گنجور

شمارهٔ ۴۴

چو وصف لعل تو شیرین کند کلام مرا
مکیدنش کند آیا چگونه کام مرا؟
از اینکه نسبت دوری بلعل او دارد
عجب مدان که نگیرد عقیق نام مرا
به سر ز تاب رخت آتشی که من دارم
عجب که پخته نسازد خیال خام مرا
بعدل دادرسم، حاجت تظلم نیست
که ظلم میکشد از ظالم انتقام مرا
کند چگونه دل رشک پیشه ام این شکر
که: نیست چشم جوابی ازو پیام مرا؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو وصف لعل تو شیرین کند کلام مرا
مکیدنش کند آیا چگونه کام مرا؟
هوش مصنوعی: وقتی توصیف لعل تو سخنانم را شیرین می‌کند، آیا ممکن است که نوشیدن آن نیز کام من را تلخ کند؟
از اینکه نسبت دوری بلعل او دارد
عجب مدان که نگیرد عقیق نام مرا
هوش مصنوعی: نباید از اینکه ارتباط دوری با لعل او دارد تعجب کنی، زیرا عقیق به راحتی نمی‌تواند نام مرا بپذیرد.
به سر ز تاب رخت آتشی که من دارم
عجب که پخته نسازد خیال خام مرا
هوش مصنوعی: من از شدت عشق و علاقه‌ام به تو، به تندی دچار آتش احساسات شده‌ام و عجیب است که هنوز نتوانسته‌ام افکار خام و ناچیزم را تغییر دهم یا به واقعیت نزدیک کنم.
بعدل دادرسم، حاجت تظلم نیست
که ظلم میکشد از ظالم انتقام مرا
هوش مصنوعی: اگر عدالت در دادرسی برقرار باشد، نیازی به درخواست مظلومیت نیست، زیرا ظالم در نهایت از ظالم انتقام می‌گیرد.
کند چگونه دل رشک پیشه ام این شکر
که: نیست چشم جوابی ازو پیام مرا؟
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است دل حسود من اینقدر شیفته این شکر باشد که هیچ چشمی برای پاسخ دادن به پیام من وجود ندارد؟