و در این حال، خون دل می‌خورم.
نیست گوشی که بود لایق در سخنی
زان خریدار نباشد در مکنون مرا
هوش مصنوعی: هیچ گوشی وجود ندارد که لایق شنیدن سخن باشد و در آن سخن، خریدار یا کسی که به دنبال فهم مطالب درونی من نباشد.
نیست ممکن که باشد بحر بدولاب تهی
گریه خالی نکند این دل پرخون مرا
هوش مصنوعی: هیچ‌چیزی نمی‌تواند دریا را از غم و اندوه خالی کند، دل پرخون من همیشه گریان است.
خانه خواه غم جانان بسر راه وفاست
چون رعایت نکند خاطر محزون مرا
هوش مصنوعی: اگرچه خانه ممکن است محلی برای عشق و وفا باشد، اما چون دل غمگین من تحت‌تأثیر قرار نگیرد، دیگر این خانه برایم معنایی ندارد.