شمارهٔ ۴۳۷
ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ
برگ خزان برای تو باشد کتاب وعظ
ای آنکه برده غفلت دنیا ترا ز هوش
بر روی دل چرا نفشانی گلاب وعظ؟!
چشمت ز خواب بیخبری وا نمیشود
تا چهره حیات نشویی بآب وعظ
چون شد سواد موی تو روشن، میسر است
آیینه بر گرفتن و، خواندن کتاب وعظ
این دیو نفس بدرگ وارونه کار را
از خویش دور ساز، به تیر شهاب وعظ
چون شمع جا بمحفل قربت نمیدهند
تا نفگنی برشته جان پیچ و تاب وعظ
با صدمه عتاب الهی چه میکنی؟
از نازکی چون طبع ترا نیست تاب وعظ
سیلاب گریه را نتواند روان کند
از کوهسار سختی دل، جز سحاب وعظ
در مدرس زمانه، دوموگشتی و، همان
نشناختی سیاه و سفید از کتاب وعظ
واعظ، ز زهد خشک جهانی مکدر است
تر کن دماغ پیر و جوان، از شراب وعظ
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ
برگ خزان برای تو باشد کتاب وعظ
هوش مصنوعی: ای جوانی که در شادی و سرمستی غرقی، به تو پندها و نصایح در قالب کلمات خزان میرسد و این نوشتهها به مانند کتابی برای توست.
ای آنکه برده غفلت دنیا ترا ز هوش
بر روی دل چرا نفشانی گلاب وعظ؟!
هوش مصنوعی: ای کسی که دنیا تو را به غفلت واداشته، چرا دل را با کلمات زیبا و دلنشین نصیحت نمیکنی؟
چشمت ز خواب بیخبری وا نمیشود
تا چهره حیات نشویی بآب وعظ
هوش مصنوعی: چشمانت از خواب بیخبر نمیشوند تا زمانی که چهره زندگی را با آب نصیحت شستشو دهی.
چون شد سواد موی تو روشن، میسر است
آیینه بر گرفتن و، خواندن کتاب وعظ
هوش مصنوعی: زمانی که موی تو روشن و درخشان شد، کار آسانی است که آیینه را برداری و کتاب نصیحت را بخوانی.
این دیو نفس بدرگ وارونه کار را
از خویش دور ساز، به تیر شهاب وعظ
هوش مصنوعی: این نفس سرکش و بد، کارهای نادرست را از خود دور کن، و با نصیحتی قوی آن را نشانه بگیر.
چون شمع جا بمحفل قربت نمیدهند
تا نفگنی برشته جان پیچ و تاب وعظ
هوش مصنوعی: اگر در محفل نزدیکان قرار بگیری، همچون شمعی خواهی بود که نمیگذارند ذوب شوی و به جان و دل بپیچی و به صحبتهای پندآموز گوش بدهی.
با صدمه عتاب الهی چه میکنی؟
از نازکی چون طبع ترا نیست تاب وعظ
هوش مصنوعی: با توجه به مشقتی که عتاب و سرزنش الهی به تو میآورد، چه کاری میتوانی انجام بدهی؟ زیرا وجود تو آنقدر لطیف و حساس است که تاب و توان شنیدن نصیحت و موعظه را ندارد.
سیلاب گریه را نتواند روان کند
از کوهسار سختی دل، جز سحاب وعظ
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نمیتواند اشکهای شدید را از دل سختیها جاری کند، جز سخنرانی و پند و اندرز.
در مدرس زمانه، دوموگشتی و، همان
نشناختی سیاه و سفید از کتاب وعظ
هوش مصنوعی: در کلاس درس زندگی، تو فقط به دو جنبه از دنیا توجه کردی و هیچگاه تفاوتهای عمیق و واقعی را از اصول و نصایح یاد نگرفتی.
واعظ، ز زهد خشک جهانی مکدر است
تر کن دماغ پیر و جوان، از شراب وعظ
هوش مصنوعی: واعظ و preacher با زهد خشک و بیروح، دنیا را gloomy و غمگین کرده است. بیایید با شراب وعظ، خنکای روشنی به روح پیر و جوان ببخشیم.