گنجور

شمارهٔ ۴۳۳

بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض
کز جا دگر نمیکندم اضطراب قرض
نظم سخن چگونه نپاشد ز یکدیگر
تار نفس گسسته شد از پیچ و تاب قرض
زآن وا نمیشود بسخن چون صدف لبم
کز سر گذشته چون عرق شرم، آب قرض
قرض از حساب رفت برون و، نمیدهم
چیزی بقرض خواه، بغیر از حساب قرض
یارب، رها نیش تو ازین فکر جانگداز
واعظ دگر ندارد ازین بیش تاب قرض

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض
کز جا دگر نمیکندم اضطراب قرض
هوش مصنوعی: بر روی گردنم به قدری محکم شده که احساس می‌کنم مانند یک طناب، دیوانه‌وار وابسته به قرض هستم و از هیچ جا نمی‌توانم از این اضطراب رهایی پیدا کنم.
نظم سخن چگونه نپاشد ز یکدیگر
تار نفس گسسته شد از پیچ و تاب قرض
هوش مصنوعی: سخن چگونه می‌تواند در هم بریزد و به هم ریخته شود، در حالی که تنفس (زنده بودن) از زنجیره‌ی پیوستگی و قید بدهی‌ها جدا شده است؟
زآن وا نمیشود بسخن چون صدف لبم
کز سر گذشته چون عرق شرم، آب قرض
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی است که شاعر به خاطر سخن گفتن از موضوعی خاص، احساس خجالت و شرمساری می‌کند. مانند مرواریدی که در صدف پنهان است، او نیز نمی‌تواند به راحتی احساساتش را بیان کند. در واقع، او از بیان آنچه در دل دارد، به دلیل شرم و خجالت، عاجز است.
قرض از حساب رفت برون و، نمیدهم
چیزی بقرض خواه، بغیر از حساب قرض
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی به کسی قرض نخواهم داد جز آنچه که خودم قرض گرفته‌ام و حساب آن را جدا کرده‌ام.
یارب، رها نیش تو ازین فکر جانگداز
واعظ دگر ندارد ازین بیش تاب قرض
هوش مصنوعی: خداوندا، نیش تو را از این فکر آزاردهنده رها کن، زیرا واعظ دیگر تاب این بار سنگین را ندارد.