گنجور

شمارهٔ ۴۴۶

ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ
گویا که دیده است رخ یار من چراغ
افتد ز پای، بسکه خراب فتادن است
گر افگند فروغ بدیوار من چراغ
آید چو او ببزم، نماند ز من اثر
ز آن رو که ظلمتم من و، دلدار من چراغ
هرشب بود ز گریه خونبار و اضطراب
همچشم من پیاله و، همکار من چراغ
چون دیده یی که وا نتوان کرد در غبار
روشن نمیشود ز شب تار من چراغ
پیچد ز روز تیره من، بر خود آفتاب
سوزد بسوز سینه افگار من چراغ
واعظ ز فیض یاد رخ آتشین دوست
هرگز نخواسته است شب تار من چراغ

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ
گویا که دیده است رخ یار من چراغ
هوش مصنوعی: دوست من، از شدت عشق و شوق به معشوق، حالتی پریشان و بی‌حال دارم. مانند چراغی که روشنایی‌اش نشان می‌دهد چقدر به چهره محبوبم چشم دوخته‌ام.
افتد ز پای، بسکه خراب فتادن است
گر افگند فروغ بدیوار من چراغ
هوش مصنوعی: همچنان که وقتی کسی به زمین می‌افتد، نشان‌دهنده‌ی شدت آسیب‌دیدگی اوست، اگر نوری که به دیوار من می‌تابد نیز خاموش شود، به همین شکل خواهد بود.
آید چو او ببزم، نماند ز من اثر
ز آن رو که ظلمتم من و، دلدار من چراغ
هوش مصنوعی: وقتی او به من نزدیک می‌شود، چیزی از من باقی نمی‌ماند. علتش این است که من در تاریکی‌ام و محبوب من مانند یک چراغ است.
هرشب بود ز گریه خونبار و اضطراب
همچشم من پیاله و، همکار من چراغ
هوش مصنوعی: هر شب از شدت گریه و نگرانی، چشمان من به اندازه یک پیاله پر از اشک است و مانند چراغی که همراهم است، به تنهایی در این تاریکی می‌سوزد.
چون دیده یی که وا نتوان کرد در غبار
روشن نمیشود ز شب تار من چراغ
هوش مصنوعی: وقتی که چشمانت را نمی‌توانی باز کنی، در میان غبار نوری به وجود نمی‌آید و شب تار من روشن نخواهد شد.
پیچد ز روز تیره من، بر خود آفتاب
سوزد بسوز سینه افگار من چراغ
هوش مصنوعی: در روزهای تاریک زندگی‌ام، خورشید به روشنی می‌تابد و سینه‌ی غمگین و دردمند من را روشنایی می‌بخشد.
واعظ ز فیض یاد رخ آتشین دوست
هرگز نخواسته است شب تار من چراغ
هوش مصنوعی: واعظ هیچ وقت نخواسته که در شب تاریک من نوری بیاورد و از فیض یاد چهره آتشین دوست بهره‌مند شود.