گنجور

شمارهٔ ۴۵

دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا
پنجه شد از قطره های خون گل مرجان مرا
در پی سودای زلفش، بسکه چشم من دوید
چشمه یی گردید زیر موی هر مژگان مرا
با وصالش سختی دوران بمن دشوار نیست
دادن جان پیش جانان، خوشتر است از جان مرا
بسکه کاهیدم زدرد عشق چون تار نگاه
مانم از رفتن، غباری گیرد ار دامان مرا؟
میر سامانی،چو بیسامانی من کس نداشت
فکر سامان کرد واعظ بی سر و سامان مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا
پنجه شد از قطره های خون گل مرجان مرا
هوش مصنوعی: در دوری و جدایی، آن‌قدر دلم شکسته و غمگین شده که احساس می‌کنم درد و رنجی که در وجودم حس می‌کنم، مانند خون جاری در گل‌های مرجان است. این احساسات عمیق و سختی که دارم، برایم رنج‌آور و دلخراش شده است.
در پی سودای زلفش، بسکه چشم من دوید
چشمه یی گردید زیر موی هر مژگان مرا
هوش مصنوعی: در جستجوی زیبایی و جذابیت موهایش، چشمان من آن‌قدر به جلو و عقب می‌دوید که تبدیل به چشمه‌ای شد که زیر هر یک از مژه‌هایم قرار گرفت.
با وصالش سختی دوران بمن دشوار نیست
دادن جان پیش جانان، خوشتر است از جان مرا
هوش مصنوعی: وجود معشوق در کنار من، باعث می‌شود که سختی‌های زندگی برایم آسان شود. فدای جانم بشوم، برای او بسیار دل‌پذیرتر از زندگی خودم است.
بسکه کاهیدم زدرد عشق چون تار نگاه
مانم از رفتن، غباری گیرد ار دامان مرا؟
هوش مصنوعی: به خاطر درد عشق و زحماتی که کشیده‌ام، مانند تردید و نگرانیم از رفتن، آیا اگر خود را از دست بدهم، غباری از آن درد بر دامن من باقی خواهد ماند؟
میر سامانی،چو بیسامانی من کس نداشت
فکر سامان کرد واعظ بی سر و سامان مرا
هوش مصنوعی: میر سامانی، زمانی که من در بی‌نظمی و آشفتگی به سر می‌بردم، هیچ‌کس نبود که به فکر سامان‌دهی من باشد. واعظ، نیز که خود بی‌سامان است، به من کمک نکرد.